سرویس سبک زندگی جوان آنلاین: بسیاری از آسیبهای اجتماعی از فقر و بیکاری نشئت میگیرد و برخی دیگر از آسیبها نیز از طلب گنجی که بیرنج حاصل شود. هرچند بخش عمدهای از فقر و بیکاری ناشی از زیرساختهای معیوب اقتصادی و اجتماعی است، اما این نکته را نباید از نظر دور داشت که در بین مسائل اجتماعی و مشخصههایی که کم و بیش از آنها با عنوان آسیبهای فرهنگی و اجتماعی یاد میشود، خصوصیتی اخلاقی را مشاهده میکنیم که به اعتقاد برخی صاحبنظران بسیاری از ویژگیهای نامطلوب ما روی آن سوار شده است و در فرهنگ و خصلت جمعی ما ریشه دارد. این خصوصیت اخلاقی، تنبلی اجتماعی است که بسیاری از عادات فرهنگی و صفات اجتماعی ما از آن مایه میگیرند و تغذیه میکنند. اگر ضربالمثلهای عامیانه فارسی را مرور کنیم به موارد جالب توجهی برمیخوریم که در آن نشانههایی از تنبلی نمود پیدا کرده است: «چو فردا شود، فکر فردا کنیم»، «جور مرا بکش»، «نان گدایی را گاو خورد دیگر به کار نرفت»، «هرچه پیش آید خوش آید»، «جیم شدن» و...
آنچه روشن است تنبلی اجتماعی یکی از مهمترین ویژگیهای رفتاری ناپسند برخی از ماست. این مسئله به ویژه در عدم تمایل به درس خواندن در مدارس و دانشگاهها به دلیل کسب درآمد بیشتر و الگو قراردادن دلالی به جای فعالیت مولد و کارآفرین، در کار اداری کارمندان در میزان بالای تماشای تلویزیون به جای کتابخوانی، در کار به دست حوادث و قضا و قدر سپردن، در فرار از مسئولیت به خاطر نفع فردی، در تمایل زیاد به استخدام در دستگاه دولتی و عدم تمایل برای کسب تخصص و مهارت و کارآفرینی، در وجود تعطیلیهای فراوان سالانه، در پدیدهای نوظهور به نام بینالتعطیلین و در موارد فراوان دیگر موجود است. همین شیوع و گستردگی آسیبهای اجتماعی تنبلی اجتماعی نشان از اهمیت ریشهیابی و تبیین دقیق این خصلت است که به یکی از ویژگیهای رفتاری ناپسند تبدیل شده است.
تنبلی به عنوان یک رفتار اجتماعی، متأثر از عوامل بسیاری است. یکی از مهمترین دلایل تنبلی اجتماعی، در ساختهای جامعه به ویژه سازمانهای اداری است؛ در این سازمانها اگر افراد برای فرار از مسئولیت و وظیفه خود دست به راهکارهای مختلف بزنند، ضعف یا نبود نظارت سیستمی بر عملکرد آنها، عاملی برای تحریک و تشدید این رفتار است. تفکرات حاکم بر جامعه یکی دیگر از عوامل زمینهساز برای تنبلی اجتماعی است. بسیاری از اعمال و کنشهای مردم با اینکه از مصداقهای تنبلی است، اما چنین تصوری از طرف کنشگران درباره آنها وجود ندارد، در این موارد حتی اگر تنبلی به یک ضدارزش هم تبدیل شود، نمیتوان انتظار داشت که فراوانی ارتکاب آن در جامعه کم شود.
از عوامل مؤثر دیگر بر رشد تنبلی اجتماعی تقدیرگرایی، پارتیبازی و روابطگرایی است که طبعاً سبب بیارزششدن تلاش و شایستهسالاری و پشتکار میگردد. خیلیها میان تنبلی و تقدیرگرایی آموختهاند که خواه بکوشند و خواه نکوشند، آنچه سرنوشت و زندگی آنان را سمت و سو میدهد، تقدیر است نه تلاشهای فردی و اجتماعی.
احساس بیقدرتی نیز از زمینههای دیگر تنبلی اجتماعی در جامعه محسوب میشود. احساس بیقدرتی به این معناست که فرد معتقد است قادر به تحت تأثیر قرار دادن محیط اجتماعی خود نیست. البته بیقدرتی اجتماعی مفهومی است که از دل نظریههای سوسیالیستی سر برآورد. نظریهپردازان این مکتب به وجود آمدن این رفتار (تنبلی اجتماعی) را ناشی از شرایط نابرابر جامعه سرمایهداری میدانند، اما اگر بخواهیم احساس بیقدرتی را در سیر تاریخ جامعه مورد مطالعه قرار دهیم، متوجه خواهیم شد ذهنیتی که درباره بیقدرتی در جامعه شکل گرفته ناشی از ساخت استبداد زده جوامع قبل از انقلاب صنعتی است. چنان که در تاریخ کشوری مثل ایران، هرگاه ستم و استبداد دستگاه حاکم گسترش مییافته یا کشور عرصه تاخت و تاز اقوام جنگجو و بیگانه قرار میگرفته، اندیشهها و مکاتب مبتنی بر جبرگرایی مثل اشعریت و صوفیگری رواج مییافته است.
نباید فراموش کرد در جامعهای که تنبلی رخنه میکند و به تدریج گسترش مییابد و سپس نهادینه میشود، میزان تولید و بازده شغلی بسیار پایین و علاقه و اشتیاق به کار کم است، سازندگی به کندی پیش میرود، زمان از ارزش واقعی برخوردار نیست و فرهنگ مصرف و غفلت پیامد آن است، دچار رخوت و خوابآلودگی میشود، در پذیرش اندیشه و مصرف کالا هیچ نظامی را رعایت نمیکند، تجارت، صنعت و علم به کندی پیش میرود و انسجام جامعه به خطر میافتد، افراد آن برای انجام دادن امور کوچک و بزرگ در زندگی شخصی یا مناسبات اجتماعی و عمومی، همیشه سعی میکنند کارها را به آینده موکول و تصمیمسازی و تصمیمگیری را به دیگران واگذار کنند. در همین راستا در کشور ما فرهنگ یقه سفیدی پذیرفته شده است؛ یعنی افراد درس میخوانند تا کار نکنند و اگر کسی درس نخواند باید کار کند؛ یعنی فرار کردن از کار و زحمت یک نوع زندگی است.
برای گسترش فرهنگ کار و مقابله با تنبلی چارهای نداریم جز آنکه با اصلاح ساختارهای مرتبط با بازار کار و فعالیتهای علمی و تحصیلی و سیستمهای ارتقا، انگیزه کار را افزایش دهیم و مهمتر از آن اینکه در روشهای تعلیم و تربیت فرزندانمان به شیوههای مبتنی بر فردگرایی و نخبهپروری صرف، تجدیدنظر نماییم. هرچه بیشتر در جامعه و خانواده و مدرسه به جای تکیه بر موفقیتهای فردی و نخبهپروری به تلاش جمعی ارزش داده شود، فرهنگ کار و تلاش و پشتکار که لازمه پیشرفت و توسعه کشور است ارتقا مییابد. وقتی افراد در یک کار گروهی به اهمیت کاری که انجام میدهند باور داشته باشند و بدانند که عملکرد تکتک آنها به درستی قابل ارزیابی است و عملکرد فردی آنها برای موفقیت و رسیدن به اهداف تعیین شده ضروری است، تنبلی و اهمالکاری به حداقل میرسد.
به طور خلاصه اگر افراد در جامعه و ساختار بیاموزند که تلاشگر و پیگیر باشند و به همان نسبت به منزلتهای اجتماعی و اقتصادی دست یابند، به مرور کاهلها و تنبلها از کاروان پیشرفت جامعه باز میمانند، اما این مهم مستلزم برقراری عدالت و بسیاری مفاهیم دیگر در کارزار عملی کشور است.