سرویس سیاست جوان آنلاین: این روزها اخبار گوناگونی در خصوص آزاد شدن منابع و ذخایر ارزی ایران در کشورهای مختلف به گوش میرسد؛ بهعنوان مثال یکی از رؤسای اتاقهای بازرگانی در گفتگو با رسانهها از آزاد شدن داراییهای ایران در کشور عراق خبر داده است. در مجموع به نظر میرسد بر طبق اخبار رسانهها نزدیک به ۳ میلیارد دلار از منابع ارزی ایران در کشورهای مختلف آزاد شده است. البته این اخبار همیشه با یک تکذیبیه از طرف مقابل روبهرو میشود.
بهعنوان مثال بعد از این مصاحبه بلافاصله شبکه الجزیره به نقل از منابع عراقی این خبر را تکذیب کرد و گفت که همچنان در حال رایزنی با مقامات امریکایی هستند تا بتوانند بحث نحوه انتقال را حل کنند. راهحلی که ظاهراً بخشی از آن مستلزم واردات گسترده ذرت از عراق است. جالب اینجاست که عراق صادرکننده ذرت نیست و اساساً این کشور توان تولید ذرت را ندارد. ذرتی که قرار است به ایران صادر شود، از طرف شرکتهای امریکایی و کانادایی به این کشور صادر میشود.
بنابر این اساساً قرار است تا محصولات شرکتهای امریکایی از طریق عراق به ایران صادر شود. آن هم محصولات مصرفی که اتفاقاً رهبری در خصوص عدم واردات آن موضعگیری صریحی داشتهاند. همین مسئله در مورد بحث دارو و مبالغ دریافتی از طریق خط اعتباری کرهجنوبی نیز وجود دارد و قرار است تا مبالغ ناشی از آن صرف واردات دارو و موادغذایی از کشور سوئیس شود. این در شرایطی است که ایران همچنان بر سر پرداختهای ضروری برای خرید واکسن و تجهیزات پزشکی از کشورهای طرف قرارداد خود با مشکل روبهرو است.
به نظر میرسد همه این اتفاقات به خوبی در حال نشان دادن روندی است که از مدتها پیش امریکاییها بر سر آن برنامهریزی کرده بودند و آن برگشت گامبهگام به برجام و اعطای امتیازات حداقلی در مقابل ستاندههای حداکثری است.
جریانسازی خبری برای هیچ
زمانی که بایدن در حال مبارزات انتخاباتی در امریکا بود، بحث برگشت به برجام بهعنوان یکی از اولویتهای اساسی دولت وی در آینده مطرح شد. با این حال نکتهای که شاید در آن زمان بهعنوان یک مسئله جدی مطرح شد، این بود که نحوه این بازگشت چطور خواهد بود. نگاهی به گزارشات اندیشکدههای امریکایی و محافل کارشناسی نشان میداد که اساساً راهبرد امریکایی نوعی بازگشت از برجام خواهد بود که در یک پروسه بلندمدت زمانی اتفاق بیفتد و در ثانی امکان گنجاندن مذاکرات بر سر مسائل مرتبط با بحثهای منطقهای و موشکی در آن فراهم باشد؛ نکتهای که ایران آن را بهعنوان خط قرمز خود اعلام کرده و از سوی دیگر متحدان منطقهای امریکا همچون عربستان سعودی و رژیمصهیونیستی به دلیل ملاحظات خود در پی رسیدن به آن هستند و برداشته شدن تحریمها قبل از موافقت اساسی ایران با این مسئله را یک اشتباه بزرگ میدانند.
زمانی که بایدن به قدرت رسید این رویکرد آهسته آهسته تبدیل به رویکرد اصلی دستگاه سیاست خارجی این کشور شد. امریکاییها صریحاً برگشت خود را به برجام منوط به احیای مجدد محدودیتهای برجامی کردند. این نکته بارها و بارها از زبان مقامات دولت بایدن تکرار شده و تا امروز نیز تغییر اساسی در آن اعمال نشده است.
حتی در این میان برخی پیشنهاد مذاکره با ایران در چارچوب وزرای خارجه ۱+۵ را یک تله برای ایران و کسب امتیازات بیشتر میدانستند. طبیعی است ایران هم در مقابل این اتفاق واکنش نشان دهد که اصلیترین آن متوقف کردن اجرای پروتکل الحاقی و احیای برخی ظرفیتهای هستهای از جمله راهاندازی غنیسازی ۲۰ درصدی بوده است.
در این میان و بلافاصله بعد از متوقف شدن اجرای پروتکل الحاقی که البته با یک توافق تکمیلی بین ایران و آژانس همراه بود، اخباری در فضای رسانهای کشور انتشار یافت که با بزرگنمایی آزاد شدن برخی از مبالغ بر ایجاد یک گرهگشایی بزرگ در فضای روابط دیپلماتیک ایران و امریکا تأکید داشت.
البته بماند که بسیاری از بزرگنماییها با تکذیب طرف مقابل روبهرو میشد، اما مروری بر اظهارنظرها و روابط دو طرف نشان میدهد که اتفاق واقعی در این حوزه روی نداده است. پس هدف از این جریانسازیها و انتشار این اخبار چیست؟
تحریمها ایران را قویتر کرده است
به نظر میرسد که انتشار این اخبار را باید در راستای همان نقشه گام به گام امریکاییها در راستای برگشت به برجام در قبال اعطای امتیازات حداکثری دید.
نگاهی به موضعگیریهای گذشته کشورهای غربی نشان میدهد که اساساً این کشورها از افزایش ظرفیت هستهای ایران و حرکت جهشی در حوزه غنیسازی وحشت فراوانی دارند.
افزایش ظرفیت غنیسازی ایران در این حوزه عملاً به معنای حرکت سریعتر تهران به سمت خطوط قرمز کشورهای غربی است. از سوی دیگر تحریمها دیگر به حداکثر ظرفیت خود رسیده است و دیگر امکان اثرگذاری بیشتر بر اقتصاد ایران را ندارد.
گزارشهای منتشر شده درخصوص رشد اقتصادی ایران که از سوی منابع داخلی منتشر شده، نشان میدهد که ایران عملاً توانسته است از تأثیرات تحریمها گذر کرده و به یک ثبات داخلی برسد. به این ترتیب این انتظار که ایران در اثر تحریمها به ناآرامی و بیثباتی درونی برسد، دور از انتظار است. البته این نکته همان تجربهای است که کشورهای غربی در دور قبلی تحریمها و قبل از امضای برجام نیز به آن رسیده بودند.
به عنوان مثال مؤسسه بروکینگز در سال ۲۰۱۲ در تحلیلی با اذعان به این مسئله که تحریمها قرار است زندگی را بر مردم دشوار کند، به ناموفق بودن این طرح اشاره کرد و به ذکر دلایل عدم موفقیت تحریمهای ضدایرانی امریکا برای اعمال فشار بر مردم در راستای ناآرامسازی داخلی پرداخت.
در بخشی از این گزارش آمده است: تاریخ نشان میدهد مردم ایران هنگامی که با تحریم تهدید میشوند بعید است که علیه دولت کشورشان قدعلم کنند. در سال ۱۹۵۲، تحریم غرب علیه نفت ایران به اقتصاد این کشور ضربه زد، اما مردم در کنار دولت کشورشان ایستادند و این دشواری را تحمل کردند. بعداً یک سال و نیم طول کشید تا امریکا با یک کودتا دولت ملیگرای این کشور را سرنگون کرده و به قدرتهای غربی اجازه دستیابی به هدفهایشان را بدهد.
همچنین تحریمهای اقتصادی بر مردم ایران دارای اثرات معکوس خواهد بود. تحریمهای سختتر اقداماتی فراتر از ضربه زدن به بخش خصوصی و تهدید استانداردهای زندگی طبقه متوسط انجام میدهند. همگام با تضعیف شدن خدمات و بازپدیدآیی کمبودها و مشکلاتی که در جریان جنگ ایران و عراق مشهود بودند، دولت ایران بار دیگر نه بهعنوان ریشه مشکلات، بلکه بهعنوان منبع حل آنها دیده خواهد شد.
به این ترتیب روشن است که ادامه فشارهای حداکثری دوران ترامپ نهتنها تأثیری در اقتصاد ایران نخواهد داشت، بلکه به همراهسازی بیشتر مردم با دولت ایران منجر میشود.
همانگونه که براساس نظرسنجی ایران پل بیش از ۷۰ درصد مردم ایران با شعارهای ضدامریکایی نظام جمهوری اسلامی ایران همراهند و به راهبرد همگرایی با کشورهای شرق همچون روسیه و چین برای گسترش روابط اقتصادی تا امضای تفاهمنامههایی همچون برجام بیشتر معتقد هستند.
ترمزگیری برای سقوط جایگاه غرب در افکار عمومی ایران
با این تفاسیر اعطای چنین امتیازاتی و بزرگنمایی آنها در فضای داخلی رسانههای ایران را میتوان تنها نوعی ترمزگیر برای اقدامات احتمالی ایران برای افزایش ظرفیتهای هستهای و همچنین امیدوارسازی جامعه به بحث مذاکره دانست.
اگر جمهوری اسلامی ایران به دلیل ادامه فشارهای اقتصادی غرب شروع به برهم زدن میز بازی کند، عملاً هیچ چارهای در مقابل غرب برای مقابله با ایران باقی نمیماند. از اینرو به زعم غربیها اعطای امتیازات اینچنینی برای جلوگیری از اقدامات ایران ضروری به نظر میرسد.
از سوی دیگر بالاخره آنها باید از سقوط هر چه بیشتر جایگاه غرب و امریکا در افکار عمومی ایران جلوگیری کنند. نظرسنجیهای گسترده از سوی مؤسسات داخلی و خارجی نشان میدهد مردم ایران نسبت به غرب و اهداف آن با بدبینی بیشتری نگاه میکنند.
شاید سؤال مهمتری که در این میان هنوز بیپاسخ مانده این است که آیا جریاناتی که در داخل چنین اخباری را بزرگ میکنند از اهداف پشتپرده آن آگاه هستند یا خیر؟