سرویس سبک زندگی جوان آنلاین: یه روز رو کرد و بهم گفت: «میدونی چیه. به نظر من تمام اتفاقات بد و تلخ دنیا فقط و فقط یه دلیل داره. آن هم خودخواهیه. آدمها اگر خودخواهی را کنار بگذارن، خیلی از مشکلاتشون حل میشه.»
همین طور که آروم و لبخندزنان راه میرفت ادامه داد: ریشه مشکل اینجاست که اغلب آدمها نگاهشون پازلی و شبکهای نیست. میدونی یعنی چی؟ سرمو به نشونه نفی تکون دادم و گفتم: «نه.»
گفت: «وقتی یه پازل را میبینی، باید به همه قطعات پازل نگاه کنی، اگه نگاهت پازلی باشه، همه قطعهها رو با هم میبینی. در کنار هم میبینی، ولی اونایی که نگاهشون قطعهایه، فقط یک قطعه رو میبینن، در نتیجه درک درستی از کل پازل زندگی خودشون و دیگران ندارن. اینجور آدما وقتی میخوان تو را بشناسن، فقط یکی یا بعضی از رفتارهای تو رو بررسی میکنن، نه همه تو رو، اما وقتی میخوان قضاوت کنن با همون رفتارها و قطعههای گزینش شده کل تو را قضاوت میکنن. اصلاً بزار کمی علمیتر توضیح بدم.»
مثل یک استاد دانشگاه که با صبر و حوصله برای دانشجوهاش با مثال و نمونه، مسئله مهمی رو آنالیز میکنه، بدون اینکه ببینه دارم تند و تند گفتههاشو نتبرداری میکنم، لذتبخش داشت. به مثال زدن و توضیح دادن ادامه میداد: در نظریات مربوط به جامعهشناسی ارتباطات، موضوعی به اسم منطق موزاییکی داریم که یه جورایی با همون نگاه پازلی ارتباط داره! منطق موزاییکی میگه آدمها در جامعه مثل موزاییک که روی زمین کنار هم میچینی، هستن. هیچ موزاییکی، موزاییک اطرافش رو نمیبینه، و هیچکدوم از موزاییکهای اطرافش به غیر از چهارتایی که بهشون چسبده شده رو، حس نمیکنه. این آدم برای اینکه جایگاه و موقعیت خودشون رو درک کنه باید از جا بلند بشه و از بالا به خودش و موقعیت اطرافش نگاه کنه. منظور اینه که یکم فاصله بگیره تا بتونه شرایط رو بسنجه و جایگاهی که در آن قرار داره رو ببینه و همینطور جایگاه بقیه رو نسبت به خودش. براساس منطق موزاییکی هیچ عنصری، به تنهایی معنی دار نیست، بلکه همه عناصر در چارچوب مجموعه خویشتن معنی پیدا میکنن.»
نگاهشو به یه چیز خیالی دوخت و انگار که در یک نمایشگاه داره تابلوها رو تماشا میکنه با هیجان ادامه داد: «آدم برای دیدن تمامیت خودش باید این قدرت رو داشته باشه که از خودش کنده بشه، خودشو مثل یک تابلو بچسبونه دیوار تا بتونه خوب خودشو ببینه. تابلویی رو تصور که روی دیوار باشه و برای دیدنش به قدری بهش نزدیک بشی که نتونی تصویر کلی تابلو و جزئیاتش رو ببینی. برای دیدن کامل و روشن تابلو و تصویرش بهتره کمی به عقب بری تا بتونی خوب و بهتر تابلو و جزئیاتش رو ببینی. آدمها لازمه گاهی از خودشون فاصله بگیرن و از فاصله دورتری به خودشون، موقعیتشون، جزئیاتشون و مخصوصاً اطرافیانشون نگاه کنن. این دقیقاً خودخواهی ما آدمهاست که چسبیدیم به خودمون و هیچچیز جز خودمون رو نمیبینیم و نمیخوایم ببینیم. حال و هوا و موقعیت هیچ کسی جز خودمون هم برامون مهم نیست.
به فکر فرو رفتم و دقیق به همه حرفهاش فکر کردم و سعی کرد در واقعیت زندگی خودم مصداق حرفهاش رو پیدا کنم. واقعاً درست میگفت. اگه کمی دقیق به خاطرات تلخ و اتفاقاتی که در زندگی برای هر کداممان افتاده فکر کنیم، رد پررنگی از خودخواهی روی تمام آنها پیدا میکنیم. من هم به خاطراتم رجوع کردم، بارها شاهد برخوردهایی از سمت آدمهایی بودم که فقط و فقط نوک دماغشون رو میدیدن و موقعیت خودشون براشون مهم بود نه بقیه. از درس و تحصیلات بگیر که ممکن بود یک همکلاسی داشته باشی و جزوه یا مطلبی رو با تو به اشتراک نذاره، اما متقابلاً ازت بخواد. این مثال رو بگیر و برو تا رفاقتی که فقط و فقط بابت منفعت و طیکردن پلههای ترقی، آن هم تنهایی برای خود طرف بود. از همکار بگیر که فقط رشد و سود خودش رو میدید نه یک سود دسته جمعی و قاعده برد برد، تا زندگی و روابط عاطفی که طرف مقابل فقط آرامش خودش براش مهم بود و بس و تنها گیرنده محبت بود و نه دهنده اون. البته از خودم فاصله گرفتم و از دور خودمو دیدم و متوجه شدم، بوده مواردی که من هم ناخودآگاه دچار این اشتباه بودم. شاید اولین درسهایی که در بچگی به ما داده شده رو فراموش کردیم: «هرچه برای خود نمیپسندی برای دیگران هم مپسند» و آموختن اینها، قبل از آموختن و آموزش حرام بودن دروغ بود. بیایید خودخواهی رو بذاریم کنار، تابلو وجودمون رو از دور ببینیم، تا بتونیم با نگاه جامعتری به خودمون و دیگران نگاه کنیم تا قضاوتهامون رنگ خودخواهی نگیره.