سرویس سبک زندگی جوان آنلاین: فقر ناشی از گرسنگی رو به کاهش است، ولی فرهنگ هر روز فقیرتر میشود. فقر اقتصادی را میشود فکری به حالش کرد، ولی با فقر فرهنگی چه کنیم؟ با خرده فرهنگهایی که هر روز پا به میدان میگذارند و عقل را میزدایند، چه کنیم؟ با مدگرایی چه کنیم؟ با مصرفگرایی چه کنیم؟ با ورود خرده فرهنگهای غربی لابهلای زندگی ایرانیمان چه کنیم؟
همهما با واژه فقر آشنا هستیم؟
آنقدر واژه فقر را این روزها دهان به دهان شنیدهایم که اگر از یک کودک خردسال هم بپرسید، فقیر کیست یا فقر را تعریف کن برایت تمام و کمال شرح میدهد، یعنی چه؟ او احتمالاً از همان خردسالی با گونههای مختلف فقر آشنا شده و آن را در کوچه پس کوچههای شهر لمس کرده است. وقتی والدینش برای افراد کارتنخواب غذای نذری بردهاند یا وقتی کودکانی را با لباسهای ژنده و کثیف دیدهاند که با یک کفش پاره دنبال لقمهای نان میگردند. یا شاید کودکی را دیدهاند با سر و روی کثیف که تا کمر در سطل زباله خم شده تا قدش به زبالههای بهدرد بخور مردم برسد و با ضایعات غذای مردم پول سیرشدن شکمش را در بیاورد. شهر پر از انجمنهای خیریه است. یکی به یتیمان میرسد یکی به فقرا یکی به زندانیهای تازه آزاد شده و یکی...
ولی گاهی فقیربودن دست خودمان نیست. مثل انتخاب اسم یا پدر و مادری که برای داشتنش حق انتخاب نداشتهایم. بودهاند کسانی که چشم بازکردهاند و سفرههای خالی دیدهاند. آدمهای عجیبی که به خانهشان رفتوآمد داشتهاند و بعدها دانستهاند که برای گرفتن اندکی مواد سراغ پدرش میآمدند. آنها بعداً دانستهاند تقصیر خودشان نیست که فقیرند، اما فقیرند و همیشه مورد ترحم دیگران قرار میگیرند. عدهای این درد را میشناسند و بر آن مرهمی میگذارند، ولی بعضی آگاهانه چشم بر سیاهی این مقوله میبندند و خودشان را به ندانستن میزنند. میدانند فقر امالفساد اشتباهات است، اما وانمود میکنند، نمیدانند. آن وقت یک کودک نوپا برای داشتن تنها یک تکه نان حاضر است هر کاری بکند. او غیرت دارد، او مرد یک خانه است و شب باید با دست پر به خانه برود.
باید در را به روی فقر ببندیم
حتماً دقت کردهاید هر شهری یک منطقه پاییننشین دارد که افراد کمبضاعت آنجا ساکن هستند. وقتی میخواهی از آنجا رد بشوی اخطار میدهند که تنها نرو مراقب باش. آنجا محله خطرناکی است. معتاد و دزد زیاد دارد. وقتی در آن خیابانها با شیشههای ماشین که بالاست و با احتیاط پیش میروی، متوجه میشوی جنس همهچیز در آن محلهها فرق دارد، حتی رسیدگی به خیایانها و بوستانهایش. مردم آنجا انگار از یک سیاره دیگر آمدهاند و همانطور به حال خودشان رها شدهاند. آنها را جامعه پس زده و دورشان یک خط قرمز کشیده است. با آدم خط خورده چه باید کرد؟!
پیامبر بزرگمان حضرت خاتم (ص) فرموده است: من لا معاش له لا معاد له (کسی که زندگی مادی ندارد آخرتی هم نخواهد داشت.) تمام درسهای روانشناسی و جامعهشناسانه در همین یک حدیث پنهان است. به وضوح گفتهاند فقر ایمان را میبرد. آدم گرسنه وقت ندارد به مناسبتهای اجتماعی برود. او در پس هر اتفاقی دنبال سیرکردن یک خانواده است. پس اگر قرار است جامعهای سالم و ایمن داشته باشیم باید در را روی فقر ببندیم. باید کسی گرسنه نماند.
داراهایی که فقیرند!
فقر معناهای خاص خودش را دارد. اگر از نوع مطلق باشد نتیجهاش میشود دزدی و بزهکاری و... ولی یک فقر هم هست که نسبی است. در آن شکمها سیر میشود، اما فرهنگ همچنان پایش لنگ میزند. به قول مرحوم شریعتی: «فقر شب را بیغذا سرکردن نیست. فقر روز را بیاندیشه سرکردن است. فقر ذهنها را مبتلا میکند» حالا اگر فرهنگ نداشته باشیم چه بلایی سرمان میآید؟ هزار و یک مؤسسه و خیریه و سازمان مردم نهاد هستند که نمیگذارند شکمی گرسنه بماند، ولی آیا جایی هست که دست فرهنگ را بگیرد؟ پای زخمی و لنگان لنگانش را بگیرد و از زمین بلندش کند؟ از قدیم گفتهاند آدم خواب را میشود بیدار کرد، ولی آدمی که خودش را به خواب زده نه! و ما فرهنگمان پر از آدمهایی است که خودشان را به خواب زدهاند. پول دارند، اما شعور نه! پول دارند، اما فرهنگ و منش و ادب اجتماعیشان زیر صفر است. این آدمهای فقیر و گاهی شاید حقیر خودشان را پشت انبوهی از کلمات بیمصرف، اما قلمبه سلمبه خارجی قایم میکنند و شما هرگز عریانی فرهنگ را در آنها نخواهید دید. آنها چیزی که ندارند اندیشه است و همین یعنی فقر. آدمهای فقیر از زبری دستها و ژندهبودن لباسهایشان معلوم هستند، ولی روشنفکر مآبهای بیاندیشه و فقیر! رفتارهایی از خود بروز میدهند که فقر ر ا تا مغز استخوانشان رسانده است. آنها همیشه نگاه برتربینانه به آحاد جامعه دارند. فکر میکنند، چون پول دارند، برترند. چون پول دارند و میتوانند جریمههای سنگین را بدهند، پس حق دارند در خیابانهای شهر ویراژ بدهند، حق دارند زبالههایشان را در هرجا اراده کردند، پرتاب کنند. آدم فقیر پابند قانون است، اما آدم بیفرهنگ چیزی به نام قانون و احترام به حقوق نمیشناسد. در خودروی شاسی بلندش مینشیند. شیشههای برقی را بالا میدهد و خودش را در نوای موسیقیهای رنگارنگ گم میکند و همه را از نگاهی بالا به پایین نظاره میکند. همیشه حق با اوست. حتی اگر با شلوارک و لباس نامناسب وارد پمپ بنزین شود. حتی اگر زبالههای خوراکی لاکچریاش را در جاده و خیابان رها کند.
فقیران فرهنگی را دریابیم
فقر اقتصادی را میشود فکری به حالش کرد، ولی با فقر فرهنگی چه کنیم؟ با خرده فرهنگهایی که هر روز پا به میدان میگذارند و عقل را میزدایند، چه کنیم؟ با مدگرایی چه کنیم؟ با مصرفگرایی چه کنیم؟ با ورود خرده فرهنگهای غربی لابهلای زندگی ایرانیمان چه کنیم؟ با جشنهایی که مال ما نیست؟ رسومی که در هویت ایرانی جماعت جایی ندارد. با آدمهایی که رفتارهای ضد و نقیض دارند، برای مردم علامه دهر میشوند، ولی خودشان قانونشکنی میکنند. آنهایی که هشتگ در خانه بمانید راه میاندازند، ولی فردا زودتر از همه در جاده رؤیت میشوند. آنهایی که هر سال موقع تولد کوروش کبیر رگ آریاییشان باد میکند و چند جملهای افاضات میکنند، اما همانها وقتی جشن کریسمس میشود، یقه میدرند و پول پای کاجهایی میریزند که برای ما مفهوم فرهنگی ندارد. اینها کریسمس، هالووین و... را جشن میگیرند، ولی روز طبیعت که میشود کاملاً ایرانی میشوند! آنقدر عاشق ایران و فرهنگهایش میشوند که حاضر نیستند تحت هیچ شرایطی خللی در برگزاری آن ایجاد شود. حتماً به دورهمی سیزده بدر میروند و سبزه را گره میزنند، حتی اگر ستاد ملی کرونا آن دورهمی را سمی و خطرناک بداند. مثلاً آدمهایی که در صف مرغ میایستند برای جوجه کباب سیزده بدر که مبادا قضا بشود. بعد هم رها کردن زبالهها در طبیعت و...
فرهنگ که لنگ بزند فضای مجازی میشود جولانگاه عدهای شیاد و خودخواه که از سادگی مردم سوءاستفاده میکنند. بیتردید فقر ناشی از گرسنگی رو به کاهش است، ولی فرهنگ هر روز فقیرترمیشود. باید تا دیر نشده فکری به حالش کرد. باید از چنگال خرده فرهنگ آدمهای فرهنگنما خلاص کرد. اگر اینگونه و با چنین شتاب پیش برویم به زودی کشتیمان به گل خواهد نشست و آن وقت معلوم نیست کدام همسایه یا مدعی دوستی بیاید و با هزار افاده و منت از زمین بلندمان کند. دیر بجنبیم فرهنگمان یکییکی مصادره خواهد شد.