سرویس سبک زندگی جوان آنلاین: چند تا از دوستان همیشه درسخوان خود را به خاطر دارید؟ چند تا از اصطلاحاً بچه تخسهای مدرسه یادتان مانده؟ کدام موفقتر عمل کردهاند و الان زندگی بهتری دارند؟
مدتیاست دانشمندان به این نتیجه رسیدهاند که برای رسیدن به موفقیت بهره هوشی بالا یا همان آیکیو کافی نیست. حتی آیکیو یا هوش عاطفی هم برای موفقیت لازم است، ولی کافی نیست. چیزی که در نهایت منجر به موفقیت یا شکست شغلی افراد میشود، هوش اجتماعی آنهاست.
سرنوشت درسخوانها و بچهتخسها
قدیمیها به بچهها میگفتند یاد بگیر. فلانی کلی درس خوانده و الان برای خودش کسی شده است. ببین فلانی تفریح و یللیتللی را کنار گذاشته و فقط برای کنکور درس میخواند؟ حالا پسفردا او یک کار مناسب و باکلاس پیدا میکند، آن وقت تو باید توی روزنامهها دنبال کارگری باشی.
یک زمان آدمهای درسخوان، آدمهای باهوشی بودند. نابغهها ابهتی داشتند و در مدرسه همیشه درسخوانها قابل احترام بودند. اصلاً وقتی درسخوان بودی ناخودآگاه انضباط، نمره پرورشی و... هم حتماً ۲۰ میگرفتی و مهم نبود اهل ورزش نباشی. همین که شاگرد اول بودی کافی بود. مهم نبود چند بار غیبت کرده بودی یا چند بار سر صبحگاه برنامه اجرا میکردی، همین که درسخوان بودی کافی بود تا معلمها از دستت نفس راحت بکشند.
در مقابل دسته درسخوانها، عدهای پر شروشور بودند که اسمشان توی همه خرابکاریهای مدرسه به چشم میخورد. همیشه به خاطر شیطنت یا همراه کردن همکلاسیها در کار خطا یا خرابکاری توی دفتر ناظم بودند و باید تعهد عدم تکرار میدادند. بعضی از این بچهها خیلی اهل درس خواندن نبودند. توی خانه به تماشای فیلم، گوش دادن موسیقی یا حتی بازی فوتبال توی کوچه میرسیدند و درس را اگرچه میخواندند، ولی جزو اولویت اولشان نبود. عاشق کارهای گروهی بودند. مدام به بهانه گروه سرود یا نمایش از زیر کلاس درس در میرفتند و خودشان با این زرنگی خیلی حال میکردند. گرچه مدرسه اقتضا میکرد دانشآموز درسخوان را اکرام کند، ولی در نهایت این بچهپرروهای کلاس بودند که در قاب خاطرات مدرسه حک میشدند و سالها بعد مدیر یا ناظم آنها را با شیطنتهای نمکین یاد میکرد. برخی از بچه درسخوانها مهندس یا پزشک میشدند. خیلیها هم کلی دنبال کار میگشتند یا به یک کار دولتی ساده یا استخدام در یک شرکت خصوصی رضایت میدادند. آنها بعد از پایان مدرسه تازه میفهمیدند که مهارتی جز درس خواندن ندارند و اگر فرصت طلایی کنکور را از دست بدهند، تمام عمرشا ن را باختهاند.
یا کنکور یا بازار کار
برای خانواده این دانشآموزان کنکور حکم مرگ و زندگی را دارد و میتواند اتفاقات مهمی را رقم بزند. ولی بچههای دیگر راحت وارد بازار کار میشوند. هر طور شده از یک دانشگاه شبانه غیرانتفاعی یا حتی آزاد مدرکی در یک رشته عمومی اخذ کردهاند فقط برای اینکه کار و اهدافشان بهتر پیش برود. آنها معمولاً روابط عمومی بالایی دارند و به راحتی میتوانند دل هر کسی را تسخیر کنند. این آدمها اغلب تاجر یا فعالهای مالی ماهری میشوند. با مهارت کلامی خود و اجتماعی بودنی که از همان فعالیتهای مدرسه آموختهاند، دیگران را مجاب به سرمایهگذاری یا شراکت میکنند. شاگرداولیها در تمام مدت درس خواندهاند. روی کنکور تمرکز کردهاند و به همین دلیل وقت زیادی برای آموختن مهارتهای اجتماعی کسب نکردهاند. وقتی گروه دوم توی مهمانی یا برنامههای گروهی مدرسه حضور داشتند، آنها احتمالاً پشت میز در حال خواندن درس یا حل کردن فرمول جدید بودهاند. وقتی بچهها در حال یاد گرفتن راه تقلب برای امتحان بودهاند، بچهمثبتها داشتند با پشتکار تمام درسها و کتابهای کمکآموزشی را مرور میکردند. حالا من از شما میپرسم. چند تا از دوستان همیشه درسخوان خود را به خاطر دارید؟ چند تا از همان سرگروههای سرود و تواشیح و اصطلاحاً بچهتخسهای مدرسه یادتان ماند؟ کدام موفقتر عمل کردهاند و الان زندگی بهتری دارند؟
با کدام هوش موفق شدهاید؟
تمام اینها را گفتم تا برسم به مقوله هوش اجتماعی. هوشی که به واسطه کسب مهارتهای دوران نوجوانی کسب شده و حالا راهگشای مسیر زندگی افراد است. آنها شاید دکتر یا مهندس نباشند، ولی با روابط عمومی بالا میتوانند هر شغلی را تصاحب کنند.
مدتیاست دانشمندان به این نتیجه مهم رسیدهاند که برای رسیدن به موفقیت بهره هوشی بالا یا همان آیکیو کافی نیست. حتی آیکیو یا هوش عاطفی هم برای موفقیت لازم است، ولی کافی نیست. چیزی که در نهایت منجر به موفقیت یا شکست شغلی افراد میشود، هوش اجتماعی آنهاست.
هوش اجتماعی یعنی ظرفیت شناخت خود و شناخت دیگران. یعنی بچهها توی شکستها و بردهای بچگیشان در کارهای گروهی و حتی مواجهه با شکست بزرگ میشوند و هوش اجتماعیشان بالا میرود. آنها تجربیاتشان را به عنوان چراغ راهنما به کار میبرند و میتوانند روی احساسات دیگران تأثیر مستقیم بگذارند. میتوانند به راحتی بخندند یا به راحتی با دیدن زجر یک انسان دلشان به درد آید. آنها به راحتی میتوانند شرایط دیگران را درک کنند. درست به همین دلیل است که در دل افراد نفوذ میکنند و به خواستههای اجتماعی خود دست مییابند. فکر کنید یک نفر مدیریت خوانده باشد سواد آکادمیک بازاریابی و فروش داشته باشد، ولی توانایی برقراری ارتباط کلامی یا شنیداری نداشته باشد و نیاموخته باشد که چگونه با مشتری به تعامل درست برسد. او هرگز مدیر فروش موفقی نخواهد شد. یا کسی دانش کسب کرسی دانشگاه را داشته باشد، ولی نتواند هیجانات دانشجویانش را کنترل و کلاسش را به درستی مدیریت کند. حتی برای کارهای معمولی و بدون تخصص هم هوش اجتماعی لازم است. یک سبزیفروش دورهگرد با شناخت روحیه مشتریان و برخورد خوب و ارتباط با مشتری میتواند تبدیل به سبزیفروش خوشخلق محله شود و هر روز عدهای را منتظر ارائه محصولاتش مشتاقانه نگه دارد. یا مقایسه کنید کسی را که یک رستوران بزرگ دارد با هوش اجتماعی پایین و بیتفاوت در برقراری ارتباط با مشتری با کسی که یک چرخ دستی سیار طبخ فلافل دارد و دل همه دانشجوهای اطراف دانشگاه را ربوده است.
یا حتماً دیدهاید افراد بسیاری که موقعیت مالی یا تحصیلی تراز بالایی ندارند، ولی چنان در مقوله ازدواج شانس میآورند و درست انتخاب میکنند که اغلب اوقات انگشت به دهان میمانیم. اینها همه اثر برتری هوش اجتماعی افراد است.
هوش اجتماعی را دست کم نگیریم
هوش اجتماعی مکمل هوش عاطفی و هیجانیاست. هوش اجتماعی باعث میشود فرد کاملاً از خود شناخت پیدا کرده و بتواند به درستی احساسات و رفتارهایش را کنترل کند. با هوش اجتماعی بالا میشود توجه به محیط را در افراد افزایش داد و طبیعی است وقتی کسی مراقب محیط پیرامون خود باشد، بسیاری از فجایع انسانی هرگز رخ نمیدهند. اگر وجدان همیشه بیدار باشد، دیگر خطای انسانی زیادی صورت نمیگیرد. صداقت کلام و رفتار موجب جذب مخاطب میشود و دومینووار همه اهداف به سرانجام میرسند و به این ترتیب افکار و عقاید مثبت روی منفیها تأثیر سازنده و مستقیم میگذارد.
هوش اجتماعی برتر میتواند مهارت رهبری یک گروه یا جامعهای را کسب کند. میتواند روی دیگران تأثیرات زیادی بگذارد و خودش کمترین اثر را دریافت کند. هوش اجتماعی میتواند باعث کسب مهارت برقراری ارتباط شود یا دایره روابط را گسترش دهد. میتواند روحیه همکاری گروهی را افزایش دهد. میتواند باعث درک و همدلی افراد دیگر شود. یعنی آنهایی که هوش اجتماعی بالایی دارند به حدی از مهارت رسیدهاند که میتوانند شرایط دیگران را در هر موقعیتی درک و با آنها ابراز همدردی کنند.
هوش اجتماعی دیدگاه درونی ما را ارتقا داده و باعث میشود که الگوهای عکسالعملی بهتری از خود نشان بدهیم.
وقت آن رسیده که در کنار آموزشهای علمی به فرزندان خود انواع مهارتهای لازم را برای داشتن هوش اجتماعی برتر بیاموزیم. لازم است کنار اخذ مدرک دانشگاهی آنها را تشویق کنیم که مهارتهای دیگری را فرا بگیرند. لازم است به آنها یادآوری کنیم که اخذ مدرک دانشگاهی صرف دردی از آینده آنها دوا نمیکند و دنیا پر از تحصیلکردههای بیکار است. در این دنیای بزرگ آدمهایی موفقترند که هوش اجتماعی خود را تقویت کرده و از آن در زمان مناسب بهترین بهره را میبرند. یادتان باشد یک شاگرد آشپز میتواند با هوش بالا به موقعیت سرکارگری رستوران دست یابد، ولی یک کارشناس آشپزی بیمهارت میتواند تا همیشه یک پشت میزنشین ساده بماند.