سرویس سبک زندگی جوان آنلاین: برنامه سفرم جور شد و رفتم سفر، کلیدارو دادم خواهرم تا بیاد به گلدونا آب بده، دو سه هفتهای طول کشید تا برگردم، وقتی گلدونامو دیدم خشکم زد. برگاشون پژمرده و آویزون شده بود. نه اینکه بهش نرسیده باشهها، نه! مطمئنم خیلی هم خوب رسیدگی کرده بود! اما انگار از اینکه من بیخبر و بیحرف و بیخداحافظی رفته بودم، غمشون گرفته بود... شده بودن بی برگ و بیبو و بیروح...!
حکایت بعضی رابطههاس... وقتی واقعاً با هم خوشحالید، وقتی همو دوست دارین، وقتی کلی حس و خاطرههای خوب با هم دارین، وقتی میبینین طرفتون همه زندگی و برنامههاشو رو حساب شما چیده و رو بودنتون حساب کرده، بیخبر، بیحرف، بیتوضیح، نذارید و یهو برید.
این یهو رفتنا، هر چقدر دلیل منطقی هم پشتش باشه، نه برای شما برکت میکنه نه برای اون. هیچ پیش خودتون فکر کردین هر آرامشی که پس این طوفان با خودتون میبرین، آتیش پشت خاکستره؟
فکر میکنین وقتی بیخبر میذارین میرین تا برای خودتون آرامش درست کنین، واقعاً آرامشه؟ چطور خراب کردن رؤیاهای یکی دیگه میتونه برای شما سازنده آرامش باشه؟ محاله!
با رفتن شما، بیخبر و بیتوضیح، اون میفته تو هزار تا هول و ولا! تو هزار تا رابطه اشتباه! اعتمادبهنفسش رو از دست میده، فکر میکنه بد بوده، دوست داشتنی نبوده، تنها میشه و با یه دنیا سؤال بیجواب روبهرو میشه که چی شد و چرا اینطوری شد. بعدشم میشه بیبرگ و بیبو، بیروح! درب و داغون، غر غرو... دیگه اون آدم سابق نمیشه. برای همین وقتی دوباره برگردین که برمیگردین! دیگه اون آدم قبلی رو نمیبینین... یکی دیگه شده... مثل اون گلدونای من... اونوقت توقع نداشته باشین باهاتون مثل سابق رفتار کنه.
خلاصه اینکه، هر وقت خواستین برین، هر چقدر دردناک، هر چقدر بد، بشینین و حرف بزنین و خبر بدین و بعد برین... نذاریدش توی بیخبری... بیخبری و انتظار نهتنها کمر میشکونه و آدما رو عوض میکنه، مشابه همون آدمها رو سمت خودتون برمیگردونه. آدمهایی که یهو و بیدلیل تنها و یه آدم دیگه شدن و چهبسا بدتر، میان سمتتونو و باهاتون همین کارو میکنن.
آره، با تو هستم... چرخه این رفتار رو قطع کن... تویی که اینکارو میکنی، شاید ثمره رفتار اشتباه یه نفر دیگه باشی که فقط و فقط به خودش فکر کرده، درحالیکه نمیدونه با این کارش با یک دنیا دشمنی کرده... این زنجیره رو قطع کن... نذار یکی دیگه به دست تو بیبرگ و بیروح و پژمرده بشه...