سرویس تاریخ جوان آنلاین: روزهایی که بر ما میگذرد، تداعیگر فراخوانده شدن اعضای حزب توده ایران به دادگاه انقلاب اسلامی و نهایتاً انهدام شبکه این تشکل قدیمی، در ایران است. این گروه که پس از پیروزی انقلاب اسلامی، مدعی بود که بهگونهای مطلق از خط امام حمایت میکند، هماره در تور امنیتی نظام اسلامی قرار داشت و آنگاه که احساس شد که وجود برخی نفوذیان آنان در مراکز حساس نظامی و سیاسی، میتواند در شرایط خطیر آن روز ایران مشکلساز باشد، نسبت به دستگیری آنان اقدام شد، اما موضوع این مقال، پیشینه این حزب در تاریخ معاصر ایران است که تلاش شده با استناد به پارهای از روایات و تحلیلها، مورد بازخوانی قرار گیرد. مستندات این مقال، از تارنمای مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران برگرفته شده است. امید آنکه محققان و عموم علاقهمندان را مفید و مقبول آید.
مخارج روزنامه حزب توده، توسط انگلیسیها تأمین شد!
تاریخپژوهان معاصر عادتاً، اوجگیری فعالیت حزب توده در ایران معاصر را پس از شهریور ۲۰ و طرد رضاخان از ایران میشمارند. این حزب اگرچه در دوران حاکمیت رضاخان نیز دست به فعالیت زد، اما بلافاصله از سوی دستگاه امنیتی وی سرکوب شد و رهبران آن به زندان افتادند. با این همه جالب است بدانیم که انگلیسیها پس از اشغال ایران، زمینه فعالیت این تشکل وابسته به شوروی را فراهم ساخته و حتی مخارج روزنامه آن را نیز پرداخت کردند! ابوالحسن عمیدی نوری دراینباره مینویسد: «سیاست روس و انگلیس در ایران پس از ۳ شهریور ۱۳۲۰، یک خطمشی را تعقیب مینمود! یعنی در عین حال که هر یک منفعت خاصی در ایران داشتند، موقتاً تسلیم یکدیگر شده، خطمشی واحدی را پیش گرفته بودند. مثلاً در روزهای بین ۳ تا ۲۵ شهریور، اختلافنظری بین روس با انگلیس، راجع به رژیم ایران در بین بود که روسها علاقه داشتند رژیم ایران به جمهوریت تبدیل گردد و انگلیسها هم که رنجش خاصی از رضاشاه داشتند، چندان بیعلاقه نبودند به این نظر تسلیم گردند، ولی پس از فعالیتهایی که از طرف بعضی از رجال مؤثر آن روز، از قبیل شخص فروغی، نخستوزیر وقت شد، انگلیسها آماده شدند با رفتن رضاشاه از ایران و سپرده شدن سلطنت به محمدرضا شاه، رژیم سلطنت حفظ گردد. از این جهت با روسها حل کردند که فعلاً صلاح ما نیست به انتخابات مجلس مؤسسان و تغییر رژیم در ایران بپردازیم، تا طرفداران آلمان از این موقعیت استفاده نموده و نقشه تخریب کار ما را پیش ببرند، بلکه مصلحت در این است که محیط ایران را آرام نگه داریم، تا در نقشه کمک جنگی به روسیه، تأخیری به میان نیاید، بنابراین فشار میآوریم رضاشاه استعفا داده و از ایران برود و پسرش - که جوان تحصیلکردهای است - شاه شود و قدرت دموکراسی بسط یابد. البته روسها هم با این نقشه موافق شدند و سپس با طرد رضا شاه از ایران و گذرانیدن قانون عفو محکومین سیاسی و تشکیل حزب توده، احساس نمودند در پیشرفت نظریه سیاسی خود در ایران، توفیق یافتند. انگلیسها هم که نمیخواستند آنها را بیشتر جلو اندازند، تسلیم نظرشان شدند. حتی مخارج حزب و روزنامه حزبی را - که ابتدا «مردم» بود- به عهده گرفتند، یعنی مصطفی فاتح، رئیس ایرانی شرکت نفت ایران و انگلیس، ترتیب تشکیل حزب توده و خرج روزنامه مردم را داده بود که خود ایرج اسکندری در همان زمستان سال ۱۳۲۰، در منزل اینجانب در جلسهای که با حضور پیشهوری و سلیمان میرزا و مرحوم لسانی تشکیل شده بود، از این جریان پرده برداشته بود.»
حزب توده و معامله نفاقآلود با محمد مصدق!
حزب توده علیالاصول، نمیتوانست با اهداف و آرمانهای نهضت ملی ایران، توافقی داشته باشد، چه اینکه از آغاز این حرکت معتقد بود که نفت شمال، باید به روسیه واگذار شود! با این همه پس از آغاز دور دوم نخستوزیری محمد مصدق و دلسرد شدن بخشی از عناصر اصیل نهضت، توانست بخشی از میدان سیاست را به دست گیرد و نهایتاً به ایفای نقشی مخرب در آن دوره بپردازد. زهره صالحی سیاوشانی، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران، در نحوه تعامل این حزب با نهضت ملی، چنین آورده است: «در اسفند ۱۳۲۹ با ملی شدن صنعت نفت و در اردیبهشت ۱۳۳۰ با نخستوزیری دکتر محمد مصدق، فعالیت حزب توده پررنگ شد. حزب توده به رویارویی با دکتر مصدق و جبهه ملی پرداخت. سازمان افسران نیز در نهضت ملی شدن صنعت نفت، از سیاست و خط و مشی حزب توده پیروی کرد. در کل سازمان نظامی از ایدئولوژی حزب توده -که همان هدفهای سوسیالیستی شوروی بود- پیروی میکرد و فعالیت آن مخفی بود. بعد از استعفای مصدق در ۲۵ تیر ۱۳۳۱ و نخستوزیری قوامالسلطنه -که منجر به قیام ۳۰ تیر ۱۳۳۱ شد- سازمان افسران، اقدامی در جهت حمایت از مصدق انجام نداد. بعد از نخستوزیری مجدد مصدق تا کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، توطئههای متعددی برای سقوط دولت دکتر مصدق انجام شد و به علت اینکه تکیهگاه و نیروی اجرایی این توطئهها، نیروهای مسلح کشور بودند، سازمان افسران حزب توده این امکان را یافت که در شناسایی، کشف و افشای این توطئهها، نقش مؤثر و تعیینکننده داشته باشد. در روز ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، سازمان افسران با پیروی از حزب توده، اقدامی در مبارزه با کودتاچیان انجام نداد و تنها نظارهگرماجرا بود، با آنکه صدها تن از اعضای سازمان نظامی، در یگانهای رزمی و نهادهای اطلاعاتی کشور بودند. در هر حال بعد از کودتای ۲۸ مرداد، سازمانهای حزبی زیرزمینی و نیروهای چپ سرکوب شدند و حزب توده نیز، دیگر آنچنان طرفدار نداشت. آندره فونتن مینویسد: «پس از سقوط مصدق چپگرایان ایرانی بهشدت سرکوب شدند. به دنبال بازداشت یک افسر کمونیست [ابوالحسن عباسی]در سال ۱۹۵۴، صورت اسامی افسران عضو شبکه نظامی حزب توده، نزد وی کشف شد. بیش از ۶۰۰ افسر و درجهدار بازداشت و ۲۵ نفرشان تیرباران شدند. کمیته مرکزی حزب توده در یک نشریه مخفی، از گناهانی که به تنهایی مرتکب نشده بود، استغفار نمود و به فرصتطلبی و برآورد نادرست از نیروهایش که مانع از همکاری با سایر نیروهای ضدامپریالیست شده بود، اعتراف کرد.» بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، هیئت دبیران سازمان افسران، تشکیلات زنان را سازمان داد و به اعضا دستور داده شد که در روشن کردن خانمهای خود، بکوشند و اسامی خانمهایی را که مناسب برای عضویت باشند، ارائه دهند. نحوه عضویت زنان افسران، تابع همان شرایط و تشریفات عضویت در سازمان افسری بود. فعالیت تشکیلات زنان پس از مدتی، از سوی هیئت اجرائیه یا دبیران سازمان متوقف و از اوایل تابستان ۱۳۳۳، بار دیگر آغاز به کار کرد که با کشف سازمان افسران، فعالیت این نهاد نیز متوقف گردید.»
۲۸ مرداد، تکمیل پروژه پهلوی دوم درباره حزب توده
بدیهی بود که روی دادن یک کودتای امریکایی در ایران، مجالی برای تنفس و فعالیت اندیشه چپ و مظهر آن در ساحت سیاسی کشور، یعنی حزب توده، باقی نخواهد گذارد. هم از این روی پهلوی دوم -که از منظر این حزب، نماد ارتجاع و واپسگرایی قلمداد میشد- به قلع و قمع شدید بقایای این حزب پرداخت. زهرا سعیدی، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران، برخوردهای خشن حکومت کودتا با تودهایها را اینگونه گزارش کرده است: «محمدرضا پهلوی حزب توده را یک خطر بالفعل برای موجودیت حکومت خود میدید. او یکبار و در جریان سوءقصد نافرجام به جانش در دانشگاه تهران در سال ۱۳۲۷، این فرصت را بهدست آورد که به تصفیهحساب سیاسی با تودهایها بپردازد. شاه در این سوءقصد، با نسبت دادن توطئه ترور خود به حزب توده، بسیاری از آنان را قلع و قمع نمود، اما بهزعم او، این تصفیهحساب کافی نبود و باید به صورت کامل انجام میشد. کودتای ۲۸ مرداد و طرح ادعای همکاری این حزب با مصدق، بهانه مناسبی برای محمدرضا پهلوی ایجاد نمود، تا باقیمانده اعضای حزب توده را سرکوب نماید. شاه مایل نبود حتی کوچکترین فرصتی به حزب توده بدهد، ازاینرو از سال ۱۳۳۲ تا ۱۳۳۷، رژیم با یک رشته عملیات پلیسی، سازمان زیرزمینی حزب توده را متلاشی و بیش از ۳ هزار عضو حزبی را دستگیر کرد! گرچه بسیاری از اعضای رده پایین حزبی، پس از اعترافات رسمی به زودی آزاد شدند، اما رهبران، چریکها و اعضای نظامی حزب، بهشدت تنبیه و مجازات شدند. ۴۰ نفر از جمله علوی عضو کمیته مرکزی، اعدام شدند. دیگر اشخاص این گروه عبارت بودند از: ۹ سازمانده حزبی، سه ملوان و ۲۷ افسر ارتش. ۱۴ نفر دیگر از جمله فرهی عضو مشاور، زیر شکنجه جان باختند و حکم اعدام بیش از ۲۰۰ نفر به رهبری: یزدی، بهرامی و شرمینی به حبس ابد تبدیل شد. در نهایت پس از دستگیری خسرو روزبه یکی از رهبران روشنفکر این تشکل، حزب توده تا اواخر دهه ۵۰، فعالیت چندانی نداشت. با وجود دستگیری گسترده اعضای جبهه ملی و حزب توده، خیال شاه همچنان نگران و مشوش بود و در نهایت با دستگیری برخی افسران نیروهای مسلح به آرامش رسید. شاه میدانست که بسیاری از افسران ارتش، نسبت به او وفادار نیستند و همین موضوع میتواند، قدرت او را به مخاطره اندازد. در رابطه با افسرانی که دستگیر شدند و نیز تعداد آنها، آماری دقیقی وجود ندارد. آنچه مشخص است، این است که بسیاری از آنان، جزء افسران درجات پایین بوده و قدرت و نفوذ چندانی نداشتند. از این رو شاه با حذف آنان، خیال خود را از وجود هر نوع قدرت مخالفی، اعم از قدرتهای کوچک و بزرگ آسوده کرد!»
کودتا و در افتادن یک تشکل بیگانهگرا در سراشیب
صرفنظر از پیگرد نهادهای امنیتی، در مورد ردههای پایین و میانی حزب توده پس از کودتای ۲۸ مرداد، اصولاً فضای کلی ایران در دوره دوم سلطنت محمدرضا پهلوی، مجال فعالیت گسترده را از حزب توده گرفت! به عبارت دیگر گذشته از قلع و قمع اعضا توسط حکومت، خیانت بخشهایی از بدنه و گریختن بقایای حزب به خارج، علیالاصول از آن دوره به بعد، نیروهای مذهبی خواستههای عدالتخواهانه و ظلمستیزانه جامعه ایرانی را نمایندگی کردند و هم از این روی، فضا بر جولان این حزب ضیق گشت! محمدرضا چیتسازیان، پژوهشگر تاریخ ایران، درباره این موضوع معتقد است: «اگر بخواهیم آغازی برای دوران افول حزب توده ترسیم نماییم، باید به کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ اشاره کنیم که بهترین مقطع زمانی برای تصور آغاز آن میباشد. با شکست نهضت ملی شدن صنعت نفت و کودتای انگلستان و امریکا در ایران، فضای سیاسی کشور به سمتی رفت که دیکتاتوری محمدرضا تحکیم یابد. در این میان، احزاب و جریانهای سیاسی نیز از دیکتاتوری محمدرضا در امان نماندند و حزب توده که در بحبوحه وقایع منتهی به کودتای ۲۸ مرداد، نتوانسته بود تصمیم درستی بگیرد و منفعلانه عمل کرده بود، توسط حکومت سرکوب شد. به نحوی که به تعبیر آبراهامیان، فقط شبحی از حیات گذشته حزب بر جا مانده بود! براساس آنچه آبراهامیان در بحث از دلایل این روند رو به زوال بیان میکند، میتوان از چهار دلیل عمده یاد کرد: نخست: اینکه حزب توده تحت فشار پلیس قرار داشت. در واقع پس از کودتا، اجرای قانون ممنوعیت فعالیت اشتراکی و در عین حال اقدامات پلیسی رژیم -که تحتتأثیر تشکیل ساواک بود- به زوال حزب توده و منهدم کردن تشکیلات آن منجر شد. دوم: آنکه رژیم شاهنشاهی جنگ روانی شدید علیه حزب توده به راه انداخت. چهره حزب توده که از یکسو به دلیل حمایت از شوروی و سیاستهای آن در مورد ایران و از سوی دیگر به دلیل نگاهی که به مذهب داشت، در حال مکدر شدن بود، با این جنگ روانی بیش از پیش سیاه شد! در این دوره، حکومت بر این مسئله انگشت نهاد که حزب توده، شبکه جاسوسی روسها را در ایران مدیریت میکند و پشتیبان طرحهایی بوده است که روسها در ایران دنبال کردهاند. حزب همچنین بر این مبنا که توسط ارمنیها، یهودیان و مهاجران قفقاز اداره میشود و مذهب را افیون تودهها میداند، مبلغ الحاد معرفی شد. سوم: اینکه تغییرات ناشی از توسعه سریع، موجب تضعیف حزب توده شد. بهعبارتی صنعتی کردن کشور، موجب وارد شدن بیش از ۴ میلیون روستایی به شهرها شد! همینطور رشد سریع نظام آموزشی، فرزندان خانوادههای مذهبی را - که از مخالفان حزب توده بودند- به عرصه روشنگری کشور وارد کرد. چهارم: اینکه رهبری حزب توده در نتیجه مرگ سران این حزب و اختلافات داخلی، بهشدت تضعیف شد. به هر ترتیب پس از سرکوبی حزب، برخی رهبران آن محکوم شدند. تعداد ۲۶ نفر از آنها اعدام شدند و حکم ۵۲ نفر از آنها -که به اعدام محکوم شده بودند- به حبس ابد تقلیل پیدا کرد. برخی نیز فرار را بر قرار ترجیح دادند، یا در ایران با ساواک همراه و همکار شدند! همچنین موضوع جالب دیگری که در این مورد میتوان به آن اشاره کرد، موج ندامتنامه نویسی است که در سالهای بعد، توسط زندانیان تودهای باب شد و در همین ارتباط مجلهای با نام «عبرت»، توسط زندانیان انتشار پیدا کرد که در نتیجه آن، برخی زندانیان آزاد و جذب بخشهای خصوصی و دولتی نظام پهلوی شدند، اما بخشی از رهبران حزب که به خارج از کشور گریخته بودند، دچار تفرقه و اختلاف شدند و یکدیگر را به توطئه و جاسوسی متهم کردند! این درگیری درونحزبی، تا چهار سال پس از کودتا ادامه داشت تا بالاخره سیاستمداران روس تصمیم گرفتند به احیای سازمان وابسته به خود در ایران بپردازند. دقیقاً به دلیل وجود همان درگیریهای درونحزبی بود که روسها تصمیم گرفتند نقش نظارتی خود را بر فعالیت حزب تشدید کنند، تا بدینترتیب بتوانند حزب را در خارج از کشور از فروپاشی و درگیریهای درونحزبی نجات دهند.»
ناکامی حزب شکست خورده در جذب دانشجویان مقیم در آلمان شرقی
همانگونه که اشارت رفت، بخشی از رهبران و هواداران حزب توده پس از ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، فرار را بر قرار ترجیح دادند و عمدتاً در کشور آلمان، سکنی گزیدند. علت استقرار آنان در آلمان غربی، رهبری دانشجویانی بود که به هنگام اقامت و تحصیل در آن کشور، به این حزب گرایش داشتند. با این همه حزب توده و چهرههای شاخص آن از قبیل نورالدین کیانوری، نتوانستند در آن دوره، فعالیت سیاسی مهم و تأثیرگذاری را سامان دهند. چنانکه سیدمحسن موسویزاده جزایری، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران، به این نکته اذعان دارد: «بررسی آمار دانشجویان ایرانی مستقر در آلمان غربی، نشان میدهد یکی از دلایل استقرار حزب توده در آلمان شرقی، ارتباط با آنها بوده است. بر اساس گزارش وابسته نظامی ایران در آلمان غربی در سال ۱۳۳۴، بیش از ۲ هزار ایرانی در دانشگاههای آلمان غربی، مشغول به تحصیل بودند. بیشتر این افراد از نظر فکری، وابسته به حزب توده بودند. براساس روایت نورالدین کیانوری، یکی از مشکلات حزب توده در زمان استقرار در آلمان شرقی، تلاش ساواک و سرویسهای امنیتی غرب، برای نفوذ در حزب توده بوده است. معمولاً سعی میشد که تحقق این هدف، از طریق دانشجویان صورت گیرد. در این دوران ساواک سعی میکرد تا با نفوذ به درون حزب توده، نهتنها تحرکات آنها را تحتنظر بگیرد، بلکه اقدامات آنها را تحت کنترل خود درآورد. بر این اساس هنگام استقرار حزب توده در آلمان شرقی، ساواک بهطور گسترده در تشکیلات این حزب نفوذ کرده و از طریق منابعی، چون شهریاری -که در تهران تشکیلات حزب توده را اداره میکرد- ضربات سنگینی را به حزب وارد کرد. در این زمان اوج حساسیت ساواک و اشتازی (سازمان امنیت آلمان شرقی)، بر سر سوژهای به نام حزب توده در ماجرای جاسوسی برادران یزدی بود. بعد از ماجرای لو رفتن جاسوسی برادران یزدی، اشتازی به ظن فعالیتهای جاسوسی اعضای حزب توده، حتی رفتارهای آنها در حوزه زندگی اجتماعی و خصوصی و حتی مکنونات قلبیشان را هم مورد توجه قرار میدهد و در این راستا، از گزارشهای ویژه اعضای حزب توده و آلمانیهای مرتبط با حزب توده، بهره میگرفته است. کیانوری اشاره میکند که در ماههای اولیه استقرار در آلمان شرقی، زمینه راهاندازی رادیو پیک ایران از سوی حزب توده فراهم میشود و بعد از آن در سال ۱۳۳۶، نشریهای به نام «صبح امید» منتشر میشود، هر چند در ابتدا حزب اصرار داشت، تا وابستگی نشریه با حزب توده مخفی بماند. با این حال از سال ۱۳۳۸، نشریه حزب با عنوان «مردم، ارگان کمیته مرکزی حزب توده ایران» آغاز به کارکرد. از سال ۱۳۳۹ نیز، فصلنامه «دنیا» بهعنوان نشریه تئوریک و سیاسی حزب، شروع به فعالیت کرد. البته در آن زمان نهتنها حزب توده در جذب دانشجویان موفق نشد، بلکه مواضعش در دفاع بیچون و چرا از شوروی، سبب شد برخی اعضای آن - که در آلمان شرقی مستقر بودند- از این حزب جدا شوند. در این راستا سه عضو مهم حزب توده به نامهای: غلامحسین فروتن، احمد قاسمی و عباس سغایی، به دلیل تعلقاتی که به انقلاب چین داشتند و همچنین انتقاد از نزدیکی حزب توده به شوروی، از این حزب جدا شده و برای پیوستن به حزب توده انقلابی ایران که توسط دانشجویان ایرانی در اروپا ایجاد شده بود، آلمان شرقی را ترک کردند!»