سرویس حوادث جوان آنلاین: سه سال قبل زوج میانسالی مأموران پلیس پایتخت را از ناپدید شدن دخترشان باخبر کردند و گفتند: «دخترمان ندا نام دارد. او دانشجو است و روز گذشته با خودرواش از خانه خارج شد، اما دیگر بازنگشت. هرجا سراغش را گرفتیم از او خبری نبود و تلفن همراهش نیز خاموش است. نگرانیم اتفاق بدی افتاده باشد.»
با اعلام این مفقودی، تلاش برای یافتن دختر جوان آغاز شد تا اینکه مأموران جسد سوخته وی را در شریفآباد کشف کردند. به این ترتیب پرونده با موضوع قتل عمد در دستور کار قرار گرفت تا اینکه در روند تحقیقات مأموران خودروی مقتول را در منطقه ولنجک پیدا کردند.
در حالیکه پزشکی قانونی به خاطر شدت سوختگی نتوانست علت اصلی فوت را مشخص کند، سرانجام با بررسی مکالمات تلفن همراه دو پسر جوان به نامهای عمار و سپهر را شناسایی و بازداشت کرد. دو متهم در روند بازجوییها قتل را انکار کردند و عمار در توضیح گفت: «مدتی قبل با ندا آشنا شدم. او معتاد به مواد مخدر بود و همیشه برای خرید مواد سراغم میآمد. آخرین بار او به من گفت جایی را برای کشیدن مواد ندارد به همین دلیل با دوستم به نام سپهر تماس گرفتم و از او کمک خواستم. سپهر ما را به خانهاش دعوت کرد.»
وی در ادامه گفت: «بیرون اتاق بودم که یکباره صدای داد و فریاد ندا را شنیدم. وقتی وارد اتاق شدم با بدن نیمه عریان او روبهرو شدم که روی زمین افتاده بود و نفس نمیکشید. از سپهر سؤال کردم که گفت دختر جوان بعد از مصرف مواد حالش بد شد و شروع به داد و فریاد کرد. او میخواست ندا را ساکت کند، اما یکباره از نفس افتاد. آنجا بود که از ترس جسد را حوالی شریف آباد بردیم و آتش زدیم.»
با ثبت این اظهارات، سپهر نیز با انکار قتل گفت: «روز حادثه ندا مشغول مصرف مواد بود که یکباره شروع به داد و فریاد کرد. از او خواستم آرام باشد، اما مرا تهدید کرد و لباسهایش را در آورد و گفت عریان از خانه بیرون میرود تا آبرویم را ببرد. سعی کردم جلوی او را بگیرم، اما به مادرم فحاشی کرد. آنجا بود که مادرم از طبقه بالا به پایین آمد و خواست او را آرام کند که یکباره ندا از حال رفت.»
دو متهم به اتهام قتل عمد مقابل هیئت قضایی شعبه هشتم دادگاه کیفری یک استان تهران قرار گرفتند و بعد از درخواست قصاص از سوی اولیایدم بار دیگر جرمشان را انکار کردند.
در ادامه سپهر گفت: «باور کنید قصد کشتن دختر جوان را نداشتم. او میخواست آبروی مرا ببرد به همین خاطر سعی کردم جلوی دهانش را بگیرم تا سر و صدا نکند.» عمار نیز گفت: «باور کنید نمیدانم و ندیدم مقتول چطور کشته شد.»
در پایان هیئت قضایی وارد شور شد.