سرويس بين الملل جوان آنلاين: همزمان با آغاز دور پنجم مذاکرات مقامات جمهوری اسلامی ایران با پنج قدرت بین المللی برای احیا دوباره برجام در وین، مهلت سه ماه ایران به آژانس بینالمللی انرژی اتمی هم به پایان رسید. براساس مصوبه مجلس شورای اسلامی و در راستای تامین شروط ۹ گانه مقام معظم رهبری، طرح دو فوریتی «قانون اقدام راهبردی برای لغو تحریمها و صیانت از منافع ملت ایران»، پیشتر در تاریخ ۱۲ آذر از سوی رئیس مجلس به رئیسجمهور ابلاغ شده بود.
طبق این مصوبه دولت بلافاصله باید این طرح را عملیاتی میکرد، اما رئیس جمهور در اقدامی تامل برانگیز و شبهه افکن، توافقی با آژانس بینالمللی انرژی اتمی به امضاء رساند که به زعم بسیاری این اقدام عملاً دور زدن و دهن کجی به قانون مجلس شورای اسلامی بود.
طبق این توافق آژانس تا ۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۰، فرصت داشت تا آمریکا را برای لغو همه تحریمهای مجاب کند. در صورت عدم لغو همه تحریمها از سوی امریکا، جمهوری اسلامی ایران ضمن حذف فیلمهای ذخیره شده از تاسیسات اتمی، از پروتکل الحاقی خارج و مانع دسترسی بازرسان آژانس به مراکز هستهای خود خواهد شد.
حال پس از پنج دور مذاکره متاسفانه هیچ توافقی در این زمینه حاصل نشده است.
البته دولت القا میکند که توافقاتی در پیش است، ولی با بررسی سخنان مقامات سایر کشورها، همگرایی و اتحادی در رسیدن به توافق دیده نمیشود. از سوی دیگر تصور عمومی مردم و تحلیل بسیاری از کارشناسان سیاسی بر این امر استوار بود که دولت برای فشار سیاسی به اعضای کنونی برجام و مقابله با زیادهخواهی غربیها، به قوانین مجلس تمکین خواهد کرد.
از این رو همگان منتظر دستور رئیس جمهور برای خروج کامل از پروتکل الحاقی و ممانعت از نظارت غیر مستقیم بازرسان به وسیله دوربینهای نظارتی بودند که متاسفانه در روزهای گذشته دولت در اقدامی ضد منافع ملی و غیرکارشناسانه بلافاصله بعد از اتمام مهلت سه ماه به آژانس، یکماه دیگر (سوم تیر) این توافق نامشروع را تمدید کرد تا به شکل رسمی و فراقانونی ارادت و تعهد خود را در قبال آژانس اتمی و امریکا به طور واضح و رسمی اثبات کند. براین اساس این پرسش مطرح میشود که هدف دولت از این قبیل اقدامها چیست؟ آیا برجام توان احیا شدن دارد؟ آیا استدلال دولت برای حفظ و بازگشت به برجام واقع بینانه و عملیاتی است؟
برای تبیین سوال نخست اینگونه میتوان استدلال کرد که هدف دولت از این قبیل اقدامها ضد منافع ملی یقیناً اهداف شخصی و مقاصد حزبی بوده است. حسن روحانی در دولت یازدهم و دوازدهم خود کوشید با توسعه روابط خارجی، توسعه اقتصادی و سیاسی در کشور ایجاد کند، اما پس از ۸ سال تلاش، دولت نتوانست هیچ دستاوردی (در عرصه سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و..) برای کشور بدست آورد. به بیان دیگر دولت گمان میکرد با گفتگوی مستقم با کدخدا (امریکا) میتواند مناقشات جاری را حل و فصل کند و خوی استکباری امریکا و غرب را با گفتگو از میان بر دارد.
حتی با خوش خیالی گمان میکرد کشورهای غربی ماهیت انقلاب ایران را با مذاکره نهایتاً خواهند پذیرفت. براین اساس دولت روحانی کوشید با ایجاد تعامل و گفتگو با دولت امریکا و حتی انعقاد قرارداد در حوزه نفت و انرژی، خرید هواپیما و.. این کشور را همسو با سیاستهای جمهوری اسلامی سوق دهد. این تئوری دولت دو هدف مهم را پیگیری میکرد.
نخست اینکه میتوانست شعار هم چرخش سانتریفیوژ و هم چرخ اقتصاد را محقق کند و هم کارنامه مثبتی در اداره کشور به نام خود ثبت کند. درحالیکه هدف امریکا و غرب از روابط حسنه با ایران از یکسو از بین بردن توان اتمی و نظامی ایران بود و از سوی دیگر تغییر در ماهیت انقلابی ایران و وابستگی و تبعیت ایران از غربیها بود، چراکه ایران توانمند و انقلابی دژ محکمی در برابر امریکا و سایر مستکبران است و مانع از توسعه طلبی انها میشود. به گونهای که اگر امروز در یمن، سوریه، عراق و فلسطین و... محورهای مقاومت شکل میگیرد بی تردید مرهون ماهیت انقلاب اسلامی ایران است.
امریکا سالیان سال است که تلاش کرده است تا جمهوری اسلامی ایران از ماهیت انقلابی خود فاصله بگیرد و منحرف شود. انحراف ایران از اهداف انقلاب باعث میشود همچون دوره پهلوی امریکا در ایران و منطقه نقشههای شوم و استکباری خود را به راحتی عملیاتی کند. اما به فضل الهی و با رهنمونهای مقام معظم رهبری این تلاشهای مذبوحانه تا به امروز به سرانجام نرسیده است.
برای پاسخ به پرسش دوم باید رسماً اذعان کرد که برجام توان و امکان احیا شدن در واقعیت را ندارد، چراکه برجامی که امریکا به دنبال آن است با برجامی که جمهوری اسلامی ایران به آن فکر میکند، تفاوت فاحشی دارد. در برجام امریکایی همزمان با اجرای برجام هستهای، برجامهای دو و سه هم متعاقباً باید عملیاتی شود، درحالیکه هدف اصلی و نهایی گفتگوی ایران با امریکا صرفاً حل مناقشه هستهای در چارچوب احقاق حقوق هستهای و تعامل سازنده با دنیا بوده است.
امریکاییها وقتی ملاحظه کردند که نمیتوانند برجامهای دو و سه خود را اجرایی کنند پس به صورت یکجانبه از این معاهده بین المللی که قطعنامه سازمان ملل متضمن خود داشت، بصورت یکجانبه از آن خارج شدند تا ایران را مجاب به پذیرش خواستههای استکباری خود کنند.
از این رو خروج امریکا از برجام را نباید با ساده سازی به دولت پوپولیست دونالد ترامپ نسبت داد، بلکه شخص ترامپ هم ماهها به امید تحقق برجامهای دو و سه صبر کرد که مقاصد امریکا در برجام براورده شود. اما وقتی ملاحظه کرد که برجام دو و سه هیچگاه قرار نیست اجرائی شود، از این معاهده بین المللی خارج شد. البته برجام برای ایران هم چندان آش دهن سوزی نبود و کشور از هیچ یک از منافع اقتصادی برجام بهرمند نشد بلکه خسارتهای فزایندهای هم به اقتصاد و اعتماد عمومی مردم زد. (شایان ذکر است که همه ارکان دولت بارها به این موضوع خود اذعان داشتهاند که وعدههای برجام هیچگاه تحقق پیدا نکرده است).
حال اینکه چرا با خروج امریکا از برجام تابستان داغ رقم نخورد و امروز سیاستهای استعماری امریکا تغییر پیدا کرده یقیناً به دلیل ایستادگی مردم ایران، درایت و بصیرت رهبری، حمایت سایر ارکان نظام و.. بود. در حالیکه ما در فرایند برجام به همه خواستههای غرب تمکین کرده و توان هستهای خود را تقلیل داده بودیم. دولت روحانی حتی برای جلب رضایت غرب حاضر شد به منافع ملی پشت کند و راکتورهای کشور را با سیمان پُر کرد.
اما اوج فاجعه در خودباختگی دولت روحانی، نظارت بی حد و حصر آژانس بر تاسیسات هستهای کشور بود. این سطح و میزان از نظارت بی تردید در هیچ کشوری در دنیا اعمال نشده و نمیشود.
به گونهای که آژانس اتمی سازمان ملل اجازه دارد همه تاسیسات هستهای کشور را در هر زمان و مکانی مورد بازرسی کارشناسان قرار دهد که به اعتقاد بسیاری از کارشناسان دلیل اصلی خرابکاری و افشای اطلاعات حساس کشور همین جاسوسانی بودند که در قالب ناظران آژانس از تاسیسات کشور بازدید میکردند. این نظارتها جدا از صدها دوربین متعددی است که آژانس هر روز به صورت انلاین از طریق انها نظارت میکند. با این توضیحات متوجه میشویم که برجام دیگر امکان احیا شدن ندارد.
اگر هم دولت کنونی امریکا درصدد آن است که برجام را احیا کند، عملاً میخواهد مسیر گفتگو را به سمتی پیش ببرد که ایران ناخواسته و یا اجباراً به برجامهای دو و سه تمکین کند. وگرنه اگر جو بایدن، قصد و نیت این را داشت که به برجام بازگردد همانگونه که دولت دونالد ترامپ، تحریمها را وضع میکرد، دولت بایدن هم نخست تحریمها را برمیداشت و در ثانی خسارتهای خروج از برجام را به گردن میگرفت. اینکه امریکا برای لغو تحریمها شرط و شروط میگذارد و یا حاضر نیست تبعات خروج یکجانبه را به گردن بگیرد، خود نشان از نبود عزم جدی امریکا برای احیای برجام است.
در پاسخ به پرسش سوم باید مدعی شد که عموماً دولت و حزب حامی ایشان به جامعه القا میکنند برجام توانسته بدون درگیر شدن در یک جنگ پرهزینه، بدون شلیک حتی یک گلوله، برنامه هستهای کشور را به خوبی پیش ببرد و موجب ایجاد موازنه قدرت در خاورمیانه بین ایران، عربستان، اسرائیل، ترکیه و سایر بازیگران منطقه شود.
همچنین طعم صلح، ثبات و توسعه اقتصادی را به مردم بچشاند. مهمترین استدلال دولت به این نکته است که پیش از برجام ایران ذیل بند هفت منشور سازمان ملل قرار داشت و هر زمان احتمال حمله نظامی از سوی جامعه جهانی بر علیه ایران وجود داشت. اما به زعم نگارنده این گفتمان بیشتر سفسطه و فرافکنی دولت و حزب حامی ایشان است، چراکه ایران با اجرای معاهده برجام عملا به صورت قانونی و اختیاری تن به محدودیت و محصوریت خود خواسته داده بود، بی آنکه دستاورد چشمگیری بدست بیاورد.
اینکه دولت مدعی میشود که توانسته جنگ و حمله نظامی را از ایران دور کند این گزاره شوخی و طنز سیاسی بیش نیست، چراکه اگر قدرتهای بزرگ امکان و توان حمله به ایران اسلامی را داشتند لحظهای درنگ نمیکردند همانگونه که در سوریه، لیبی، عراق، یمن و... این حملات وحشیانه را غربیها انجام داده بودند. پس اینکه امریکا و غرب به ایران حمله نکرد نه به دلیل توانایی دیپلماتیک دولت روحانی بلکه به دلیل توان نظامی و حضور مردان میدان در عرصه منطقه و جهان بوده و هست.
از بُعد اینکه هیچ گلولهای شلیک نشد هم گویا دولت ترور ناجوانمردانه سردار رشید محور مقاومت، شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی را اگاهانه کتمان میکند و یا حمله موشکی نیروی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به پایگاه عین الاسد امریکا برایش اقدام خاصی نبوده است. از لحاظ صلح، ثبات و توسعه اقتصادی هم واقعیت جاری کشور گویای خلاف واقع بودن ادعاهای دولت برای عموم مردم است. براین اساس میتوان استدلال کرد که تنها دستاورد برجام برای کشور، دستاورد سیاسی و بین المللی بود و در سایر حوزهها برجام با این سازکار فعلی شکست قطعی برای کشور بوده و هست.
در ثانی دولت هشت سال از عمر دولت خود را صرف برجامی کرد که با یک امضاء دولت تروریست امریکا ناکارامدی ان برای مردم جامعه کاملا اشکار شد پس چه الزامی وجود دارد که در روزهای پایانی دولت اینچنین اصرار دارد با این سبک و سیاق برجام را عملیاتی کند. اگر برجام با این سبک و سیاق دولت توان عملیاتی داشت، بی تردید کارآمدی خود را نشان داده بود و نیاز به مذاکره مجدد نبود. البته بیم این وجود دارد که دولت برای عملیاتی کردن برجام تن به هر قرارداد ننگینی بدهد که لازم است اولاً روند کلی برجام به دولتی بعدی محول شود ثانیاً مجلس شورای اسلامی در روند عملیاتی شدن برجام مستقیماً ورود کند.
خلاصه کلام اینکه دولت در گام نخست تلاش میکند برجام را یک دستاورد ملی نشان دهد که این یک خطای نابخشودنی است، چراکه واقعیت جاری برجام خود گواه ضد ملی بودن آن را میدهد. در گام دوم اینکه دولت، چون همه هموغم خود را در این ۸ سال صرف برجام کرده، پس تلاش میکند این برجام برای دوره ولو کوتاه اجرائی شود و یا در انتخابات ریاست جمهوری تاثیرگذار باشد. پس احتمال دارد هر قراردادی را در روزهای آینده بپذیرد. گام سوم اینکه غرب ممکن است به منظور پیروزی اصلاح طلبان در انتخابات گشایشهای موقت و نمایشی در تحریمها ایجاد کنند که مواضع اصلاح طلبان را قوت ببخشند. براین اساس لازم است مردم و مسئولین هوشمندانهتر بررسی و عمل کنند