نهضت مشروطه رخدادی مهم و سرنوشتساز در تاریخ معاصر ایران محسوب میشود که بررسی دقیق و همهجانبه آن میتواند درسهای گرانبهایی برای جامعه ایرانی در بر داشته باشد. متأسفانه تاریخنگاری این نهضت، به دلیل صحنهگردانی افراد منسوب به گروهها و جریانهای سکولار که خود مستقیم یا غیرمستقیم درگیر حوادث مشروطه بوده و تاریخ این واقعه را براساس منافع حزبی، گروهی و فرقهای خود تدوین کردهاند، صورتی یکسویه و جانبدارانه یافته است. نادیده انگاشتن نقش استعمار انگلیس در تشدید مشکلات ایران، وجه دیگر این تاریخنگاری است. البته اگر اشارهای هم به نقش دول استعماری در تاریخنگاری این جریانها شود، باز قاجاریه عامل استعمار و نه قربانی استعمار و عوامل آن معرفی میشود. این در حالی است که مدعیان این جریانها، برخی مستقیم در خدمت راهبردهای نابودکننده استعمار علیه ایران بودند و با عقد قراردادهای ننگین و جاسوسی برای بیگانگان، ایران و قاجاریه را به قعر چاه وابستگی و فلاکت درافکندند. در خصوص نهضت مشروطیت نیز این جریانها خود را موجد و عامل اصلی به راه انداختن انقلاب معرفی کرده، با پنهان کردن اهداف براندازانه و تندرویهای گروهها و انجمنهای وابسته به خود، عامل همه تنشها را بهویژه در دوره سلطنت محمدعلی شاه، شخص شاه و اطرافیان ایرانی و روسی او معرفی میکنند. تندرویهای انجمنها علیه دین و سلطنت، انقلابیگری و مخالفت و مقابله با این اقدامات، تحرکات استبدادی و ارتجاعی قلمداد میشود. با آنچه به اختصار ذکر شد، بازنگری و بازنگاری تاریخ معاصر ایران، امری لازم و ضروری است. در این پروژه، مورخ مسئول و متعهد باید با فاصله گرفتن از مشهورات برساخته تاریخنگاری سکولار و فرقهای عصر مشروطه، با تکیه بر مستندات اعم از نشریات، اسناد، کتب و خاطرات، بار دیگر به بررسی و نگارش تاریخ وقایع مهم دوره معاصر ایران اقدام کند. کتاب در «کشاکشمشروطه و استبداد» تلاشی است در راستای بررسی واقعبینانه رخدادهای نهضت مشروطیت ایران در مقطع حساس سلطنت محمدعلی شاه قاجار. نویسنده با پذیرفتن ریسک سخن گفتن از شخصیت و اقدامات محمدعلی شاه، میکوشد با سنجش ادعاهای مطرح شده درباره او، به روایتی روشن از آن دوره مهم دست یابد. ریسک این اقدام در به چالش کشیدن روایاتی است که از محمدعلی شاه دیوی وحشتناک ترسیم میکند که همه مشکلات مشروطه را ناشی از خیرهسری و خوی استبدادی او میداند. در این اثر سخن بر سر این نیست که محمدعلی شاه مستبد نبود که بود، بلکه هدف نشان دادن سهم هر یک از جریانها در ناکامی نهضتی است که میتوانست ایران را از مشکلات دوره قاجار برهاند و با استقرار مردمسالاری دینی، مانع حاکمیت سیاه حکومت کودتایی پهلویها بر ایران شود. پرداختن به افراطیگری انجمنها و مطبوعات و انتقامکشیهای فرق ضاله از قاجاریه و تکاپوهای ایرانستیزانه فراماسونها و کشورهای سلطهگر در کنار مضرات استبداد قاجارها و خاماندیشیهای محمدعلی شاه، میتواند ما را به تحلیلی روشن از وقایع آن دوران رهنمون شود و به بسیاری از سؤالات پاسخی درخور بدهد. از جمله اینکه چرا مراجع نجف کمر همت به سرنگونی محمدعلی شاه بستند، ولی مدتی بعد با مشاهده غلبه فراماسونها و سکولارها بر ایران، تقیزاده را بدتر از محمدعلی شاه دانستند و در نقد مشروطه غربی و افسار گسیخته نوشتند: «خدا باز پدر استبداد سابق را بیامرزد که حداقل به دین مردم کار نداشت!» یا اینکه چرا آیتالله حاج شیخ فضلالله نوری با وجود همراهیهای مؤثر در سالهای آغازین مشروطه با این نهضت بزرگ، صف خود را از افراطیون و نفوذیهای فرق ضاله و فراماسونها جدا کرد و از باب دفع افسد به فاسد، به همراهی با محمدعلیشاه تن داد؟ چراکه پیشبینی میکرد وضع ایران و اسلام با حاکم شدن سکولارها و فراماسونها، به مراتب بدتر از دوره حاکمیت قاجار خواهد شد!