کد خبر: 1051717
تاریخ انتشار: ۲۴ خرداد ۱۴۰۰ - ۱۲:۱۶
متن زير خاطرات حميد عباسي از پاسدارهاي دوره اولي سپاه در خصوص ماه‌هاي اوليه تشكيل آن است. نكته جالب اين خاطرات، شلوغي سر پاسدارها در اولين ماه‌های تشكيل سپاه است، به گونه‌اي كه پاسدارهاي جوان هر روز در يك نقطه از كشورمان حضور مي‌يافتند و با دشمنان و ضد انقلاب مي‌جنگيدن
داود جعفري
اردیبهشت سال ۵۸ که سپاه تشکیل شد، من در ستاد مرکزی سپاه در خیابان پاسداران مستقر بودم. آنجا کار‌های پشتیبانی انجام می‌دادیم. جالب است که خیلی از ما قبل از تشکیل سپاه، پاسدار شده بودیم! مثلاً خود ما از فروردین سال ۵۸ به گنبد اعزام شدیم و مدتی آنجا بودیم. غائله گنبد از فروردین این سال شروع شد و چند ماهی به تناوب ادامه داشت. بعد به تهران برگشتم و وارد ستاد مرکزی سپاه شدم. یک مدت آنجا بودم و حوصله‌ام سر رفت! انتقالی گرفتم و به پادگان ولیعصر (عج) رفتم. آنجا بیشتر کار‌های عملیاتی انجام می‌دادند.
مدتی در تهران به دنبال ساواکی‌های فراری و گروهک‌ها بودیم. اوایل منافقین هنوز چهره اصلی خودشان را نشان نداده بودند و ما بیشتر با گروهک فرقان درگیری داشتیم، هنوز کار با فرقانی‌ها تمام نشده بود که خبر رسید باید به خوزستان برویم. خرمشهر مرکز خلق عرب شده بود و در این شهر نظیر سنگربندی‌هایی که در گنبد دیده بودیم، دوباره تکرار شد.
بعد از خوزستان ما را به جزیره کیش بردند. آنجا یکسری اماکن دولتی وجود داشت که نیاز به حراست و محافظت داشتند. تقریباً چنین روز‌هایی بود (اواخر خرداد ۵۸) که در کیش مستقر شدیم. آنجا به ما گردان حفاظت می‌گفتند، در حالی که تعدادمان به زور به گروهان می‌رسید. در جزیره کیش اتفاقات خاصی نمی‌افتاد و دوباره حوصله‌مان سر رفت! به اصرار به تهران برگشتیم. در این موقع به تیر سال ۵۸ رسیده بودیم.
۲۳ تیر خبر رسید تعدادی از پاسدار‌های محلی مریوان به دست ضد انقلاب سربریده شده‌اند. این خبر آن موقع در فضای رسانه‌ای کشور بازتاب زیادی داشت. تا حدی که حتی دولت موقت با آن همه مماشاتی که در برابر جدایی‌طلبان کردستان داشت، نتوانست بی‌تفاوت باشد، بنابراین شهید چمران به کردستان اعزام شد. ما پاسدار‌ها هم در قالب چند گروه به آنجا اعزام شدیم. مثلاً شهید وصالی یک گروه را با خودش برد. گردان دوم سپاه هم قبل از او به کردستان اعزام شدند. من و چند نفر از پاسدار‌ها هم خودمان خودجوش به کردستان رفتیم و آنجا با شهید چمران همکاری می‌کردیم.
اواخر تیرماه به کردستان رفتم. آن زمان مقصد خیلی از پاسدار‌های اعزامی از تهران یا شهر‌های بزرگ دیگر مثل اصفهان و مریوان بود. اوضاع آنجا را نمی‌شد به این راحتی‌ها درست کرد. دولت موقت هم فشار می‌آورد و اجازه نمی‌داد نه ارتش و نه پاسدار‌ها عملیات تمام عیاری علیه ضد انقلاب انجام دهند. با این وجود هرکاری انجام می‌دادیم تا آرامش به منطقه برگردد.
مرداد ۵۸ تصمیم داشتم به تهران برگردم که شنیدیم پاوه شلوغ شده است. تعدادی از گردان دومی‌ها همراه شهید وصالی و گروهش و بعد‌ها شهید چمران به پاوه رفتند. ما هم قصد داشتیم به آنجا برویم، ولی راه‌های منتهی به پاوه بسته شد. دو، سه روز بعد هم که شنیدیم در پاوه درگیری سختی رخ داده و همان زمان پیام تاریخی حضرت امام که برای اولین بار در دفاع مقدس صورت می‌گرفت، خطاب به نیرو‌های مسلح صادر شد و محاصره پاوه ظرف چند ساعت شکست. ما بعد از غائله وارد پاوه شدیم. خانه پاسدار‌ها را که در «فیلم چ» دیدیم، آنجا ما علناً مشاهده کردیم. بعد همراه دیگر رزمنده‌ها به تعقیب ضد انقلاب در کوه‌های اطراف پاوه پرداختیم.
بعد از غائله پاوه به تهران برگشتم و دوباره درگیر پرونده گروهک‌ها شدم. از کارمان فارغ نشده بودیم که همراه تعدادی از دوستان تصمیم گرفتیم به افغانستان برویم و آنجا مجاهدین افغانی را آموزش دهیم. هنوز حرکت نکرده بودیم که صدای بمباران فرودگاه مهرآباد، ما را به مرز‌های غربی و جنوبی کشور کشاند و تا هشت سال درگیر جبهه‌های جنگ بودیم.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار