حسن فرامرزی در کانال تلگرامی خود نوشت: ما وقتی بخواهیم چیزی درست کنیم روی آتش میگذاریمش. اینکه ما را روی آتش این دنیا گذاشتهاند به خاطر این است که خوب غلیظ شویم و آن رطوبتها و نمها از ما گرفته شود. این است که مولانا از خدا طلب آتش میکند: خام بمگذار مرا.
از دیدگاه مولانا سختگیری، نشانه خامی است. اگر جهان را سخت مییابم و درعینحال سخت به جهان میچسبم یعنی نرسیدهام. دو مثال معرکه مولانا از این قرار است:
سخت گیرد خامها مر شاخ را/ زانک در خامی نشاید کاخ را.
چون بپخت و گشت شیرین لب گزان/ سست گیرد شاخها را بعد از آن
سختگیری و تعصب، خامی است/ تا جنینی کار خونآشامی است
اول: میوهای به کاخ میرود - به وصال حق میرسد - که پخته و شیرین شود، پیش پادشاه آسمانها و زمین، میوهترش نمیگذارند.
دوم: مثل غورهای که در خود آنقدر میدود که به انگوری خود برسد آیا سیر درونی خود را با توجه به اصلوفرع وجود خود کامل خواهم کرد؟ علت آویزانی ما از روزها و شبها، از شاخههای این جهان برای این است که روح، گام خود را بیابد. آیا روح، گام خود را خواهد یافت؟
سوم:، اما این دویدن و سِیر درونی چیست؟ سِیر درونی یا گام روح، یافتن سکون است، سکون، گام روح است. مولانا در فیهمافیه، گام روح را از جنسی دیگر میداند: «جمله عالَم میدوند الاّ دویدن هر یکی مناسب حال او باشد، از آن آدمی نوعی دیگر و از آنِ نبات، نوعی دیگر و از آنِ روح نوعی دیگر، دویدن روح، بی گام و نشان باشد، آخر غوره را بنگر که چند دوید تا بِه سوادِ انگوری رسید، همین که شیرین شد فی الحال بدان منزلت برسید، الا آن دویدن در نظر نمیآید و حسی نیست.»
چهارم: نشانه پختگی، سستی است، اما فهم این سستی بهسادگی میسر نمیشود. این سستی، سرمستی فهم و ادراک است، بهمحض اینکه میرسی خود را رها میکنی. این سستی، انتشار قطره در اقیانوس است، قطره در اقیانوس است، اما آن دیوارههای کاذب خامی نمیگذارد بفهمد اقیانوس است، پختگی، آن دیوارهها را سست میکند و میدرد و قطره در اقیانوس میافتد.
پنجم: تعصب ورزیدنها و سختگیریها به خاطر خامی است تا وقتی متعصب و سختگیرم مثل جنینی از دیوارههای این دنیا آویزان خواهم بود و از آن چرخه باطل خونخوری بیرون نخواهم آمد.
شش: تا لحظه مرگ فرصتی است که بتوانم از چرخه خونخوری خارج و وارد چرخه شیر شوم و همچنان که تا جنین از رحم بیرون نیامده، غذای او را عوض نمیکنند تا به اختیار خود و با گام روح از جهان خارج نشوم - وارد سکون جان نشوم - خونخوری من تمام نخواهد شد.