کنکور سراسری دانشگاهها کمکم به رقابتی زنانه تبدیل میشود. آمار زنان و دختران داوطلب حضور در دانشگاهها همه ساله در حال افزایش است و خروجی این ماجرا خیل دختران تحصیلکردهای است که حالا انتظارت متفاوتی از شغل، زندگی و ازدواج دارند. با وجود این جامعه و شرایط کنونی کشور قادر نیست این انتظارات را برآورده کند و دختران و زنان تحصیلکرده خیلی وقتها یا خانهنشین میشوند یا از مشاغلی همچون دفاتر هواپیمایی یا شرکتهای خصوصی سر درمیآورند و نهایت شغلی که انتظار آنها را میکشد منشی مدیرعامل است. کاری که خیلی وقتها به تخصص ویژهای نیاز ندارد و در تخصصیترین حالت دانستن کمی زبان انگلیسی و تسلط نسبی به نرمافزار آفیس و ورد و اکسل میتواند کار فرد را راه بیندازد. نکته مهمتر اینکه چنین مشاغلی از سوی یک فرد با تحصیلات دیپلم و نهایتاً گذراندن یک دوره آشنایی با نرمافزارهای آفیس قابل انجام است و نیاز به تخصص ویژهای ندارد. اما اگر به سراغ منشیهای شرکتهای خصوصی یا کارکنان آژانسهای هواپیمایی بروید متوجه خواهید شد اغلب زنان شاغل در این شغلها لیسانس و یا حتی فوقلیسانس هستند و به دلیل پیدا نکردن شغل مناسب و متناسب با تحصیلات خود از چنین مشاغلی سر درآوردهاند. از همه مهمتر اینکه بسیاری از این مشاغل بیمه ندارند و بر همین اساس حتی حداقل حقوق وزارت کار را به شاغلین خود نمیدهند. بگذریم از اینکه برخی از این مشاغل محیط کاری امن و سالمی هم نیستند و ممکن است زنان و دختران شاغل در این گونه شغلها با چالشهایی دست و پنجه نرم کنند. هر چند توانمندیهای فردی افراد تحصیلکرده در رشتههای مختلف هم بر استخدام و شاغل شدن آنها در مشاغل مرتبط با رشته تحصیلی مؤثر است و افراد دارای مهارت بیکار نمیمانند، اما تجربه نشان داده آموزش عالی ما از تربیت نیروی انسانی متخصصی که بتواند با خروج از دانشگاه به صورت مستقیم در شغل مرتبط با رشته تحصیلیاش مشغول کار شود، عاجزند! این یک انتقاد جدی به نظام آموزش عالی است که سالهاست مطرح میشود و موضوع صدها مقاله و پژوهش بوده، اما همچنان به قوت خود باقی است. با این اوصاف اشتیاق بیشتر دختران ما به ادامه تحصیل و حضور در دانشگاه به خودی خود میتواند در حوزههای اقتصاد و اشتغال رویداد مثبتی باشد، اما این مسئله آنجایی چالشبرانگیز میشود و به هرز رفتن نیروی انسانی و سرمایه و بودجه کشور منتهی میشود که هیچگونه هدفگذاری و برنامهریزی خاصی برای فارغالتحصیلان و خروجیهای دانشگاهها صورت نگرفته است همچنانکه ارتباط دانشگاه با صنعت و بازار کار در حد یک شعار باقی مانده و سالهای سال است محقق نشده است. در چنین شرایطی وقتی با پدیده افزایش گرایش دختران به تحصیل در دانشگاه و اخذ مدارک تحصیلی بالا مواجه میشویم با یک دو دوتا چهارتا از بازار کار و میزان شغل موجود و توانمندی دولتها در ایجاد شغلهای تازه تا چهار سال آینده به روشنی دستمان میآید که تا چهار سال دیگر چه تعداد فارغالتحصیل بیکار خواهیم داشت؛ افرادی که یا باید قید چهار سال هزینه و زحمت را بزنند و خانهنشین شوند یا به مشاغل کاذب و سطح پایینی رو بیاورند که عملاً بخشی از بازار کار افراد فاقد تحصیلات دانشگاهی را هم در اشغال فارغالتحصیلان دانشگاهی قرار میدهد.
با این اوصاف به نظر میرسد سیستم آموزش عالی به جای آن که در خدمت تربیت نیروی متخصص برای چرخاندن چرخهای اقتصاد، صنعت، سیاست و فرهنگ دربیاید، به دستگاه درآمدزایی تبدیل شده که برای درآمدزایی بیشتر زیر بار حذف کنکور و یا نظاممند شدن و ارتباط با صنعت و بازار کار نمیرود! بر اساس آنچه در سطور بالا بیان شد گرایش بالای دختران جامعه ایرانی به حضور در دانشگاه و اخذ مدارک تحصیلی بالا در صورت فراهم ساختن زیرساختهای لازم برای بهکارگیری این نیروی انسانی متخصص و تحصیلکرده یک فرصت جدی باشد، اما فقدان این زیرساختها و نبود برنامه برای بهرهگیری از نیروی انسانی متخصص و باانگیزه منجر به رشد بیکاری در زنان تحصیلکرده ما شده است. موضوعی که پس از فارغالتحصیلی و مدتها دنبال کار گشتن و در نهایت تن دردادن به شغلی سطح پایین و غیرمرتبط با تحصیلات این دختران از یک سو سالهای طلایی عمرشان را بر باد داده و از سوی دیگر منجر به سرخوردگی آنان خواهد شد.