قصهای خالی از تعلیقوقایع داستان «جای خالی هیجان» به اولین روزهای آغاز جنگ ایران و عراق برمیگردد و مکان داستان هم یکی از روستاهای مرزی جنوب کشور است. شخصیت اول این داستان یک معلم است که به عکاسی علاقه زیادی دارد و بعد از معلمی تمام دغدغهاش عکس گرفتن است، البته او بیشتر در رؤیاهایش خود را یک عکاس تصور میکند و هنوز یک عکاس حرفهای نشده است.
داستان با فصل پاییز و شروع مدارس آغاز میشود و در همان روزهای اول مهرماه، تنها مدرسه روستا مورد حمله هوایی عراقیها قرار میگیرد و عدهای از دانشآموزان شهید میشوند. آقا معلم در راه رفتن به مدرسه است که خبر شروع جنگ را میشنود و به همراه دو تن از دانشآموزانش برای جنگ با ارتش عراق به مردم خرمشهر میپیوندد و بعد از فرازونشیبهای بسیار و مبارزات زیاد در انتهای داستان در جنگ مجروح میشود و تصمیم میگیرد بعد از بهبودی دوباره به جبهه برگردد.
داستان بلند «جای خالی هیجان» همانطور که از اسمش پیداست خالی از هیجان است و با اینکه نویسنده سعی کرده با چینش چند ماجرا در کنار هم داستان را پیش ببرد، اما متأسفانه در تعلیق و ایجاد کشش در مخاطب ضعیف عمل کرده و ضرباهنگ داستان به کندی پیش میرود. در خلال داستان ما با دو نوجوان دانشآموز برخورد میکنیم که به همراه آقا معلم عازم خرمشهر هستند.
در راه آنها شهید میشوند و آقا معلم تنها میماند و پس از مدتی زنی خرمشهری را میبیند که بچههایش را در جنگ از دست داده است. زن پایگاه رزمندگان بومی خرمشهر را به او نشان میدهد و در ادامه داستان شهید میشود.
این حوادث پشت سر هم اتفاق میافتد و شخصیتهایی که تازه مخاطب در حال شناسایی آنهاست به خاطر حذف شدن از داستان در حد یک تیپ باقی میمانند. از دیگر مواردی که باعث تصنعی بودن صحنههای داستان شده ماجراهایی است که بر حسب اتفاق کنار هم چیده شده است، مثل شهید شدن دو دانشآموز و زن جنوبی. مورد بعدی داستان عدم توصیف و فضاسازی در ساختار داستان است.
نویسنده با اینکه فضای زیادی در میان نخلها و شط و کوچهپسکوچههای آفتابی خرمشهر داشته از فضاسازی و توصیف داستان غافل مانده است و حتی کوچکترین اشارهای به جو هوا در مکان و زمان داستان نکرده است، اما با این حال از نثر روان و پرداخت شسته رفته و محکم داستان نمیتوان چشمپوشی کرد. تشریح لحظات خاص قصه از ذهن کاراکترها از ویژگیهای بارز داستان است.
«دوربین به دست رو به دشت ایستاده بود؛ دشتی ساکت، اما فکرش میتوانست برای جای خالی هیجان، تصویری شایسته بیافریند؛ تصویر عبور شتابزده کامیونی که در پیچ و تاب جادهای ناهموار بالا و پایین میرود یا تصویر برخورد دو دوست که اینک گذشت زمان را بیاثر میکنند. تصویر همچنین میتوانست صدای کودکانه خندهای شاد باشد میان بازوان پدری مهربان یا حتی میتوانست بدرقه حزنآلود مردهای باشد بر شانههای گروهی سیاهپوش... هر چه باشد، سکوت نباشد. موج باشد. حس تاب خوردن علفزار در دستان لرزان باد باشد. درخشش زردگون آفتاب میان ساقههای گندم یا چکیدن بارانی نرم و لطیف بر خاکی تشنه...».
از نکات مثبت داستان که بسیار هم مهم است پایانبندی زیبا و قابل تأمل است. نویسنده در آغاز علاقه آقا معلم به هنر عکاسی را در گفتگوها و رفتارش نشان میدهد.
آقامعلم دوست دارد عکاسی کند، دوست داشتن او در حد یک عکاس معمولی است، اما عکاس بودن او در جبهه و بعد از پشت سرگذاشتن ماجراهای پرفرازونشیب معنا پیدا میکند.
او در پایانبندی داستان وقتی میخواهد به بیمارستان تهران منتقل شود، تصمیم میگیرد دوباره به حبهه برگردد و تمام وقایع جنگ را که برای او و همرزمانش اتفاق افتاده در تاریخ ثبت کند. کتاب «جای خالی هیجان» در۱۰۰صفحه توسط انتشارات سوره مهر منتشر شده و نویسنده آن الهام سیدحسینی است.