کد خبر: 1054523
تاریخ انتشار: ۱۴ تير ۱۴۰۰ - ۲۰:۴۰
زخم‌هایی که از تجمل‌گرایی می‌خوریم
این روز‌ها چشم و هم‌چشمی بیداد می‌کند. خانواده‌ای نیست که از این مقوله زخمی نباشد. چشم و هم‌چشمی مثل کلاف سردرگم به جان خانواده‌ها افتاده و بنیانشان را به تباهی می‌کشد
مرضیه بامیری

این روز‌ها چشم و هم‌چشمی بیداد می‌کند. خانواده‌ای نیست که از این مقوله زخمی نباشد. چشم و هم‌چشمی مثل کلاف سردرگم به جان خانواده‌ها افتاده و بنیانشان را به تباهی می‌کشد. خیلی پدر‌ها شرمنده می‌شوند. مادر‌ها بیش از وظیفه‌شان کار می‌کنند و مدام با خواسته‌های عجیب بچه‌های نسل جدید روبه‌رو می‌شوند. قدیم زندگی راحت‌تر بود. شاید خانواده‌ها مثل امروز غرق در امکانات رفاهی نبودند، ولی آسایش نسبی داشتند و شادتر از اکنون زندگی می‌کردند. باید ریشه این تغییر سبک زندگی را در رفتار‌های اجتماعی مردم جست‌وجو کرد. در تغییر دیدگاه‌شان نسبت به زندگی. حالا همه در یک رقابت سخت می‌دوند تا رفاه بیشتر را به رخ یکدیگر بکشند. کار بیشتر و شادی کمتر. این دستاورد زندگی ماشینی امروز ماست. حرف‌های مردم در این باره خواندنی است.

در حسرت شادی‌های ساده و کم‌هزینه
حسنا باقری خانه‌دار می‌گوید: «چشم و هم‌چشمی را خودمان در زندگی هایمان راه دادیم. سال‌ها پیش زندگی آسان بود و همه خانواده‌ها اغلب کنار هم بودند. کار می‌کردیم برای یک لقمه نان و شاد بودن کنار خانواده...، ولی حالا کسی فکر شادی‌های ساده و دورهمی‌های کم‌هزینه نیست. همه می‌دوند برای دارایی بیشتر. البته نمی‌شود سخت شدن زندگی را انکار کرد، ولی هنوز هم می‌شود با حذف برخی تجملات زندگی را اندکی بی‌دغدغه کرد. به شرط آنکه از افراط و تفریط بپرهیزیم. باور کنیم که پول تنها بخشی از عوامل خوشگذرانی است. بگذارید برای‌تان یک مثال بزنم. قدیم‌ها هر وقت اراده می‌کردیم شام یا ناهارمان را توی بقچه می‌پیچیدیم و یک گوشه از طبیعت می‌نشستیم. هم حال و هوای یک هفته کار و تلاش عوض می‌شد هم بچه‌ها با طبیعت آشتی می‌کردند و صبور و بخشنده‌تر بار می‌آمدند. از حال هم باخبر می‌شدیم و ده‌ها فایده دیگر. ولی حالا چه؟ اگر بخواهیم یک پیک‌نیک خانوادگی همین اطراف شهر برویم باید از مدت‌ها قبل هماهنگ کنیم. بدانیم کی میزبان است و کی مهمان؟ ناهار جوجه بدهیم یا کباب کوبیده. همین تشریفات و خرج‌تراشی‌ها تفریحات سالم خانواده‌ها را از صد به پنجاه رسانده است و بچه هایمان در خانه حبس شده‌اند. خب چه اشکالی دارد اگر در پارک یا بوستان کسی خورش قیمه یا حتی کوکو بخورد؟ چرا همه بیرون رفتن را مساوی با کباب زدن و پذیرایی آنچنانی می‌دانند؟ مگر نمی‌شود با یک هندوانه بزرگ رفت پیک‌نیک؟
سبک زندگی والدین تغییر کرده، ولی بچه‌ها هنوز همان حس و حال را دارند. یعنی دلشان می‌خواهد بیرون بروند و همان شام خانه را در فضای دیگر تجربه کنند. خانواده‌ها می‌توانند به جای یک آخر هفته پرهزینه هر هفته به تفریح وگردش بروند، ولی با هزینه کمتر.

چشم و هم‌چشمی آسایش‌مان را گرفته است
رضا کیانی شغل آزاد از زخم‌خورده‌های چشم و هم‌چشمی است. او می‌گوید: «من و برادرم هر دو در یک ساختمان زندگی می‌کنیم و بیرون از آنجا با هم همکاریم، ولی امان از چشم و هم‌چشمی همسرهایمان. خدا نکند یکی فرش خانه‌اش را عوض کند. آن یکی تا بهترش را نخرد خوابش نمی‌برد. خدا نکند یکی برود سفر آن یکی باید حتماً دورترش را برود. حتی برای تربیت بچه‌ها رقابت می‌کنند و انگار زندگی‌شان خلاصه می‌شود در رو کم کردن یکدیگر. وقتی با هم‌اند بچه‌ها حق هیچ اشتباهی ندارند. چون ممکن است تربیت مادر‌ها را زیر سؤال ببرد و آن‌ها کم بیاورند. این اوضاع به قدری کسل‌کننده است که ما تصمیم گرفتیم یکی‌مان از آن ساختمان برود تا آرامش به زندگی برگردد.
شما نمی‌دانید آدم چه حالی می‌شود وقتی خسته به خانه بیاید و در خانه مدام حرف از خانواده برادرش بشنود و فلانی فلان کرد، فلانی کادو به برادرش چی داد. فلانی طلا خرید، فلانی می‌خواهد پرده‌های اتاقش را عوض کند و ده‌ها حرف دیگر که حتی کار ما را به مشاجره و بحث می‌کشاند. حواسشان هست جدیدترین وسایلی که به بازار می‌آید را برای بچه‌ها بخرند. اغلب بهترین وسایل بازی را هر دو دارند. می‌دانم که خیلی زن‌ها این رقابت مسخره را دارند، ولی ما شرایط‌مان حادتر است، چون در یک ساختمان زندگی می‌کنیم. چشم و هم‌چشمی فقط جیب خالی میک‌ند و کار مرد‌ها را بیشتر. هیچ خاصیتی هم ندارد. چون همه آرامش‌های حاکی از خرید موقت است و خیلی زود دل خانم خانه را می‌زند. در حالی که شاد بودن و کیفیت زندگی هیچ ربطی به تجملات ندارد.»
خرید‌های بی‌حساب و کتاب برای به رخ کشیدن!
زهرا هاشمی معلم، منتقد جدی چشم و هم‌چشمی و تجمل‌گرایی است. او می‌گوید: من بسیاری از رفتار‌های خانم‌ها را درک نمی‌کنم. خودم هیچ وقت نخواستم این‌طوری زندگی کنم. نمی‌فهمم یعنی چه که می‌روند بازار، پرده و گران‌قیمت‌ترین پارچه را انتخاب می‌کنند. بعد هم از ترس خراب شدن، تن و بدنشان می‌لرزد که حتی بچه خودشان سمت پرده برود، خدا نکند یک لکه روی آن بیفتد. آن وقت است که مادر تا مرز سکته پیش می‌رود. البته حق هم دارند. هزینه زیادی کرده‌اند. خب من روشم این است که پرده زیبا، ولی ارزان انتخاب می‌کنم. هر کس به خانه‌ام می‌آید می‌داند اهل تنوع هستم. ترجیح می‌دهم آن‌همه هزینه برای پرده با پارچه ترک را خرج یک پرده ساده کنم، ولی هر چند وقت آن را تغییر بدهم. این‌طوری حال آدم با تنوع بهتر می‌شود. هیچ وقت نمی‌توانم بفهمم آن‌هایی را که بازار مبل می‌روند و گران‌ترین مبل‌ها را می‌خرند، ولی روی آن را روکش می‌دوزند. نه مهما ن و نه خودشان هیچ‌وقت لذت زیبایی بصری مبل را نمی‌برند. خب این چه کاری است؟ مبل خریده‌اند که از آن لذت ببرند. چه فایده وقتی بچه حق ندارد روی آن برود یا همیشه تن و بدنشان بلرزد که دست کثیف و خیس به آن مالیده نشود؟ نمی‌فهمم چرا روی زیبایی زندگی که تماس مستقیم با روحیه آدم دارد روکش می‌کشند؟ و این خصلت خیلی از آدم هاست. تجمل‌گرا هستند بدون آنکه لذتی ببرند. شما یک سر بروید بازار لوازم خانگی. خیلی‌ها دنبال گران‌قیمت‌ترین برند‌ها هستند تا چشم فامیل‌ها را کور کنند. شاید باورتان نشود کسی را می‌شناسم که برای جهیزیه دخترش یک ساید بای ساید ۹۰ میلیونی خریده است. خب چه فایده؟ مگر کسی با برندش کار دارد؟ یا قرار است به آن‌ها امتیاز خوش‌سلیقگی و خرج کردن بیشتر بدهند؟
اگر چنین وسیله گرانی در خانه خراب شود یا حادثه‌ای رخ بدهد آدم چه حالی می‌شود؟ خب مگر مدل‌های پایین‌تر از لحاظ قیمت همان کارایی را ندارند؟ مگر ما که برند عادی‌تر استفاده می‌کنیم کیک‌مان می‌سوزد یا شاید در یخچال‌مان آب خوب یخ نمی‌زند؟! این‌ها یک مشت تفکر اشتباه است که آدم را اسیر می‌کند.

به جای جهیزیه لوکس به فکر زندگی باشید
رقیه ابراهیم‌زاده که تا به حال سه دختر شوهر داده است از جهیزیه‌های بی حساب و کتاب و غیرمنطقی می‌نالد و می‌گوید: خیلی از خانواده‌ها وقتی می‌خواهند جهیزیه بخرند دنبال گران‌قیمت‌ترین‌ها می‌روند یا از هر وسیله‌ای چند دست می‌خرند. مثلاً چند دست قابلمه چدنی و کریستال نسوز و مسی و گرانیت می‌خرند. یکی نیست بگوید یک زوج جوان آن‌هم با این اوضاع گرانی چند بار مهمانی می‌دهد که همه این‌ها را نیاز داشته باشد؟ اصلاً بهترین امکانات را برایش تدارک دیده‌ای. کجا بگذارد وقتی کل مساحت خانه ۴۰ یا ۵۰ متر است؟ خیلی از وسایل برقی در آپارتمان‌های کوچک آن‌قدر سخت جا داده می‌شوند که بانوی خانه ترجیح می‌دهد کار‌ها را دستی انجام بدهد تا کل کابینت را به‌هم بریزد. چرا برای انبارهای‌مان مهمان اضافه می‌تراشیم؟ واقعاً خرید‌های اضافه به چه قیمتی! آیا هدف فقط کور کردن چشم فامیل است؟ کم کردن روی خانواده همسر یا مثلاً...؟ اصلاً چه کسی برایش مهم است دو سال دیگر موقع اسباب‌کشی چه بلایی سر وسایل‌تان می‌آید؟ چه کسی موقع بالا پایین کردن یخچال‌تان در راهرو‌های تنگ ساختمان به برندش فکر می‌کند؟ شما می‌مانید و کارتن‌هایی که هر بار دنبال خودتان می‌کشید و با هر بار کلی خسارت به وسایل لوکس‌تان وارد می‌شود. آیا با چنین شرایطی باز هم خرید‌های اضافه و لوکس عاقلانه است؟
یعنی آیا اگر شما در مراسم جهازبرون آشنایی شرکت کنید و وسایلش ایرانی باشد یا همه لیست جهیزیه را تمام و کمال نداشته باشد، با او قطع رابطه می‌کنید یا مثلاً نداشته هایش را همه جا جار می‌زنید؟
خب دختر یا پسرتان است. برایش آرزو‌های زیادی دارید. اگر می‌خواهید کمک حالش باشید به جای جهیزیه چنانی یا عروسی پرهزینه که یک‌شبه تمام می‌شود هزینه مسکن را برایش مهیا کنید. می‌خواهید برای نوه‌تان سیسمونی بخرید. بخرید، ولی به اندازه. چطور مجبورید سرویس خواب را گران قیمت بخرید وقتی فرزندتان مستأجر یک خانه ۵۰ متری است و باید تمام وسایل کودک را کنار تخت خودشان جا بدهد؟ فقط برای حرف مردم؟ که بگویند فلانی سیسمونی را تمام و کمال داد؟! خب همان هزینه را به خودشان بدهید تا برای فرزندشان پس‌انداز کنند یا مشکل‌های مهم‌ترشان رفع شود.
برای نوزادی که هنوز به دنیا نیامده چرا باید ماشین شارژی بخرند؟ اصلاً پول دارند دلشان می‌خواهد بخرند. ولی آیا وقتی نوزاد به سن بازی و سوار شدن به ماشین برسد هنوز همان ماشین مد است؟ آن‌وقت دلشان را نمی‌زند که کاش مدل جدیدتری می‌خریدند؟ یا سه چرخه‌هایی که هر روز مدلشان به‌روز می‌شود و ده‌ها چیز دیگر... بعضی‌ها فکر می‌کنند اگر همه چیز را لوکس بخرند تا سال‌های زیادی کیفیت را تضمین کرده‌اند، ولی همان‌هایی که دنبال لوازم لوکس هستند تنوع طلبند و زود دکور یا وسایل خانه دلشان را می‌زند.

رفتار‌های فانتزی و هزینه‌تراشی‌های بیهوده
فائزه رحمانی با تعجب از اینکه تجمل‌گرایی و رفتار‌های فانتزی روز به روز در حال افزایش و تنوع است می‌گوید: الان یک چیز تازه‌ای در عروسی‌ها مد شده به اسم عروسی فرمالیته، یعنی یک هزینه‌تراشی اضافه که باید برای گل و ماشین عروس و آرایشگاه و سفر و... کلی خرج کرد. نمی‌فهمم که منظورشان چیست؟ یعنی این زوج تمام عمر را فارغ از همه دغدغه‌های مشترک قرار است پای دستگاه پخش بنشینند و غرق هزینه‌های پیش از عروسی بشوند؟ یک نفر که مثل علف خرس پول خرج می‌کند یک چنین برنامه‌هایی را مد می‌کند و هزاران خانواده را به درد سر می‌اندازد. فلانی چند مدل غذا داشت من باید بیشترش کنم. فلانی عروسی‌اش در فلان هتل بود من باید از او برتر باشم. او آرایشگرش آرایشگر فلان بازیگر بوده من باید سراغ آن یکی بروم که...
تنها چیزی که این میان مهم نیست لذت آغاز زندگی مشترک است. به نظرم تمام عمر زیبای جوان‌ها در دوره پرخاطره عقد صرف نگرانی‌های عروسی می‌شود. آن‌همه برنامه‌ریزی و بریز و بپاش برای یک شب چند ساعته!... جالب است که خیلی‌ها برای بچه‌شان آرزو‌ها دارند و مجلل‌ترین عروسی‌ها را می‌گیرند. سپس عروس و داماد را تا خانه اجاره‌ای‌شان همراهی می‌کنند!... یا فلانی برای بچه‌اش جشن پی‌پی می‌گیرد. آن‌همه بریز و بپاش به یمن گفتن یک امر بدیهی؟! مضحک است... به خدا مضحک است وقتی برای جشن طلاق دعوت می‌شوی و مجبور می‌شوی هدیه هم ببری و وانمود کنی خوشحالی. یا جشن‌های من درآوردی دیگری که هیچ تأثیری بر شادی‌بخشی ندارد و از اول تا آخر یک چشم و هم‌چشمی محض است و بس!
آنچه ذکر شد تنها نمونه‌ای از جلوه‌های متنوع و متعدد چشم و هم‌چشمی و تجمل‌گرایی در برخی خانواده‌ها بود و بی‌تردید اگر این روند ادامه پیدا کند به زودی شاهد شکل‌گیری انبوهی از خانواده‌ها خواهیم بود که به رغم فقیر یا متوسط بودشان صفا به خاطر چشم و هم‌چشمی خود را به هزار دردسر می‌اندازند تا سری در میان سر‌ها درآورند، در حالی که نمی‌دانند در این مسابقه همه بازنده‌اند!

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار