بسیاری از پیرمردها و پیرزنهایی که در خانۀ سالمندان به سر میبرند، از رنج بیامان تنهایی گلایه میکنند، اما در آسایشگاه آدمهای بیشتری دور و برشان هست و نیازهایشان هم بهتر برطرف میشود. پس چرا بیشتر از وقتی که در خانۀ خودشان هستند احساس تنهایی میکنند؟ برای پاسخ به این سؤال، باید تنهایی را بهتر بشناسیم. احساسی بسیار پیچیده که صرفاً با حضور در کنار دیگران برطرف نمیشود، بلکه نیازمند پیوندهایی دوطرفه و پایدار است؛ پیوندهایی که در آنها هم محبت میکنیم و هم محبت میبینیم. پروفسور جان کاسیوپو ۲۱ سال است که آثار و دلایل احساس تنهایی را مطالعه میکند. او رئیس مرکز علوم اعصاب اجتماعی و شناختی در دانشگاه شیکاگوست. کتاب او به نام «تنهایی: طبیعت بشر و نیاز به پیوند اجتماعی» آسیبشناسی و مسائل ناشی از این احساس را بر سلامت عمومی بررسی میکند. آنچه میخوانید خلاصهای از گفتوگوی تیم آدامز نویسنده و روزنامهنگار گاردین با جان کاسیوپو است.
آدامز: بعضیها ارتباطهای زیادی دارند، اما احساس تنهایی هم میکنند.
کاسیوپو: بله. در واقع، اکثر اوقات، هر چه تعداد ارتباطها کمتر باشد، بهتر است. نمونه کلاسیک میلیاردری است که میبیند همه میخواهند با او دوست باشند، اما از چشم آن میلیاردر، هیچ کدام از این دوستیها واقعی نیست، چون انگیزه چنین آدمهایی منفعت مادی است.
آدامز: شما به دادههایی رسیدید که میگویند احساس تنهایی مُسری است. چطور چنین اتفاقی میافتد؟
کاسیوپو: در واقع این سازوکار به شکل حیرتآوری ساده است. در یک مطالعه، هر سه تا چهار سال، به ارتباطات مردم نگاه میکردیم. این فرایند در طول زمان اتفاق میافتد. بیایید فرض کنیم که من و شما همسایه هستیم. من به دلایلی تنها شدهام و شما دوستم هستید. به عنوان فردی که ناگهان تنها شده است، حالا بیشتر احتمال دارد که محتاطانهتر و با حالت تدافعی با شما به عنوان یک تهدید احتمالی برای خودم برخورد کنم [چون شاید ترکم کنید و به رنجم بیفزایید]و شما متوجه میشوید و در نتیجه، تعامل اجتماعی منفیتری با هم خواهیم داشت و طی سه یا چهار سال احتمالاً دیگر با هم دوست نخواهیم بود. پس هر دو کمتر از قبل محرم اسرار یکدیگر هستیم.
آدامز: پس روابط باید دوطرفه باشند تا برایمان منفعت داشته باشد؟
کاسیوپو: بله و قضیه همین جا تمام نمیشود. میتوانیم ببینیم که، چون تعامل خوبتان با منِ همسایه کمتر میشود، وقتی سر کار میروید هم احتمالاً با فرد دیگری تعامل منفی خواهید داشت؛ و این زنجیره همینطور ادامه دارد.
آدامز: شما انسانها را «محکوم به معاشرت» توصیف میکنید. این مسئله تا چه حد یک ویژگی جهانشمول است؟
کاسیوپو: کشف کردهایم که احساس تنهایی موروثی است. در نتیجه معاشرتی بودنی که در مغزها و DNA ما طراحی شده است، نوسانات خاصی دارد. از نظر قابلیت به ارث رسیدن احساس تنهایی، به این نتیجه رسیدهایم که درد قطع ارتباط میتواند شکلهای متفاوتی داشته باشد. بعضیها را اصلاً اذیت نمیکند، اما بقیه را چنان آشفته میکند که به نوعی آسیب تبدیل میشود. کسانی که اصلاً اذیت نمیشوند شاید جامعهستیز باشند. مثال بسیار سادهای برای آن دارم که از کار یک زیستشناس تکاملی میآید. اگر از شما بخواهم درباره ویژگیهای فردی فکر کنید که بدذات است، سه کلمهای که به ذهنتان میآید چیست؟
آدامز: بیعاطفه، سرد، محاسبهگر.
کاسیوپو: سه ویژگی یک آدم خوب را بگویید.
آدامز: مهربان، بخشنده، همدل.
کاسیوپو: خب. در واقع جوابهایی که دادید در سنین و فرهنگهای مختلف یکسان است. آنچه درباره آنها میبینید این است که آدم خوب به رابطهاش با افراد دیگر اولویت میدهد. در حالی که فرد شرور فقط و فقط برای خودش اهمیت قائل است. ما انسانها بدون این قرارداد جهانشمول، گونهای اجتماعی به شمار نمیآمدیم.
آدامز:، اما خب ظاهراً جامعه بیشتر اوقات باعث میشود رقابتطلب شویم و برای ویژگیهای اتکابهخود و استقلال، ارزش قائل هستیم.
کاسیوپو: درست است. اما هیچ چیز ضدرقابتی در این باره وجود ندارد. به المپیک فکر کنید، رویداد بزرگی بر مبنای رقابت که اثرش گرد هم آوردن آدمهاست. همکاری را نیز میتوان یک ویژگی جهانشمول خوب در نظر گرفت، اما مثلاً فکر کنید که چطور بانکداران والاستریت علیه بقیه ما تبانی کردهاند. پس این ویژگیها به خودی خود خوب یا بد نیستند.
آدامز: بهترین راه کاهش احساس تنهایی و درمان آن چیست؟
کاسیوپو: خب، چهار نوع اصلی درمان را مطالعه کردیم. اول: مشارکت اجتماعی. سراغ افراد تنها میروید و فقط کنار هم قرارشان میدهید. این راه کارساز نیست، چون ایده احساس تنهایی را با اینکه واقعاً فرد تنها باشد، اشتباه میگیرد. دوم، درمان مهارتهای اجتماعی است: این روش براساس این ایدهای است که آدمها احساس تنهایی میکنند، چون مهارتهای اجتماعیشان ضعیف است. در واقع، این ایده هم باز اشتباه است. تقریباً همه انسانها مهارتهای اجتماعی خوبی برای شروع رابطه دارند، اما وقتی احساس تنهایی را تجربه میکنید، بیشتر و بیشتر بر روی خودتان متمرکز میشوید. سوم، درمان حمایت اجتماعی است. این درمان میگوید افرادی با احساس تنهایی فقط با حمایت اطرافیانشان «درمان» میشوند. این هم جوابگو نیست، چون خروج از احساس تنهایی مستلزم ارتباطات دوطرفه است، نه ارتباطهای یکطرفه. اگر مسئله فقط حمایت بود، مردم در بیمارستان احساس تنهایی نمیکردند، چون با حمایت احاطه میشوند. اما میدانیم که آدمها خیلی اوقات در بیمارستان احساس تنهایی شدیدی میکنند. آخرین درمانی که سراغش رفتیم، تغییر طرز فکر افراد تنها نسبت به بقیه آدمها بود، که متوجهشان کنیم وقتی مغزشان وارد حالت بقای خود میشود، چه اتفاقی میافتد؛ و این نوع درمانها ظاهراً واقعاً کارساز هستند، اگرچه فقط به دفعات اندکی به کار بسته شدهاند.
آدامز: نظرتان درباره ایده از مُد افتاده مهربانی یا «مهربان بودن» بهعنوان متضاد تنهایی چیست؟ مهربانی ریشه در ایده خویشاوندی و تعلقی ندارد که به عنوان نشانه ارتباط سالم شناسایی کردهاید؟
کاسیوپو: بله و خیر. فکر میکنم مهربانی راهی عالی است که تا مقابله با تنهایی را شروع کنید. اما جواب این نیست که فقط شاد باشید و با همه به خوبی رفتار کنید، چون افرادی با احساس تنهایی مزمن شاید به بیشتر از اینها نیاز داشته باشند. در واقع فکر میکنم احساس تنهایی کمی شبیه درد، گرسنگی و تشنگی است و برای اینها هم به جز بدون درد، گرسنه نبودن یا تشنه نبودن، نقطه مقابلی نداریم. احساس تنهایی هم همینطور است؛ از کالبدِ اجتماعی ما حفاظت میکند. تنهایی مزمن آسیبزاست، اما احساس تنهایی کوتاهمدت میتواند مثبت و لازم باشد، چون نیاز به ارتباطات اجتماعی را بیشتر میکند.
نقل و تلخیص از: وبسایت ترجمان
/ ترجمه: میترا دانشور/ مرجع: گاردین