مرد میانسال پس از خوردن مشروبات الکلی در بزم شبانهای به صورت زجرآوری به کام مرگ رفت. همسر وی از عاملان مرگ شوهرش که به او مشروبات تقلبی خورانده بودند در دادسرا شکایت کرد.
به گزارش جوان، چندی قبل کارکنان بیمارستانی در جنوب تهران مرگ مشکوک مرد میانسالی را به مأموران پلیس خبر دادند. یکی از کارکنان بیمارستان اعلام کرد دو روز قبل زن جوانی شوهر میانسالش را در حالی که به شدت حالش بد بود به بیمارستان منتقل کرد، اما تلاش پزشکان برای نجات جان بیمار فایدهای نداشت تا اینکه ساعتی قبل به کام مرگ رفت.
بدین ترتیب مأموران پلیس برای بررسی موضوع راهی بیمارستان شدند که دریافتند مرد فوت شده که ۵۶سال سن دارد بر اثر مسمومیت شدید ناشی از مصرف مشروبات الکلی جان خود را از دست دادهاست.
از سوی دیگر تحقیقات میدانی و گفتههای همسر وی حکایت از آن داشت مرد میانسال که سامان نام دارد دو شب قبل از حادثه در مهمانی همراه تعدادی از بستگان نزدیکش مشروب مصرف میکند که حالش بد و یک روز بعد به بیمارستان منتقل میشود و در نهایت هم پس از دو روز بستری فوت میکند و اعضای بدنش هم با رضایت خانوادهاش به بیماران نیازمند اهدا میشود.
الکل صنعتی
همزمان با انتقال جسد به پزشکی قانونی، تحقیقات درباره این حادثه ادامه داشت تا اینکه چند روز قبل همسر وی به دادسرای امور جنایی آمد و از قاضی حبیبالله صادقی، بازپرس شعبه چهارم درخواست کرد علت اصلی مرگ شوهرش مشخص شود تا چنانچه افرادی در مرگ او دخالت داشتهاند بر اساس قانون مجازات شوند. با شکایت زن جوان پزشکی قانونی به صورت کتبی به بازپرس جنایی اعلام کرد که سامان بر اثر مسمومیت ناشی از مصرف الکل صنعتی فوت کردهاست.
صبح دیروز پس از اعلام نظریه پزشکی قانونی همسر سامان همراه یکی از خواهران مرد فوت شده به دادسرای امور جنایی آمد.
مهمانی مرگ
زن جوان در جلسه بازجویی ابتدا از شوهر خواهر شوهرش و فرزند او به اتهام خوراندن الکل صنعتی به سامان که باعث مرگ او شدهبود، شکایت کرد. وی در توضیح ماجرا گفت: چندین سال قبل با سامان ازدواج کردم و الان هم سه فرزند دارم. او راننده کامیون بود و معمولاً پس از چند روز کار در جادهها به خانه بر میگشت و چند روزی هم در خانه استراحت میکرد و پیش من و فرزندانم بود. شب حادثه همه مهمان خانه یکی از خواهرهای او در تهران بودیم. شوهرم همراه فرزند بزرگم زودتر از من و دو فرزند دیگرم به خانه خواهرش رفت. وقتی شب به خانه آنها رفتم شوهرم مست بود و کارهای غیرارادی انجام میداد. بههرحال سعی کردم او را آرام کنم که فهمیدم شوهر خواهرش به نام ایرج مقدار زیادی مشروب آورده و با هم خوردهاند. فرزندم به من گفت که پدرش و شوهر عمهاش زیاد مشروب خوردهاند.
بههرحال چند ساعتی آنجا بودیم و حال شوهرم بهتر شد که از او خواستم به خانه برگردیم و شوهرم قبول کرد، اما دقایقی بعد ایرج و فرزندش گفتند که یک شیشه شراب هم دارند و از شوهرم خواستند بماند و شراب هم بخورد. آنها ابتدا مدعی شدند که شیشه شراب را پیدا نمیکنند، اما لحظاتی بعد یک بطری شیشه نوشابه خانواده که داخل آن مایع قرمز رنگی بود آوردند و به شوهرم دادند.
من از شوهرم خواستم آن شراب را نخورد و به او گفتم که حالش بد میشود و نمیتواند رانندگی کند، اما او گفت که دست شوهر خواهر و خواهرزادهاش را پس نمیزند. هر چقدر اصرار کردم فایدهای نداشت و گفت که او جنبهاش بالا است و مشکلی پیش نمیآید. وقتی مایع داخل آن نوشابه خانواده را خورد به ایرج گفت که شراب مزه خیلی بدی میدهد و دقایقی بعد هم گفت سرش درد گرفته است و از من خواست به خانه برگردیم.
کوری چشم
وی ادامه داد: من همراه شوهر و فرزندانم به خانه برگشتیم که ساعتی بعد سردردهای شدید سامان شروع شد. او میگفت که سر درد دارد و از دخترم خواست لامپهای اتاق را روشن کند در صورتی که لامپها روشن بود که فهمیدیم او جایی را نمیبیند. شوهرم میگفت که چیزی نمیبیند، اما پس از چند دقیقه دیگر میگفت بینایی اش بازگشته است.
میخواستم برای درمان به بیمارستان ببرمش، اما قبول نمیکرد و میگفت تا صبح حالش خوب میشود. او مدام بالا میآورد و همه فکر میکردیم مشروبات الکلی را بالا میآورد در صورتی که او خون بالا میآورد و ما متوجه نبودیم. صبح خواهرش که از شهرستان به تهران آمده بود به خانه ما آمد و از برادرش خواست به بیمارستان برود، اما باز هم قبول نکرد. در نهایت بعد از ظهر گفت حالش بدتر شده و جایی را نمیبیند که او را به درمانگاه محل منتقل کردم. سامان از من خواست علت آن را نگویم، اما من به پزشک گفتم که او مشروب خورده و بالا آورده است. پزشک هم ابتدا به او سرم زد، اما وقتی دید شوهرم بی تابی میکند آمپول آرامبخش تزریق کرد و بعد هم مرخص شد و به خانه برگشتیم. شوهرم از من خواست برای او سیگار بخرم و گفت اگر سیگار بکشد سرش و چشمانش بهتر میشوند که به مغازه محل رفتم، اما ثانیههایی بعد دخترم دوان دوان به سراغم آمد و گفت حال پدرش بد شده است.
به سرعت به خانه برگشتم و دیدم شوهرم دور خانه میدود و سرش را گرفتهاست و گاهی هم گلویش را میگیرد و فریاد میزند «آی سرم». آنقدر زجر کشید که از حال رفت و من و همسایهها هم او را به بیمارستان منتقل کردیم. پزشکان اول معده او را شستوشو دادند و بعد هم گفتند کلیههایش از کار افتاده و ساعتی بعد هم اعلام کردند که به کما رفتهاست و در نهایت هم دو روز بعد شوهرم فوت کرد و اعضای بدنش را اهدا کردیم.
دردسرهای جدید
پس از مرگ شوهرم دردسرهای من با خانواده او شروع شد. خواهر شوهرم که در تهران زندگی میکند، چون از مدتی قبل با شوهرم درباره قطعه زمینی دراطراف تهران اختلاف داشتند از من شکایت کرد که آن زمین را من و فرزندانم تصاحب کردهایم، اما در دادگاه نتوانست ثابت کند. او که شوهر و فرزندش به شوهرم مشروب خورانده بودند از من به بهانههای مختلف شکایت میکرد و هر روز مرا به دادسرا و اداره پلیس میکشاند. یکروز شکایت میکرد که به آنها توهین کردم یک روز میگفت که مال و اموال آنها را تصاحب کردم و در آخر هم که شکایت کرد من شوهرم را به عمد کشتهام. او میگفت: من به پزشک گفته بودم که به شوهرم آمپول آرامبخش تزریق کنند تا او فوت کند. پس از این تصمیم گرفتم به دادسرا بیایم و درخواست کنم علت اصلی مرگ شوهرم مشخص شود. الان که پزشکی قانونی اعلام کرده شوهرم بر اثر مصرف الکل صنعتی فوت کردهاست از شوهر خواهرشوهرم و فرزند او که به شوهرم الکل صنعتی خوراندن شکایت دارم. چون آنها با شوهرم اختلاف داشتند و احتمال میدهم به صورت عمدی این کار را انجام دادند.
با شکایت زن جوان، بازپرس جنایی به مأموران پلیس دستور داد درباره این حادثه و ادعای شاکی تحقیق کنند.