محمود مقدسی در کانال تلگرامی خود نوشت: این را هم درک شهودیمان تأیید میکند و هم شواهد تجربی زیادی برایش وجود دارد که فهمیدن یک اتفاق و معنا دادن به آن، بخش زیادی از رنج روانی ناشی از آن را کم میکند. «فهمیدن» یعنی پاسخ دادن به یک چرای توصیفی؛ اینکه چه چیزی باعث این اتفاق شده و آیا میتوانست جور دیگری بشود یا نه؟ و «معنا دادن» یعنی پاسخ دادن به یک چرای غایتشناختی؛ اینکه این اتفاق چه هدفی را دنبال میکند و برای چه چیزی (به چه دلیلی) رخ داده است؟
اگر آدم بتواند به این دو «چرا» پاسخ بدهد، خیلی وقتها راهی برای رنج طاقتفرسایش پیدا میکند. اگر آنچه رخ داده را بفهمد و ببیند که ناگزیر بوده، بیشتر با آن کنار میآید، یا زمانی که بفهمد چاره دیگری هم وجود داشته، خودش را برای اتفاقات دیگری از این جنس در آینده آماده میکند (و اینگونه درد آن اتفاق را با امید تکرار نشدنش کاهش میدهد.) اگر هم بفهمد که آن اتفاق «به چه دلیلی» رخ داده، خیلی وقتها میتواند خودش را با فکر کردن به هدف و معنای پشت آن آرام کند. چیز دیگری هم که رنج ما را زیادتر میکند این است که ببینیم اتفاقات، خلاف انتظارمان از خودمان یا دنیا رخ دادهاند. مثلاً انتظار داشتیم بهتر از این باشیم و نشده یا انتظار داشتیم دنیا جای بهتری باشد و عدالت و انصاف بر آن حاکم باشد، اما دیدهایم آنچه رخ داده با این منطق جور درنمیآید.
وقتی به این روزهایمان فکر میکنم میبینم جایی که بسیاری از ما ایستادهایم، گوشه چراهای بیپاسخ و انتظارات ناکام شده است؛ یعنی نه علت اتفاقات را میفهمیم، نه هدف و معنایشان را و نه چیزها مطابق انتظارمان از دنیا پیش میروند. ماندهایم با ذهنی خالی و پر از سؤال. نه میتوانیم خودمان را تسکین بدهیم که چارهای نبود، نه امید به آینده بدون این اتفاقات آراممان میکند، نه انتظار نتیجهای از این همه رنج داریم و نه دیگر میتوانیم با خیال راحت به جهانی که در آن هستیم، اعتماد کنیم. بخشی از درماندگی اغلب ما از همینجاست و بخشی از تقلا و تکاپوی فکریمان هم.
این روزها در کنار همه رنجهایمان، در سکوت به چیزهایی فکر میکنیم و با سؤالات سختی دستبهگریبانیم. این وضعیت را آدم خیلی وقتها در گذر از کودکی به بزرگسالی تجربه میکند. نمیدانم اسمش را باید واقعبینی گذاشت یا چیز دیگری. هرچه هست، تصویرمان از خودمان و دنیا دارد تغییر میکند. گاهی حتی فکر میکنم بیا و خوشبین باش، نه به این اتفاقات پر ابهام بیمعنی، بلکه به آدمهای زندهمانده و جان سالم به در برده از آن. شاید این واقعبینی تلخ ناگزیرشان دنیای بهتری را برای خودشان و آیندگان رقم بزند.