سرویس فرهنگ و هنر جوان آنلاین: رمان «شمرون کُناردون»، تألیف مشترک سارا عرفانی و مریمالسادات علویان، داستان زندگی جهادگر فقید، امیرمحمد اژدری است که از سوی انتشارات شهید کاظمی روانه بازار نشر شده است. سارا عرفانی یکی از دو نویسنده این کتاب تاکنون تألیفات متنوعی از جمله هدیه ولنتاین، لبخند مسیح، پنج شنبه فیروزهای و دختر ماه را به رشته تحریر درآورده است. «جوان» در گفتگو با این نویسنده به چگونگی تألیف کتاب «شمرون کُناردون» و بررسی تکنیکهای روایی و داستانی به کار رفته در آن پرداخته است.
برای نوشتن زندگی شخصی و اجتماعی یک جهادگر چه جنبههایی باید رعایت شود و چه عناصری نیاز است تا چنین اثری جنبه ادبی به خود بگیرد؟
ما از قبل ایشان را میشناختیم و در جریان فعالیتهای جهادیاش بودیم و وقتی که این اتفاق افتاد ترجیح دادم که داستان زندگیاش را بنویسم. از طرفی با توجه به شناختی که از قبل نسبت به او داشتم بهتر دیدم که کسی این کار را انجام دهد که اطلاع کافی از فعالیتها و شخصیت و زندگی امیرمحمد اژدری داشته باشد. کتاب «شمرون کناردون» در واقع زندگینامه امیرمحمد اژدری است و این کتاب به بخشهایی از زندگی ایشان میپردازد که مسئولیتهای جهادی داشته، مناطق محروم را شناسایی میکرده و در آنجا فعالیتهای جهادی از ساختوساز گرفته تا فعالیتهای پزشکی انجام میداده است. امیرمحمد اژدری با راهاندازی مجتمعهای بهاران که در زمینه ایجاد شغل برای معتادان فعالیت میکرد یا مدرسه صبحروی که مختص بچههای کار بود به فعالیتهای جهادیاش ادامه میداد و تقریباً ۱۰ سال آخر عمرش را کاملاً صرف خدمت به محرومان کرد. ایشان از سنین پایین فعالیت جهادی را شروع کرد، قائممقام مجتمع جهادی امام رضا (ع) بود و در سن ۲۵ سالگی در یکی از مأموریتها دچار سانحه شد و به رحمت خدا رفت. مرحوم اژدری حتی به دنبال این بود که هر طور شده خدمت سربازیاش را به تعویق بیندازد تا روند کمکرسانی و خدمات جهادگرانهاش به محرومان دچار وقفه و انقطاع نشود. این در حالی بود که هیچکدام از این فعالیتها برایش درآمد و سودی نداشت و حتی از رفاه اولیهای که خانوادهاش برای او فراهم کرده بودند چشمپوشی کرده بود.
آیا این اثر یک کار سفارشی است؟
طبیعتاً کتاب سفارشی نبود و کاملاً خواست خودم بود، چون بعضی از دوستان میپرسند چه کسی یا سازمانی سفارش نوشتن آن را به من داده است؟ شاید هم در مورد اینجور کارها مرسوم باشد که از جایی سفارش داده میشود، اما فعالیتهای مجاهدانه ایشان اینقدر پررنگ بود که کاملاً من دوست داشتم کتابی در مورد ایشان بنویسم.
برای روایت اتفاقات کتاب از چه قالب روایی بهره بردید؟
من داستان نوشتم. این اثر یک رمان است که از آخرین سفر امیرمحمد اژدری شروع میشود، چون یک سفری رفتند که آن حادثه در جریان آن سفر برایش اتفاق افتاد. داستان از سفر آخر شروع میشود و در حین سفر به اتفاقاتی که در طول سالیان گذشته تجربه کرده بود فلاشبک میخورد. همچنین با زاویه دید اول شخص نوشته شده و از دید خودش در واقع تألیف شده؛ گویی خودش در حال روایت داستان و اتفاقاتش است. دلیلش هم این است که ما، چون از قبل او را میشناختیم و هم، چون با دوستانش مصاحبههای خیلی زیادی انجام داده بودیم توانستیم به فضای فکری او نزدیک شویم و چالشهایی که در حین کار داشته یا شاید شک و شبهههایی برایش اتفاق میافتاده که میتوانسته آنها را درست مدیریت کند را ذکر کردهایم. من دوست داشتم که اینها در بدنه داستان وجود داشته باشد و صرفاً یک داستان کلیشهای از یک جهادگر که تمام زندگیاش را وقف اعتقاداتش کرده را روایت نکنیم. من دوست داشتم آن چالشها و درگیریهای ذهنی که داشته همه مطرح شوند و به همین دلیل در یک جاهایی به آنها پرداختهایم و آن زاویه دید اول شخص میتوانست بستر بازگویی این مسائل را فراهم بکند.
من جاهای دیگری هم این مطلب که الان به آن اشاره کردید را خواندهام. شما گفته بودید به دلیل مصاحبههایی که با دوستانش داشتید و احوالات مرحوم اژدری را بررسی کردهاید و شناختی شخصیتان باعث شد که خودتان به جای این جهادگر فقید روایتگر کتاب شوید. آیا این مسئله برای مخاطب در زمینه واقعی و رئالانگاری اتفاقات چالشی ایجاد نمیکند، چون ممکن است عنصر خیالپردازی و داستانسرایی نویسنده را در روایت اتفاقات مؤثر و دخیل بداند و فکر کند که ممکن است برخی از موضوعات واقعیت نداشته باشند؟
اتفاقاتی که در کتاب هست کاملاً همه واقعیاند و همه حوادثی که در این رمان میخوانیم وجود داشتهاند حتی خیلی بیشتر از اینها هم بوده، ولی شاید به دلیل ظرفیت داستان نمیتوانستیم به آنها بپردازیم. ولی مسائل دیگری از جمله درگیریهای ذهنی که من داشتم همهاش بر اساس واقعیت است یعنی چیزی بوده که مثلاً با دوستانش در میان گذاشته و با آنها در آن رابطه طرح مسئله و صحبت کرده است و ما از این بابت مطمئن بودیم. اراده و برنامه من این نبود که چیزی را از طرف خودم به داستان اضافه کنم و اصلاً این کار را هم اقدام قشنگ و خوبی نمیدانم که شخصیتی بسازم که واقعی نباشد به همین دلیل فکر میکنم این کار اصلاً زیبا نیست. داستانهایی که بر اساس واقعیت یک شخصیت نوشته میشود باید کاملاً واقعی باشد تا منشأ اثر شود. من هرگز به دنبال داستانپردازی برای بزرگنمایی شخصیت امیرمحمد اژدری یا اتفاقات داستان نبودم. تلاش من این بود که روایت داستان بر مبنای نگاه وفادارانه به واقعیات و حقایق باشد.
منظورتان این است که عنصر نویسنده و قلمش هیچ دخل و تصرفی در داستان و اتفاقاتش یا جهتدهی و پر و بال دادن دراماتیک به موضوعات نداشته است؟
نه، تنها کاری که من انجام دادم صرفاً استفاده از تکنیکهای داستاننویسی برای روایت واقعیات است و نه چیز دیگری.
علت انتخاب این تکنیک روایی از جانب شما چه بود؟
واقعیت این است که من دوست داشتم که کار از شکل کلیشهای دربیاید. متأسفانه کارهایی که برای شهدا یا افراد اینچنینی نوشته میشود اغلب کارهایی کلیشهای است که بر اساس خاطرهگویی دوستان و نزدیکان آنها تألیف میشوند. هرچند آنها کارکرد خودشان را دارند، اما من احساس کردم که اولاً در قالب داستان، یک داستان جذاب نوشته شود و برای مخاطب نوجوان و جوان در مورد شخصیتی که اینقدر پرانرژی همه عمرش را صرف فعالیتهای جهادی کرده جذاب باشد این در حالی است که شخصیت خود امیرمحمد اژدری فوقالعاده جذاب، کاریزماتیک و دوستداشتنی و بااخلاق بود و فعالیتهایش باعث شده بود که همه او را دوست داشته باشند. همه فکر میکردند که تنها دوست صمیمی امیرمحمد اژدری هستند و میخواستم این در داستان هم دربیاید حالا اینکه چقدر موفق بودهام به عهده منتقد و مخاطب است و من احساس کردم که در داستان و با زبان و بستر داستان این کار بهتر اتفاق میافتد تا اینکه ما صرفاً به نقل یکسری خاطرهها بپردازیم که اقدامی تکراری است در حالی که اگر ما از زبان داستان که یک هنر است بیاییم و تلاش بکنیم یک شخصیت بزرگ را معرفی کنیم اثرگذاری بیشتری دارد. برای همین بود که از زاویه دید اول شخص استفاده کردم، چون باعث نزدیکی بیشتر مخاطب به انگیزهها و ذهنیات امیرمحمد اژدری میشد.
این کتاب صرفاً به فعالیتهای جهادی امیرمحمد اژدری پرداخته یا مقاطع دیگری از زندگی این جهادگر را هم روایت میکند؟
بیشتر فعالیتهای جهادی امیرمحمد اژدری در این کتاب روایت شده است.
جامعه مخاطب کتاب چه کسانی هستند و برای چه طیفی از جامعه نوشته شده است؟
من خودم در ذهنم جامعه هدف و مخاطب این کتاب را گروه سنی جوان و نوجوان در نظر داشتم.
آیا گمان میکنید که محتوای اثر و نحوه روایت آن به گونهای هست که این گروه سنی را به خودش جذب کند؟
به نظر من بله؛ اما این حق مخاطب است که چنین قضاوتی داشته باشد، ولی به هر حال ذهنیت من این بوده که مخاطب جوان و نوجوان بتواند با این کتاب ارتباط برقرار کند.
اسم کتاب «شمرون کُناردون» اسم خاصی است که نشان میدهد اشاره به دو مکان است. در مورد وجه تسمیه آن توضیح میدهید؟
من دوست دارم پاسخ این سؤال برای مخاطب بماند تا وقتی کتاب را مطالعه کرد به جوابش برسد، اما چون شما پرسیدید باید بگویم که بله اسم این کتاب به نوعی اشاره به شروع و پایان زندگی امیرمحمد اژدری است یعنی اسم محل تولدش و اسم محل آسمانی شدنش است.