کد خبر: 1061637
تاریخ انتشار: ۲۰ شهريور ۱۴۰۰ - ۲۰:۳۰
به مناسبت هفدهم شهریور سالروز شهادت فرمانده گردان بلال حبشی
شناخت ما هنوز از برخی شهدا کم و اندک است. یعنی آنقدر که سازمان‌ها، نهاد‌ها و رسانه‌ها از برخی شهدا می‌نویسند، نسبت به دیگر شهدای دفاع مقدس کم لطفی می‌کنند و در طول سال کمتر نامی از این شهدا برده می‌شود. شهید سیدمهدی لاجوردی نیز یکی از همین شهداست که تا به حال کمتر درباره‌اش گفته شده و البته این روز‌ها به لطف انتشار کتاب «روز‌های لاجوردی» مردم آشنایی بیشتری با این شهید پیدا کرده‌اند.
آرمان شریف

شناخت ما هنوز از برخی شهدا کم و اندک است. یعنی آنقدر که سازمان‌ها، نهاد‌ها و رسانه‌ها از برخی شهدا می‌نویسند، نسبت به دیگر شهدای دفاع مقدس کم لطفی می‌کنند و در طول سال کمتر نامی از این شهدا برده می‌شود. شهید سیدمهدی لاجوردی نیز یکی از همین شهداست که تا به حال کمتر درباره‌اش گفته شده و البته این روز‌ها به لطف انتشار کتاب «روز‌های لاجوردی» مردم آشنایی بیشتری با این شهید پیدا کرده‌اند.


شهید سیدمهدی لاجوردی در روز دوازدهم اسفند ۱۳۳۶، در تهران متولد شد و دوران جوانی‌اش با مسائل انقلاب و مبارزات مردمی گره خورد. همین اتفاقات مهدی جوان را به سمت سپاه پاسداران سوق داد و پس از پیروزی انقلاب اسلامی او لباس سبز پاسداری به تن کرد و آماده خدمت در جبهه‌های مختلف شد.
سیدمهدی در سال ۱۳۵۹ ازدواج کرد. درست در همان سال عراق با تجاوز به خاک ایران، جنگی خانمانسوز را به مردم ایران تحمیل کرد. شهید لاجوردی همچون دیگر مردم کشور نسبت به این تجاوز و حمله دشمن بی‌تفاوت نماند و با اینکه تازه تشکیل زندگی داده بود به یاری نیرو‌ها در جبهه‌ها شتافت.
سیدمهدی از همان نخستین روز‌ها خود را رزمنده‌ای شجاع و سختکوش نشان داد و خیلی زود توانایی و لیاقتش را به فرماندهان نشان داد. پس از مدتی شهید لاجوردی به فرماندهی رسید و یکی از نیرو‌های تأثیرگذار در جبهه‌ها شد. شهید کار خود را در رسته فرماندهان با گردان زرهی «امام سجاد (ع)» از لشکر ۲۷ محمدرسول الله (ص) آغاز کرد و سرانجام با فرماندهی گردان بلال حبشی به پایان رساند.
شهید سیدمهدی لاجوردی فرماندهی قاطع و سختکوش بود. در خیلی از عملیات‌ها جلوتر از نیروهایش به خط دشمن می‌زد. سیدمهدی با مجموع خصوصیات حسنه‌ای که داشت، از سوی نیروهایش کاملاً به عنوان یک فرمانده پذیرفته شده بود.
محمدرضا فرج‌زاد، از همرزمان شهید لاجوردی، درباره همرزمش چنین می‌گوید: «اگر بخواهم از روز‌های جنگ بگویم، من در دیدار‌های اول از لاجوردی بدم آمد. او قد رشیدی داشت و از نظر من عنق بود. اما خاصیت نیرو‌های تبلیغاتی جنگ این بود که هر طور شده خودشان را به طرف می‌چسباندند، بنابراین من هم با لاجوردی دوست شدم و به او گفتم که اول کار از او خوشم نمی‌آمد. شهید لاجوردی شلوار لی می‌پوشید، مو‌های فر داشت و اگر در تهران دیده می‌شد، کسی باور نمی‌کرد رزمنده، پاسدار و فرمانده باشد. او خیلی تودار و نمازشب‌خوان بود و خصوصی می‌گفت: «شهادت! کی سراغ من می‌آیی؟» یعنی کسی باور نمی‌کرد این جوان روزی شهید شود. هنوز هم که هنوز است او تنها سرداری است که حتی یک کوچه یا خیابان به نامش نیست.»
عشق به جهاد و شهادت از همان روز‌های حضور در جبهه در وجود سیدمهدی زبانه می‌کشید. خودش را برای هر اتفاقی آماده کرده بود. همیشه به مادرش می‌گفت: «شهادت یک آن هستش. اگه شهید شدم، زینب‌وار باشی. رفتنمون تو این راه با خدا و بازگشتمون هم با خداست. وقتی می‌ریم، دیگه امیدی نداشته باشین و اگه دوباره برمی‌گردیم، به خاطر کم سعادتی ماست. شهادت نصیب همه نمی‌شه. باید سعادت داشته باشی تا تو راه خدا شهید بشی.» مادر شهید هم همیشه حرف‌های پسرش را به یاد می‌آورد و می‌گفت: «مهدی امانتی بود که خدا به ما داد و به مرادش رسید.» شهادت سیدمهدی و تعداد دیگری از رزمنده‌ها یک روز قبل از عاشورای سال ۱۳۶۶ که مصادف با هفدهم شهریور بود رخ داد. ایشان از دوکوهه به طرف شلمچه رفته بود و کمی بعد خبر رسید که در سه راهی شهادت گلوله توپی به وسیله نقلیه آن‌ها برخورد کرده است. سید مهدی از ناحیه گلو به شدت مجروح شد و او را سریع به بیمارستان منتقل کردند. سیدمهدی دو روز پس از عاشورا و مصادف با سومین روز شهادت اباعبدالله (ع) به قافله سالار شهیدان پیوست و آسمانی شد.

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار