دکتر حسن بنیانیان، رئیس سابق حوزه هنری به واسطه تجربه و مسئولیتهای مختلف در حوزه فرهنگ نگاهی آسیبشناسانه به برخی ساختارهای فرهنگی دارد. بخش دوم گفتوگوی «جوان» با این مدیر را میخوانید.
شما زمانی در سازمان برنامه و بودجه بودهاید، مسئولیتهایی هم در دانشگاهها داشتهاید و در شورای عالی انقلاب فرهنگی هم حضور دارید. این دستگاهها و نهادها چه نگاه و رویکردی به اقتصاد فرهنگ دارند؟
ایران، کشور نفتی است و اقتصاد برونزایی دارد، بنابراین بحث اقتصاد فرهنگ در کشور ضعیف است. ما درباره اقتصاد فرهنگ و هنر صحبت میکنیم و پایاننامهها مینویسیم، اما همه این کارها، غیر از این است که در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی بخشی ویژه برای اقتصاد فرهنگ وهنر داشته باشیم، بخشی که روزانه با حضور تعداد زیادی از کارشناسان درباره اقتصاد فرهنگ و هنر بحث میکند و با مجلس لابی میکند تا قوانین را اصلاح کنند. این اتفاقات در صنعت رخ میدهد و لازم است در فرهنگ هم جریان پیدا کند. البته که وجود درآمدهای نفتی سبب بیتوجهی به آن شده است. درحالی که ایران جزو ۱۰ کشور دنیا با بالاترین مزیت فرهنگی است، اما نه خود ایرانیها به این موضوع واقفند و نه توانستهایم دیگران را نسبت به این مزیت آگاه کنیم. اگر پول نفت نداشتیم حتماً توسعه فکری پیدا کرده بودیم و بخش زیادی از سریال و فیلمهای جهان توسط کشور ما تولید میشد. بخش بزرگی از اسباببازی جهان اسلام را ما باید تأمین میکردیم. وقتی ادعای نظام اسلامی داریم باید در آن راستا هم تولیداتی داشته باشیم. معدود فیلمهای فاخری که ایران ساخته بهرغم اینکه دیگر حکومتها مخالف بودند و نمیخواستند ایران مطرح شود و نگران بودند ایران با چهره مردمسالاری در کشورهایی مثل مصر تولیدات هنری، فیلم و سریالهای خود را منتشر کند، اما وقتی فیلمهای ایران به این کشورها میرسد بسیار مورد توجه قرار میگیرد؛ مثلاً سالها پیش که با سودان در تعامل بودیم، از طرف حوزه هنری سفری به این کشور داشتم، حدود ۷۰ سیدی فیلم به آنها هدیه دادیم که به شکل غیرمنتظرهای وزیر فرهنگ این کشور ذوقزده شد. تعجب کردم، علت خوشحالی را پرسیدم، گفتند: «این فیلمها دو سه سال برنامههای تلویزیون سودان را پوشش میدهد، ما هر فیلم را دو سه مرتبه در تلویزیون پخش میکنیم، مردم هم فیلمهای ایران را دوست دارند و کمک بزرگی به ما شده است.» درحالی که برای ما عادی بود. هدف ما از این کار، اشاعه فرهنگ ایرانی ـ اسلامی بود، درحالی که میشود از این مسیر درآمدزایی کرد. اما چرا به اینها توجه نمیشود، باید علت را در درآمدهای نفتی جست. البته که مشکلات دیگری هم وجود دارد؛ مثلاً هنوز فرهنگ را به عنوان علم به رسمیت نشناختهایم یا هرکسی میتواند وزیر و مدیرکل ارشاد شود، کافیست انسان متدینی باشد، درصورتی که تخصص بسیار پیچیدهای است و باید دورههای مختلفی را بگذارند. همان بحثی که مقام معظم رهبری مطرح کردند و فرمودند تصمیمات مهم مدیران باید پیوست فرهنگی داشته باشد. انتظار این بود که وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی پس از این فرمایشها ذوقزده پیش افتد و اعلام کند که مسئول پیوست فرهنگی در کشور است، چون از این طریق مدیران متوجه نسبت تصمیماتشان با فرهنگ میشدند و جایگاه این وزارتخانه هم مطرح میشد. اداره کلهای این وزارتخانه در استانها در پایینترین اولویت و درجه قرار دارند؛ چرا باید اینطور باشد، درحالی که اینقدر مسئله فرهنگی در کشور داریم؟ به خاطر نوع نگاه حاکم در این وزارتخانه است که فقط پول میگیرند و انجمنهایی را تشکیل میدهند که گاهی مراسم داشته باشند. اساساً این افراد با آنکه متولی فرهنگ عمومی هستند، اما وجه غالب آنها نگاه کامل و جامعی به فرهنگ و کارکردهای آن ندارند. البته به واسطه اینکه مدیران آموزش ندیدهاند، استانداران نیز به فرهنگ توجه نشان نمیدهند.
حتی ائمه جمعه هم نگاه محدودی به فرهنگ دارند، همان قدر که شعائر دینی برپا شد حس میکنند وظیفهشان را انجام دادهاند. فرهنگ را به عنوان عامل پیشرفت نمیبینند یا سیستمی ندارند که مثلاً میزان رضایت مردم از حکومت را رصد کنند و اگر دیدند میزان رضایت درحال ریزش است، نگران شوند و با مسئولان فرهنگی جلسه بگذارند و مشکلات را ریشهیابی کنند و از استاندار مطالبه داشته باشند. این مسائل را نباید رها کرد تا به تظاهرات تلخ سیاسی تبدیل شود و برای نظام هزینه داشته باشند. اینها ضعفهای ائمه جمعه به عنوان نماینده حاکمیت است و همینطور، ضعف استاندارها نسبت به مسائل فرهنگی است. استانداری که در این رابطه آموزش ندیده است، ممکن است یک مهندس عمران باشد که بعد مدیرکلی مسکن و شهرسازی، معاون شهردار شده و خوش درخشیده و پس از آن، استاندار شده است و همه تجربیات او در روابط بین اشیا خلاصه شده است، درحالی که باید در روابط بین انسانها مداخله کند و در این رابطه روزانه آموزش ببیند. یا ممکن است در یک استان دیگر استاندار علوم سیاسی خوانده باشد، یعنی نه مهندسی خوانده و نه فرهنگ را میفهمد و پر از خطاست. گاهی هم استاندار تحصیلات مرتبط با فرهنگ دارد، اما نه از اقتصاد سر در میآورد و نه از سیاست، این هم آسیب است و این فرد هم باید در معرض آموزش قرار گیرد. این مبحث را با منطق هر کسی میخواهد چشمپزشک شود باید دوره پزشکی عمومی را بگذراند. همه استانداران باید درکی از علم، اقتصاد، فرهنگ و سیاست داشته باشند و نسبت به داد و ستدی که وجود دارد و تأثیر آن بر اداره و توسعه استان، آگاه باشند.
استانهایی مثل سیستان و بلوچستان، خوزستان و شمال کشور، بخش زیادی از معضلاتشان فرهنگی است، اما، چون فرهنگ به شعائر دینی محدود شده، توجهی به ریشه معضلات آن نمیشود. مثلاً اینکه از یزد نیرو به خوزستان انتقال میدهند تا کشاورزی کنند، نمادی از مشکل فرهنگی است که اگر برای آن چارهای اندیشیده نشود، به تدریج به معضل و اختلافات سیاسی بدل میشود. از یک زاویه دیگر میتوان مسئله را نگاه کرد، مدیران عرصه فرهنگ باید به فکر انسجام فرهنگی جامعه باشند. اگر گرایش اعتقادی مردم را ترسیم کنید متوجه میشوید منحنی آن تخت است، یعنی آدمهایی هستند که برانداز هستند، از سوی دیگر آدمهایی هستند که آنقدر تعصب دارند که نمیتوان نقدی به عملکردشان وارد کرد. این دامنه خطرناکی است که اگر در هر کشوری باشد باید حل و فصل شود، راهحل علاج آن هم در فضاهای فرهنگی است. موضوع دیگر این است که ما خودمان با ایجاد فضاهای متنوع فرهنگی اجازه نمیدهیم تعامل بین اقشار مختلف جامعه ایجاد شود.
شما معتقدید تنوع مکان فرهنگی عامل مشکلات فرهنگی است؟
بله! نباید گفت مکان را طوری بسازیم که هر کسی هر کاری دلش خواست انجام دهد. اگر کاری که در فرهنگسرا انجام میشود، درست است، پس کنار مسجد چند سالن ایجاد کنند و همان کار فرهنگی و هنری را انجام دهند تا قشر مذهبی مخالف هنر نباشد و قشر هنری مخالف مذهب نشود و در جامعه دعوا راه نیفتد یا در مدرسهای که ۲۰ کلاس درس دارد و از ساعت ۳ بعدازظهر تا فردا صبح درش را قفل میکنند و دانشآموزان همان مدرسه بقیه اوقات خود را در فرهنگسرا و مکانهای دیگر میگذرانند، محیطی با کاربری فرهنگسرا ایجاد کنند. در واقع مدرسه ساختهاید که بعدازظهرها تعطیل میشود و یک ساختمان هم با عنوان فرهنگسرا ساختهاید که صبحها کسی از آن استفاده نمیکند. اگر توسعهیافتگی مدیریتی داشتیم، شهرداری با آموزش و پرورش مذاکره میکرد و حیاط مدارس را زیباسازی و تجهیز میکرد تا صبحها دانشآموزان استفاده کنند و عصرها هم محیط مدرسه، مرکز فرهنگی محله شود، در عین حالکه از نیروهای مدرسه مثل مشاور و مربی هنری برای وعده عصر استفاده میشد و این همه بودجه صرف ساختمانهای نیمهخالی نمیشد. این روزها ساختمانهای زیادی را مشاهده میکنید که بهرهوری پایینی دارند و نگهداری آنها پرهزینه است.
با توجه به نظریهای که دارید روند توسعه مکانهای فرهنگی را چگونه ارزیابی میکنید؟
در روندی که اشکال فراوان است. وقتی آثار فرهنگی را به عنوان پدیده دنبال میکنیم، باید آثار اقتصادی، سیاسی و اجتماعی آن را هم درنظر بگیریم، ازهمین روست که بحث پیوست فرهنگی پیش میآید. در توسعه فضاها هم باید این نگاه را داشت. بهترین کار در روستا این است که مانع تنوع مکان فرهنگی شویم. وقتی در شهرها و روستا مسجدی ساخته میشود، چند کلاس کنار آن برای مدرسه ساخته شود که در همان مکان، فعالیت فرهنگی و هنری هم انجام شود. مدیریت توانمند هم در رأس کار قرار دهند و تعاملی بین اهالی اتفاق افتد. وضعی که امروز با تنوع فرهنگی پیش آمده این گونه است که تا اسم مسجد میآید یک عده یاد عزاداری میافتند و تا اسم فرهنگسرا میآید فکر میکنند قرار است دختر و پسر جمع شوند شادی کنند. با این نوع سازماندهی، به جوانان القا میکنیم که دین، یعنی غم و اگر از آن فاصله بگیرید نشاط ایجاد میشود. خودمان این خرابکاری را بار آوردهایم، اگر آن کاری که در فرهنگسرا انجام میشود منطقی است همان را در مسجد انجام دهد. چرا تلخ و شیرین، شادی و غم را از هم تفکیک میکنیم. البته برای پیادهسازی و مدیریت این سیستم، نیروی انسانی آموزشدیده کم داریم، یعنی طلبهای که درانجام امور دینی، با هنرمند ارتباط برقرار کند، کم داریم؛ بنابراین فاصلهای بین روحانیون و هنرمندان ایجاد میشود که اینها به فرهنگ جامعه آسیب میزند و میوه آن را در بحرانهای سیاسی و انتخابات میچینیم. اگر وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی، فردی خوشفکر، اهل درک و با فهم سیاسی بدون پیوستگی حزبی باشد، با ۱۰۰ هزار مسجد که تأسیسات کافی داشته باشند و انواع خدمات آموزشی، هنری و پرورشی را ارائه دهند حتی تیمهای ورزشی وابسته داشته باشند، خدمات روانشناسی و مشاوره هم بدهند و سالنهای نمایش هم داشته باشد، میتواند مسائل هنری و فرهنگی را حل کند و دیگر نیاز به سانسور فیلم هم نیست، چون کارگردانها هم راغب میشوند فیلمی بسازند که در سالنهای کنار مساجد، نمایش داده شود. وقتی سالن سینما را از مسجد تفکیک میکنید تصویر ذهنی اینطور میشود که قرار است این مکان محل حضور دخترها و پسرها باشد، باید محصول متناسب و مورد نیاز این قشر تولید شود. از آن طرف در وزارت فرهنگ و ارشاد ادارهای ایجاد میشود که فیلمها را سانسور کند. این مثال را مطرح کردم که اهمیت مکان فرهنگی و محل عرضه کالای فرهنگی را نشان دهم، درحالیکه وقتی به درون محلات مراجعه میکنید متوجه میشوید با وجود تنوع مکان فرهنگی همچنان به نیاز بخشی از جامعه توجه نشده است، اگر کسی با جماعت روحانی اختلاف داشته باشد، ممکن است از این نظریات استقبال نکند، درحالیکه معتقدم آخوند یعنی کارشناس دین و حکومت ما هم دینی است. اگر نقاط ضعفی در برخی از روحانیون میبینم به این معنی است که باید آنها آموزش میدیدند، ولی غفلت کردهایم. مدیریت مسجد آنقدر پیچیدگی دارد که در حد دکتری میتوان برای آن دوره آموزشی تعریف کرد، از طلبهای که دو سال درس خوانده دعوت میکنیم پیشنماز مسجد شود، طبیعی است آمادگی ندارد یک نهاد محلی را مدیریت کند. جامعه ما تحصیلکرده شده است و روحانیای که قرار است با جامعه ارتباط برقرار کند، باید دانش کافی داشته باشد.