سرویس ورزشی جوان آنلاین: سالها برای کسب مدال المپیک و همچنین دیده شدن و به تصویر کشیدن فقر مطلق ملاشیه تلاش کرده بود؛ تلاشی که در توکیو به ثمر رسید تا نگاه ۸۰ میلیون ایرانی به دختر ملاشیه، یکی از قدیمیترین منطقههای اهواز جلب شود. منطقهای با جمعیتی بالغ بر هزار نفر در کنارههای جاده خرمشهر و محصور در میان شرکتهای صنعتی بزرگی همچون فولاد کاویان، گروه ملی، نورد لوله، ئایساز، فاریست، سپنتا و هپکو، اما فاقد آب شرب، شبکه مهندسی دفع فاضلاب، سینما، کتابخانه و غرق در فقر مطلق که دخترانش همه شانس هاشیمه متقیان را ندارند که برای طی کردن دوران دبیرستان و ورزش کردن از محله خارج شوند. دختری که بر اثر یک اشتباه پزشکی و دریافت واکسن فلج اطفال وقتی در تب میسوخت، پاهایش را برای همیشه در همان یکسالگی از دست میدهد، اما یاد میگیرد که چطور برای ایستادن از دیوار بگیرد تا به یکی از تاریخسازهای ورزش پارالمپیک ایران تبدیل شود با کسب نخستین طلای بانوان در رشته دوومیدانی پارالمپیک.
تجربه کسب مدال پارالمپیک آرزوی هر ورزشکاری است که در زمینه ورزش قهرمانی کار میکند. روی سکو رفتنتان را با چه اتفاقی از زندگیتان میتوانید مقایسه کنید؟
آن لحظه را نمیتوان با هیچ اتفاق دیگری توصیف کرد. حتی با زمانی که برای نخستین بار روی پاهایم ایستادم یا روزی که توانستم بدون عصا قدم بردارم. این یکی از بینظیرترین لحظاتی بود که به لطف خدا تجربه کردم و با کلمات نمیتوانم حسی را که بعد از زدن رکورد داشتم و لحظهای که روی سکو رفتم و مدال خوش رنگ پارالمپیک را به گردن انداختم، توصیف کنم. الان قدرت راه رفتن را دارم، زیاد نه، ولی میتوانم تا حدودی راه بروم، اما حاضر بودم مادامالعمر روی ویلچر بودم، اما مدال المپیک را از دست نمیدادم. یک لحظه، اما به چشم دیدم که چطور جواب تلاشی را که کرده بودم گرفتم؛ آن همه تمرینات سخت در گرمای ۶۰ درجه اهواز و زیر گرد و غبار. طلای المپیک نتیجه و ثمره تلاشهای بیامان و سختیهای بسیاری بود که در طول ۱۲ سال طول کشید و به لطف خدا نتیجه شیرینی داشت و این لحظه را برای تک تک ورزشکارانی که در حوزه قهرمانی تلاش میکنند، آرزو دارم؛ چراکه خوشحالی ایستادن بر سکوی نخست پارالمپیک و تماشای به اهتزاز درآمدن پرچم ایران عزیزم از هرچیزی در این دنیا لذتبخشتر است.
اما انتظار چنین لحظهای را داشتید اینطور نیست؟ زهرا کرمزاده میگوید بارها و بارها در مورد به اهتزاز درآمدن پرچم ایران و رفتن روی سکو تصویرسازی کرده بودید.
من واقعاً باور داشتم که میتوانم روی سکو بروم. مربیام هم همیشه به من میگفت لحظه روی سکو رفتن و به اهتزاز درآمدن پرچم پرافتخار کشورمان را برای خودت تصویرسازی کن. من بارها حتی اینکه چطور عروسک بازیها را به دست میگیرم و چطور با مدال طلا ژست میگیرم و آن را نزدیک دندانهایم میبرم را برای خودم تصویرسازی کرده بودم. قبل از کسب مدال آن را لمس کرده بودم، اما وقتی روی سکو رفتم و مدال را گرفتم، انگار روی ابرها بودم.
با توجه به اینکه دو حریف سرسخت از برزیل و لیتوانی داشتید که اتفاقاً حریف برزیلی پرتاب خوب و دور از انتظاری را هم ثبت کرد، توقع رکوردشکنی را هم از خودتان داشتید؟
از خودم انتظار رکورد زدن را داشتم و خیلی بهتر از تمریناتم پرتاب کردم و رکورد زدم، اما پارالمپیک یک چیز مهم به من یاد داد. اینکه هرگز هیچ ورزشکاری را دست کم نگیرم. رقیب برزیلی من در مسابقات قهرمانی کشور خودش ۲۳ متر و ۲۳ سانت پرتاب کرده بود، اما در المپیک ۲۴ متر و ۳۹ سانت پرتاب کرد یعنی در عرض ۲۵ روز یک متر و نیم بیشتر پرتاب کرده بود. این باعث شد یاد بگیرم ورزشکاری اگر پرتابهایش ۲۴ متر است بدانم که تواناییاش ۲۶ است. مربی من همیشه به من میگفت اگر حریفان تو ۹۰ درصد کار میکنند تو ۱۲۰ درصد کار میکنی. پس مطمئن باش میتوانی و لیاقت کسب طلا و زدن رکورد را داری و من با اراده بیشتری کار میکردم. به طوری که وقتی رکورد زدم خانوادهام با تعجب گفتند تو که میگفتی اگر ۲۴ متر و ۱۰ سانتیمتر بزنم از خودم راضی هستم، اما الان ۲۴ متر و ۵۰ زدی!
یعنی از عملکرد خودتان راضی هستید؟
بله. میدانستم رکورد دنیا دست یک ورزشکار آلمانی است با پرتاب ۲۴ متر و ۲۳ سانتیمتر. آرزوی شکستن این رکورد را داشتم، اما میدانستم کار سادهای نیست. سه بار ۲۴ متر زدم که خب پرتابهای خوبی بودند و یک پرتاب ۲۴ متر و ۵۰ سانتی که به واسطه آن موفق به شکستن رکورد ورزشکار آلمانی شدم. این خیلی سخت است. نباید از روی ویلچر بلند یا نیمخیز شویم و حتی پایمان هم نباید تکان بخورد که خطا میشود. من در تمریناتم هم چنین پرتابی نداشتم، اما خیلی خوشحالم که آن همه تلاش و تمرین نتیجه داد و از عملکردم راضی هستم.
طی هفتههای گذشته مدالهای باارزش زیادی را شاهد بودیم، اما فریادهای هاشمیه متقیان بعد از زدن رکورد بعید است که به این زودیها از خاطرهها پاک شود.
شما نمیدانید که من چقدر سختی کشیدم و چطور با نبود تجهیزات جنگیدم و تمرین کردم. از حقم نمیتوانستم بگذرم. بعد از مدیرکلی افشین حیدری خیلی چیزها تغییر کرد. رختکن درست شد. سایبان درست شد. آب سردکن و سرویس بهداشتی گذاشته شد. تجهیزاتمان که مال ۲۰ سال قبل بود، نو شد. اینها خیلی مهم بود. وقتی وسیله کار قدیمی باشد شما مجبورید مدام سمباده یا رنگ بزنید که باعث میشد دستهایمان زخم شود. چه روزهایی که ما بطریها را به وزن وسیلههای پرتابی پر و از آنها به جای دیسک و نیزه استفاده میکردیم تا حداقل دستهایمان کمتر زخم شود. اما هیچ وقت ناامید نشدم. میدانستم نتیجه کارم را میگیرم و وقتی رکورد زدم، تمام آن سختیها گویی فریادی شد در گلویم. یک وقتهایی هست که اتفاقاتی عجیب به دل آدم مینشیند و آن پرتاب و آن رکورد همان لحظه بود. یکی از بهترین لحظاتی که در زندگیام رخ داد.
تعویق یکساله المپیک شوک بزرگی برای ورزشکاران بود. این اتفاق ناامیدتان نکرد؟
خدا چیزی در وجود من قرار داده که هیچ وقت حس ناامیدی نمیکنم. چون میدانم با توکل به خدا و تلاش میتوانم به موفقیت دست یابم. پارالمپیک که به دلیل کرونا به تعویق افتاد رفتم پیش آقای افشین حیدری مدیرکل ورزش استان خوزستان. گفتم من تنها بانوی دوومیدانی هستم که موفق به کسب سهمیه پارالمپیک توکیو شده است. من مدال پارالمپیک را میخواهم و قول میدهم که خوشرنگترین آن را کسب کنم. فقط با حراست صحبت کنید و اجازه بدهید من تمرین کنم. اتفاقاً مدیرکل با روی باز استقبال کرد و گفت از امروز در اتاق من به روی تو باز است و هر مشکلی داشتی بگو و شرایط خوبی را برای تمریناتم مهیا کرد. بعد از آن من از ریو برای توکیو تمرین میکردم. تنها دو سه روزی که به دلیل کرونا خیابانها را میبستند به تمرین نمیرفتم که آن روزها هم در خانه تمرین میکردم و مابقی روزها چه عید بود و چه تعطیلات، چه گرمای ۶۰ درجه اهواز که میگویند ۵۰-۴۰ درجه و چه طوفان ریزگردها من به تمریناتم ادامه دادم. یک روز بدنسازی و یک روز پرتاب و واقعاً حمایت آقای حیدری کمک فراوانی به من کرد درحالی که تا قبل از آن حمایتی از سوی مسئولان استان نمیشدم.
یکساله بودید که برای همیشه توانایی راه رفتن و ایستادن روی پاهایتان را از دست دادید. هیچ وقت نگفتید چرا من؟
نه، هرگز نگفتم چرا من. اما بارها به خدا گفتم درسته که یک پایم فلج است و دارم از کفش کمکی استفاده میکنم، اما میخواهم بدانم چه چیزی در ازای این معلولیت به من دادی. چون مطمئن بودم خدا اگر یک چیزی از آدم میگیرد، تواناییهای دیگری به انسان میدهد. الان متوجه شدم که خدا به من یک اراده خیلی خیلی قوی داده است؛ ارادهای که به واسطه آن میتوانم کارهای خیلی زیادی انجام دهم که حتی شاید آنهایی که از لحاظ فیزیک بدنی در سلامت باشند توان انجام دادن آنها را نداشته باشند. به هر حال داریم میبینیم خیلیها در سلامت کامل هستند، اما نهایت درس میخوانند تفریح میروند و کتاب میخوانند، اما من با شرایطی که داشتم حتی در روزهای تعطیل و عید هم قید تمرینم را نزدم. باوجود سختیهای فراوان و رفت و آمد در بدترین شرایط هم هدفم را دنبال کردم و این نشان از اراده آهنینی دارد که خدا به من داده است. پس چرا باید بگویم چرا من؟
یعنی اتفاقی را که در نخستین سال زندگیتان برایتان رخ داد و سرنوشتتان را به طور کلی تغییر داد، به فال نیک میگیرید؟
بله. یکسالم بود که تب داشتم و مادرم مرا برای زدن واکسن فلج اطفال به بهداشت برد. واکسنی که باعث شد پاها و دستهایم خشک شود. آن زمان گوشوارههایم را نذر امام رضا (ع) میکنند و دستهایم خوب شد و یکی از پاهام هم به مرور با فیزیوتراپی و... خوب شد، اما یکی از پاهام از لگن خشک است و عضله ندارد و با کفش طبی راه میروم، اما باز هم خدا را شکر.
چه شد که به ورزش روی آوردید آن هم در ملاشیه با سرانه زیر صفر بهداشت، آموزش، ورزش و حتی عمران شهری!
ملاشیه واقعاً محروم است. زمان تحصیل من حتی مدرسه راهنمایی هم نداشت که خدا را شکر الان دارد، اما برای رفتن به دبیرستان باید یک کورس اتوبوس سوار میشدیم که متأسفانه برخی این اجازه را به دخترهایشان نمیدادند و خیلیها به همین دلیل از ادامه تحصیل محروم شدند. اما به دبیرستان رفتم، چون از ابتدا خانوادهام خیلی روی تحصیل کردن من تأکید داشتند. بعد از اتمام راهنمایی و دبیرستان که در شهرک نبرد فاطمه زهرا بود برای پیشدانشگاهی باید به مرکز شهر میرفتم و سه کورس اتوبوس عوض میکردم. یک روز به طور اتفاقی در طول مسیر با دو نفر از بچههای والیبال نشسته استان خوزستان آشنا شدم. وضعیتم را که دیدند گفتند که جایی هست به اسم مؤسسه جامعه معلولان و ورزشگاهی به نام جانباز که ما در آن ورزش میکنیم و هیچ هزینهای هم ندارد و مرا تشویق کردند که به آنجا بروم.
یعنی خیلی اتفاقی وارد ورزش شدید؟
بله. وقتی رفتم، دیدم با بچهها خیلی خوب میتوانم ارتباط برقرار کنم. همه مثل خودم بودند. یکی روی ویلچر بود، یکی پلاتین داشت، یکی با عصا راه میرفت و.... اتفاقاً به والیبال علاقه هم داشتم و در مدت خیلی کوتاهی عضو تیم شدم. مربی به من میگفت که تا به حال کسی را با این ضرب دست ندیدهام. من در خانه برای کمک به مادرم خمیر میکردم و مربی میگفت که دقیقاً به همین دلیل است که پنجههایی قوی دارم. ضمن اینکه تا دوران راهنمایی نیز با عصا راه میرفتم و این هم باعث قوی شدن دستانم شده بود. اما به دلیل کوتاه بودن دستانم دو مرتبه از انتخابی خط خوردم. دومین بار که خط خوردم اشکم درآمد. خانم میرآب که مربی من بود گفت گریه نکن، من متوجه شدم که تو فقط به خاطر تفریح و وقتگذرانی به اینجا نیامدهای و هدفی را برای خودت دنبال میکنی و به من پیشنهاد داد ورزشهای انفرادی را امتحان کنم، اما از من قول گرفت که همچنان برای تیمشان بازی کنم.
به همین دلیل با وجود آنکه استارت کارتان با والیبال بود سر از دوومیدانی درآوردید؟
بله، دقیقاً همینطور است. با توصیه خانم میرآب رفتم ورزش انفرادی و در دوومیدانی در ماده پرتاب دیسک تست دادم. آن زمان آقای سیدعلی موسوی قهرمان نخبه کشور که خودشان قهرمان جهان و جانباز ۷۵ درصد بودند به من آموزش دادند. زیر نظر آقای موسوی هشت ماه تمرین کردم و بعد از آن در مسابقات قهرمانی کشوری در مشهد موفق به کسب طلا شدم. با این مدال جرقهای در ذهنم خورد که با کار بیشتر به هدفهای بزرگتری دست یابم. این بار هدفم کسب سهمیه بازیهای پارآسیایی اینچئون بود که بعد از چهار سال موفق به کسب مدال بازیهای پارآسیایی ۲۰۱۴ اینچئون شدم و در این رقابتها به دو مدال نقره پرتاب دیسک و نیزه دست یافتم. اینچئون اولین سکوی بینالمللی بود که رفتن روی آن را تجربه میکردم. حسی وصف نشدنی داشتم و بیاختیار اشک میریختم و خیلی خوشحال بودم که توانستم پرچم کشورم را به اهتزاز درآورم. اما حالا به سکوی پارالمپیک فکر میکردم. در ریو، اما متأسفانه چهارم شدم و دستم به مدال و سکو نرسید، اما از همانجا مصمم شدم تمریناتم را با قدرت بیشتری انجام دهم. به طوری که تمریناتم از شش جلسه به ۹ جلسه و چهار ساعت افزایش پیدا کرد و حتی روزهای تعطیل هم تمرین میکردم.
در واقع ویترین افتخارات هاشمیه متقیان طلای المپیک را کم داشت و برای دستیابی به آن تمرین میکرد. اینطور نیست؟
بله، بعد از دو نقرهای که در بازیهای پارآسیایی ۲۰۱۴ اینچئون در دو ماده پرتاب دیسک و نیزه به دست آوردم، در مسابقات جهانی ۲۰۱۷ لندن نیز در پرتاب نیزه نقره گرفتم. در بازیهای پارآسیایی ۲۰۱۸ جاکارتا هم در پرتاب نیزه نقره و در پرتاب دیسک طلا گرفتم و مسابقات جهانی ۲۰۱۹ دوبی را نیز با کسب نقره در پرتاب نیزه به پایان بردم، اما چشمم دنبال طلای پارالمپیک بود. مدالی که سرانجام در توکیو دستم به آن رسید، آن هم با رکوردزنی تا لذتش برایم چند برابر شود.
این موفقیتها را مدیون چه چیزی هستید؟
استارت این موفقیتها را شاید پدرم با عصای آهنینی که برایم درست کرد، زد. من تا چهارم دبستان هیچ گونه حرکتی نداشتم. به طوری که پدر و برادرهایم مرا با فرغون به مدرسه میبردند؛ چراکه آن زمان ویلچر نداشتیم. مسیری که آسفالت نبود و وقتی باران میآمد فاضلاب بالا میزد و امکان تردد نبود. اما پدرم کارگر جوشکار ساده فولاد کاویان بود. پنجم ابتدایی که بودم یک روز پدرم دو عصای آهنین زیربغلی برایم درست کرد و گفت شاید بتوانی با این دو عصا روی پای خودت بایستی. وقتی به آن دو عصا تکیه دادم انگار خدا یک انرژی به من داد. البته در همان قدم اول چنان زمین خوردم و روی چانه افتادم که هنوز جای آن زخم هست، ولی با کمک آنها و بدون کمک پدر و برادرهایم دیگر تنها به مدرسه میرفتم. کلاً منزوی و متکی به خانواده بار نیامده بودم. اما با این دو عصا چنان جنب و جوشی داشتم که به کسی امان نمیدادم. بچهها که در مدرسه وسطی بازی میکردند اگر مرا بازی نمیدادند آنها را با عصا میزدم. اما راهنمایی که رفتم معلم تاریخم مرا به خواهرش که در هلالاحمر کار میکرد معرفی کرد و به کمک خانم کوچک کفش مخصوصی گرفتم که از کمر به پایین بود. گفتند عصا باعث میشود قوز درآورم و به کمک معلم تاریخمان خانم مفرج توانستم روی پاهای خودم بایستم و اول یک عصا و بعد هر دو عصا را کنار گذاشتم و اگر پدرم آن عصای آهنین را درست نمیکرد و به کمک خانم مفرح و خواهرشان که خدا رحمتشان کند کفش طبی نمیگرفتم، شاید الان صاحب طلای پارالمپیک نبودم.
از مشکلات سر راهتان برای کسب مدال پارالمپیک بگویید. چه چیزی در این مسیر بیشتر آزارتان داد؟
اوایل که به دوومیدانی آمده بودم، خیلی سخت بود. وسیلهها همه کهنه و برای ۲۰ سال قبل بود و کمکهایی که به استان میشد کفاف نمیداد. وسیله فرسوده، چون آن ضرب دستی که باید را ندارد و با آن نمیتوانید خوب پشت گریب را بیندازید و این در رکوردها و نتیجه کار خیلی تأثیر دارد. اما به هرحال من تنها ورزشکار معلول استان خوزستان نبودم. شرایط خیلی سخت بود. در زمین خاکی ناهموار تمرین میکردیم. حتی سرویس بهداشتی نداشتیم، اما بعد از آنکه آقای افشین حیدری مدیرکل تربیت بدنی استان شد، شرایط ما خیلی تغییر کرد و خدا را شکر توانستم با شرایط عالی برای کسب طلای توکیو تمرین کنم. اما رفت و آمد همچنان برایم آزاردهنده بود. تا استادیوم تختی سه کورس سوار میشدم. اما گاهی به دلیل تاریکی هوا به اتوبوس نمیرسیدم و مجبور میشدم مسافتی را در اتوبان خرمشهر که چراغ هم نداشت پیادهروی کنم برای تاکسی سوار شدن. در تمام این مدت دلم در مشتم بود و با ترس و لرز میرفتم که مبادا اتفاقی رخ دهد. به محله هم که میرسیدم ماشین تا سر خیابان میرفت و مجبور بودم مسافت زیادی را طی کنم. رسماً بدنسازیهایم دو برابر بود. رفت و آمد مسیر به قدری سخت بود که خیلیها بعد از چند روز جا میزدند. بعضیها هم حاضر نمیشدند فرزندشان این تمرینات سخت را انجام دهد. اما اراده من آهنین بود؛ یک روز بدنسازی میکردم و یک روز پرتاب.
میدانید که روی سکو رفتنتان تا چه اندازه میتواند از لحاظ انگیزشی برای دختران و پسرانی که شرایطی مشابه شما دارند مفید و تأثیرگذار باشد؟
بله، وقتی مدال گرفتم خیلیها آمدند و در ورزش ثبتنام کردند. این اتفاق خیلی خوشحالم کرد. دوست دارم برای دخترهای ملاشیه کار مثبتی انجام دهم. خیلی از دختران ملاشیه تحصیلکرده هستند و دوست دارند به ورزش روی آورند، اما باید شرایط برایشان فراهم باشد. دوست دارم بتوانم با تغییر نگاه مسئولان گام مثبتی برای ملاشیه و فرزندانش بردارم. اینجا مملو از استعدادهایی است که نیازمند جرقهای کوچک هستند برای شکوفا شدن. خیلیها به دلیل معلولیت تصور میکنند پوچ هستند و جایگاهی در جامعه ندارند در حالی که میتوانند افتخارآفرینان آینده باشند، اما نیازمند حمایت مسئولان هستند.
تا همین ۱۰، ۲۰ روز گذشته نام ملاشیه به گوش خیلیها نخورده بود، اما حالا نگاه ۸۰ میلیون ایرانی به یکی از قدیمیترین منطقههای اهواز است با چیزی حدود هزار نفر سکنه، اما با آمار ۸۰ درصدی بیکاری.
از دیده شدن ملاشیه خیلی خوشحالم. امیدوارم این دیده شدن باعث ایجاد تفاوت بشود و توجه مسئولان را به ملاشیه جلب کند. مطمئنم که من تنها ورزشکار موفق ملاشیه نیستم و در صورت ایجاد امکانات و فراهم شدن شرایط میتوانیم حتی شاهد تغییر نگاه مردم هم باشیم. ملاشیه واقعاً محروم است. خیلی از دخترهای ملاشیه به دلیل نداشتن مدرسه ناچار به ترک تحصیل میشوند. خیلیها هم با وجود تحصیلات کار ندارند؛ چه دختر چه پسر. شرایط اگر برای ورزش و تحصیل بچههای ملاشیه فراهم شود، بدون شک شاهد نخبههای زیادی از این منطقه خواهیم بود و امیدوارم طلایی که با خود از توکیو آوردهام، بانی خیر شود و بتواند گرهای از مشکلات مردم زحمتکش ملاشیه باز کند.
دختر طلایی اهواز، اما به رغم کسب خوشرنگترین مدال دوومیدانی پارالمپیک توکیو همچنان دغدغه کار دارد.
بله، دیگر وقت آن رسیده که باری از دوش خانوادهام بردارم؛ چراکه ما تنها زمانی که در تیم ملی هستیم حقوق داریم و به محض خط خوردن یا عدم کسب سهمیه، این حقوق قطع میشود. ضمن اینکه همیشه توانایی ورزش کردن را نداریم. البته قولهایی دادند. متأسفانه بحث استخدام قهرمانان شامل حال پارالمپیکیها نمیشود و این امتیاز را برای فرزندان آنها قائل شده بود که البته با اندکی تغییرات، حالا طلاییهای پارالمپیک را شامل میشود، اما قبل از انجام این تغییرات تلاش بسیاری کردیم که به در بسته خورد. مدیرکل ورزش استان خوزستان تلاش بسیاری برای جذب من کرد، اما متأسفانه لایحهای که ما را در زمینه استخدام و جذب در نظر نگرفته بود، مانع میشد. حتی پزشکی قانونی استان هم اقداماتی در زمینه جذب بنده داشت، اما باز هم این لایحه مانع شد و حالا امیدوارم با رسانهای شدن قولهایی که دادند شاهد عملی شدن آن و شاغل شدنم باشیم؛ چراکه فرزندانمان نه، که خودمان قبل از آنها به شغل نیاز داریم.
در بازگشت از توکیو با استقبال باشکوهی از سوی مردم اهواز مواجه شدید. انتظار چنین استقبالی را داشتید؟
واقعیتش نه. من شش هفت روز مانده به مسابقات از فضای مجازی دور بودم. بعد از دست گرفتن گوشی و صحبت کردن باخواهرانم بعد از کسب مدال با حجم بالایی از پیامهای تبریک مواجه شدم که مرا شرمنده میکرد. به اهواز هم که برگشتم مردم به استقبالم آمده بودند. در ملاشیه نیز باوجود کرونا همه آمده بودن که شوکه و بسیار خوشحال شدم. اما علاوه بر مسئولانی، چون مدیر کل ورزش استان و... چند نفری هم با پلاکارد و دسته گل و دو سکه بهار آزادی از طرف آقای شمخانی آمدند و ایشان شخصاً به صورت آنلاین با من صحبت و بابت نخستین طلای تاریخ بانوان دوومیدانی پارالمپیک تشکر کردند. همچنین عذرخواهی کردند که به دلیل نبودن در استان نتوانستند شخصاً بیایند که این بسیار باعث خوشحالی و دلگرمی من شد.