کد خبر: 1062688
تاریخ انتشار: ۲۸ شهريور ۱۴۰۰ - ۲۱:۲۷
در جست‌وجوی الگو‌های کارکردن بدون رئیس
کارکردن کلاً دوست‌داشتنی نیست؛ اینکه سر ساعت بیدار شوی و خودت را بیندازی در ترافیکی کشنده؛ تازه وقتی می‌رسی، یک رئیس بدعنق تمام روز بالای سرت غر می‌زند؛ رئیسی که چیزی از کار سر درنمی‌آورد و از آن بدتر، خودش دست به سیاه و سفید نمی‌زند. از طرف دیگر، فرهنگ کسب‌وکار امروزه ما را تشویق می‌کند که شغل رؤیایی خود را داشته باشیم. یا به عبارت بهتر: «رئیس خودمان باشیم.» گویا کار بی‌رئیس شبیه نوعی تفریح است، اما به نظر می‌رسد در موقعیت فعلی، حذف رئیس‌ها صرفاً شرایط کار را سخت‌تر و وخیم‌تر خواهد کرد.
تلخیص: حسین گل محمدی

کارکردن کلاً دوست‌داشتنی نیست؛ اینکه سر ساعت بیدار شوی و خودت را بیندازی در ترافیکی کشنده؛ تازه وقتی می‌رسی، یک رئیس بدعنق تمام روز بالای سرت غر می‌زند؛ رئیسی که چیزی از کار سر درنمی‌آورد و از آن بدتر، خودش دست به سیاه و سفید نمی‌زند. از طرف دیگر، فرهنگ کسب‌وکار امروزه ما را تشویق می‌کند که شغل رؤیایی خود را داشته باشیم. یا به عبارت بهتر: «رئیس خودمان باشیم.» گویا کار بی‌رئیس شبیه نوعی تفریح است، اما به نظر می‌رسد در موقعیت فعلی، حذف رئیس‌ها صرفاً شرایط کار را سخت‌تر و وخیم‌تر خواهد کرد.

اصلاً رئیس کیست؟ خیلی وقت‌ها هم که نیست!
یکی از اولین رئیس‌های من ناشر یک رسانه دیجیتال استارتآپ بود. میز آن خانم چند ردیف آن ور‌تر از من بود و خودش هم فرق چندانی با سایر کارکنان نداشت. تنها تفاوت او با سایرین کت چرمی‌اش بود. بعضی از همکاران دیگرم نیز سر‌کار کت چرمی می‌پوشیدند، ولی کت او دست‌دوز بود و پشتش نوشته بود: «در عذاب از واقعی‌بودن.»
طبق نظر‌سنجی سال ۲۰۱۸ توسط مانستر، ۷۶ درصد از امریکایی‌ها شغلشان را به‌خاطر رؤسای «مشکل‌ساز» ترک می‌کنند، رئیس‌هایی که به قول آن‌ها نالایق و شیفته قدرتند، در کوچک‌ترین امور دخالت می‌کنند یا اصلاً حضور ندارند، فقط ۱۹درصد افراد رئیس‌هایشان را مربی و پشتیبانی یاری‌رسان می‌دانستند. بنا بر تحقیق یک شرکت مشاوره رهبری، بیش از نیمی از افراد شغلشان را به‌خاطر مدیرشان ترک می‌کنند.
تجربه کاری چند‌ساله من در رسانه نیز چنین است و رئیس‌های بد بسیاری داشته‌ام، ولی جالب اینجاست که گاهی هم درمانده می‌شوم از اینکه نمی‌دانم اصلاً رئیس من کیست. در محل کار پیشینم، مدیران اجرایی چنان پشت‌سر‌هم تغییر می‌کردند که رشته کار از دستم در رفته بود. مدام ترفیع می‌گرفتند یا به واحدی دیگر منتقل می‌شدند. شغل بعضی از آنها، مسئولیت‌هایی نالازم بود که به نظر می‌رسید فایده خاصی ندارند و اگر نبودند هم اتفاقی نمی‌افتاد (غالباً هم پیدایشان نبود.) سرانجام پس از درخواست من و همکارانم در قالب اتحادیه، چارت سازمانی را به ما ارائه دادند، چیزی که بیشتر شبیه بازی مار و پله بود. می‌دانستم که یک سردبیر و یک مدیر مستقیم دارم، ولی بالاتر از آن دیگر تار و مبهم بود، حتی برای برخی از رئیس‌هایم. وقتی مشکلی پیش می‌آمد که باید به «بالا‌سری‌ها» - طبق ادبیات جان‌فرسای شرکتی- اطلاع می‌دادیم، معمولاً هیچ تصویری از کسی که واقعاً آن بالا نشسته بود نداشتم.

رئیس خودتان باشید؟
گرچه در پنداره فرهنگی تصویر رئیس‌ها همچنان واضح و مشخص است، ولی در عالم واقع رفته‌رفته مبهم و نامشخص می‌شوند. این قضیه در کسب‌و‌کار‌های مختلف یکسان نیست. بعید نیست در سیلیکون‌ولی (دره سیلیکون، مرکز تجمع شرکت‌های مطرح انفورماتیک) ببینید مدیران شرکت‌های فناوری چند میلیارد دلاری، که مسبب ویرانی دموکراسی ما هستند، با تی‌شرت، هودی و کفش کتانی در محلِ کار حاضر می‌شوند، لباس‌هایی غیر‌رسمی که حالا به لباس رسمی تمام سمت‌های حوزه فناوری بدل شده است. شاید حتی آن‌ها را هنگام راه‌رفتن هم نبینید، زیرا با اسکیت برقی در محل‌کار این‌ور و آن‌ور می‌روند. همانطور که آنا وینر در کتاب «دره موهوم: نوشته است، وقتی در حوزه فناوری مشغول به کار بود، همکاران مذکرش در محل‌کار از اسکیت برقی استفاده می‌کردند. طراحی‌های پلان باز برای محل‌کار تا حد زیادی رسم اتاق شخصی برای مدیر را از میان برچید و صحنه حضور دریایی از کارکنان را پدید آورد که همگی در محل‌کار به یکسان امکان ابراز عقیده و عمل دارند. این طراحی‌های باز همزمان شد با تلاش شرکت‌ها برای ایجاد ساختار سازمانی افقی‌تر و شناور‌تر و زدودن نشانه‌های ظاهری سلسله مراتب؛ هر‌چند خود سلسله مراتب دست نخورده باقی ماند.
مشاغلی که ساختار و سازمان‌بندی معمول‌تری دارند، بیشتر از این قضیه نا‌رئیس تأثیر می‌گیرند. پیمانکاران مستقل هیچ رئیسی ندارند و تشویق می‌شوند که «رئیس خودتان باشید»، شعاری برگرفته از خود‌توانمند‌سازی که شرایط کاری آن‌ها را ماست‌مالی می‌کند.

حقوق و مزایای خود را از چه کسی طلب کنیم؟
اینکه می‌بینیم رئیس‌ها از دیده پنهانند یا کل آن حوزه حول غیاب ساختگی آن‌ها بنا شده است، در واقع نه نقص بلکه ویژگی آن شرایط است. اینکه ندانی چه کسی مسئول است و می‌تواند حرف آخر را بزند باعث می‌شود جنگیدن برای حقوق و مزایا و تضمین شغلی بیشتر تقریباً ناممکن بشود و این دقیقاً هدف اصلی بنای چیدمانی چنین تار و نامرتب است. کارگران نخست باید خودشان را کارگر بدانند و با سایر کارگران احساس همبستگی بکنند تا به سازمان‌یابی برسند و البته هم به دلایل روانی و هم مالی باید دقیق بدانند که چه کسی رئیس آنهاست. در دنیای بی‌رئیس، این خواسته‌ها را از چه کسی باید طلب کنیم؟
این مشکل برای رانندگان «اوبر» و «لیفت» بیش از همه صادق است و این وضعیت پیمانکاری به ظاهر بی‌رئیس آن‌ها اخیراً تثبیت و قانونی شد. نوامبر گذشته، لایحه شماره ۲۲ در کالیفرنیا به رأی گذاشته شد و با اکثریت قاطع آرای اهالی کالیفرنیا به تصویب رسید. طبق این لایحه، به «اینستاکارت» و «اوبر» و «لیفت» اجازه داده شد تا کارکنانشان را کارمند استخدامی در نظر نگیرند و در نتیجه مجبور نباشند مزایا و شرایط حمایتی قانونی را برای آن‌ها فراهم آورند. منطق این کار ریشه در این موضوع عجیب دارد که اوبر و لیفت می‌گویند کارفرما نیستند بلکه صرفاً پلتفرم هستند. طبق اظهاریه آن‌ها به کمیسیون بورس و اوراق بهادار امریکا در سال ۲۰۱۹ میلادی، این‌ها پلتفرم‌هایی هستند که کارکنانی را خدمات تبلیغ شده اوبر را ارائه می‌دهند و تبدیل به «مشتری» می‌کنند (پس، به همین‌ترتیب، مشتری واقعی اوبر باید «مصرف‌کننده نهایی» باشد نه راننده.) به همین سادگی، این تغییر عنوان قانونی فرصتی برای این شرکت‌ها فراهم می‌کند تا همچنان از زیر تأمین حداقل تضمین‌های شغلی راننده‌ها شانه خالی کنند و حتی توانایی انجام هر اقدامی در این زمینه را نیز از آن‌ها می‌گیرد، زیرا از لحاظ حقوقی، پیمانکاران مستقل حق چانه‌زنی جمعی ندارند.
البته تمام این‌ها راننده‌ها را مأیوس نکرد. در سال ۲۰۱۹ و کمی پیش از عرضه اولیه سهام شرکت اوبر در بورس، رانندگان اوبر در ده شهر امریکا اعتصاب کردند، اپلیکیشن را چند ساعت کنار گذاشتند و در ورودی فرودگاه‌ها و مقابل دفاتر اوبر تجمع کردند و خواستار دستمزد بالاتر و تعیین سقف برای سهم اوبر از هر کرایه و چند مورد دیگر شدند. این اعتصابات از بسیاری جهات موفق بودند، بیش از همه به این خاطر که نقشه‌های خوش‌بینانه روابط اوبر با رسانه‌ها درباره بدرفتاری اوبر با رانندگانش - یا بهتر است بگوییم بی‌اعتنایی کامل به آنها- را نقش بر آب کرد.

اگر رئیس نداشته باشی عاشق کارت خواهی شد، اما ...
باور‌های فرهنگی و اجتماعی درباره کار‌کردن این وضعیت بی‌رئیسی را مطلوب جلوه می‌دهند. همین که صحبت از «شغل رؤیایی» را آغاز کنی، کسی پیدا خواهد شد تا بگوید باید به فکر «کار‌کردن برای خودت» باشی. مهم نیست مشکلت درباره کار چه باشد، ظاهراً «کار‌کردن برای خودت» چاره تمام مشکلات است. منطق این باور این است که اگر رئیس نداشته باشی عاشق کارت خواهی شد و اگر عاشق کارت باشی انگار که اصلاً کار نمی‌کنی!
این حرف‌ها دهه‌هاست که ورد زبان‌هاست و با آیین نو‌ظهور توانمند‌سازی فردی و «پر‌کاری» که اقتصاد امروزمان را شکل داده است در تطابق است. ویژگی اصلی آن هم تبدیل شرایط ظالمانه و استثماری به یک سبک زندگی به ظاهر جذاب است. در نگاه نخست، به نظر می‌رسد، اینکه رئیس نداشته باشی همانقدر حس آزادی می‌بخشد که یک آخر هفته را در خانه و بدون حضور والدینت بگذرانی. منادیان این سبک زندگی احتمالاً می‌گویند، لازم نیست به کسی حساب پس بدهی، ساعات کاری را خودت تعیین می‌کنی و از خانه کار می‌کنی (مثل چیزی نو‌ظهور از دنیایی دیگر.) نیازی به رفت‌و‌آمد نیست! خبری از کار زیاد نیست! اربابی نداری!
ولی رهایی از رئیس به معنی رهایی از سلسله مراتب همراه آن نیست، سلسله مراتبی که به راحتی باز تولید می‌شود. برای نمونه، بنیانگذاران ساب‌استک تبلیغ می‌کردند که پلتفرم آن‌ها فرصتی است تا نویسندگان، بدون نظارت ویراستار، خودشان مدیریت کنند، خودشان ویرایش کنند و خودشان منتشر کنند (مدیران ساب‌استک نیز مانند بسیاری از همتایانشان معتقدند چیزی که ساخته‌اند نه یک محل‌کار بلکه یک پلتفرم است و در نتیجه از زیر بار مسئولیتشان درباره محتوای سایت یا تولید‌کنندگان آن محتوا شانه خالی می‌کنند.)

الگوی کار بدون رئیس را پیدا کنیم
اگر هنگام خواندن این مقاله به ذهنتان رسید که «انگار یک رئیس این را نوشته است»، بگذارید خیالتان را راحت کنم: هدف از این مقاله دفاع از رئیس‌ها نیست. در این دوران همه‌گیری با اینکه حضور فیزیکی ممکن نبود، بسیاری از رئیس‌ها توانستند به طرزی وحشت‌آور هر لحظه حضورشان را نشان دهند. چون نمی‌توانستند کارکنانشان را پشت میز در محل‌کار زیر نظر داشته باشند، روش‌های جدیدی یافتند تا کارکنان را از راه‌دور تحت‌نظر بگیرند. بله، ممکن است رئیس‌ها مشکل‌ساز و نالایق باشند و در کوچک‌ترین امور دخالت کنند، حتی شاید بعضی خشن هم باشند. بسیاری از رئیس‌هایی که دیده‌ام نیز حداقل یکی از این صفات را داشتند. همه این‌ها باعث می‌شود زندگی بی‌رئیس فریبنده جلوه کند، با اینکه بسیاری از ما در نظام اقتصادی فعلی به‌راحتی می‌توانیم بیهودگی این بشارت‌های دروغین را ببینیم.
البته منش ظاهری ضد‌رئیس مدیران «اوبر» و «ساب‌استک» با جریان واقعی تشکل‌های کارگری ضد‌رئیس زمین تا آسمان تفاوت دارد. تعاونی‌های کارگری نقش رئیس را نه صرفاً در ظاهر بلکه به شکلی ساختاری از ریشه کنده‌اند: برخلاف غول‌های اقتصاد کار موقت که کارگران کم‌درآمد را مجبور می‌کنند مشقت‌های شغلشان را یک‌تنه در لفاف آزادی به شانه بکشند، تعاونی‌ها با ساختن جوی در محل‌کار که بر پایه تصمیم‌گیری جمعی و مسئولیت گروهی بنا شده است، نقش رئیس را از میان بر‌می‌دارند. در این چیدمان، کارکنان نیز درباره شرایط کاری و تضمین‌های شغلی صاحب اختیار هستند. اکثر تعاونی‌ها این کار را از طریق هیئت‌مدیره‌ای انتخابی انجام می‌دهند که حداقل نیمی از اعضایش از کارکنان آن شرکت هستند. درست است که شاید اداره یک شرکت با این روش به بی‌نظمی منجر شود، ولی در جایی که دیگر الگو‌ها شکست خورده‌اند، این تعاونی‌ها هستند که ایده دنیای بی‌رئیس را پیش می‌برند.
در خارج از محدوده شرکت‌های تعاونی، نخستین گام برای بهبود شرایط کاریمان این است که رئیس را دقیقاً در جایگاه رئیس بگذاریم، نه در قالب دوست و فامیل، آنطور که مدیران هودی‌پوش فناوری به خورد بعضی داده‌اند و نه در قالب واسطه، آنطور که اوبر ادعا می‌کند. بیزاری جمعی از رئیس‌ها گام نخست یک کارزار اتحادیه‌ای خوب است. اول باید بدانیم که رئیسمان کیست تا بتوانیم آن‌ها را پاسخگو سازیم، شرایط بهتری طلب کنیم و سازمان‌دهی کنیم تا از توان آن‌ها در ارعاب و بدرفتاری با کارکنان بکاهیم. آینده کار جامعه‌ای نیست که در آن هر کس در محل‌کاری اتمیزه و یک نفره رئیس خودش است، بلکه جامعه‌ای است که در آن کارکنان صاحب کسب‌و‌کار خودشان هستند و آن را به‌شکلی دموکراتیک اداره و مدیریت می‌کنند.
نقل و تلخیص از: وب سایت ترجمان
/ نوشته: مری سولیس/ ترجمه: بابک طهماسبی
/ مرجع: نیوریپابلیک

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار