در باب سقوط سلسله پهلوی، با انبانی از ادعای توسعهگرایی و پیشرفت، پژوهشهای فراوانی انجام گرفته است. این معرفینامه بر آن است که یکی از آنها، یعنی اثر «از توسعه لرزان تا سقوط شتابان» سراغ گیرد! دکتر حمیدرضا ملک محمدی مؤلف این اثر، در دیباچه آن و در باب مختصات این پژوهش، چنین آورده است: «قرن بیستم میلادی، در عرصههای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و... یکی از پرحادثهترین قرنهای تاریخ بشری است. از کشتهشدن میلیونها انسان در دو جنگ جهانی تا پیشرفتهای چشمگیر در پزشکی و نجات جان میلیونها انسان؛ از ظهور دو ابر قدرت و بروز داغترین جنگ سرد تا سردشدن داغترین اردوگاه اندیشه و عمل چپ و از شتاب گرفتن جریانهای توسعهای تا گستردهتر شدن شکاف میان جوامع شمال و جنوب، جذابیتهایی هستند که به پژوهشگران در مطالعه هر چه بیشتر این حوادث، رغبتی فراوان میبخشد. در عرصه سیاسی این دوره، جهان در سالهای پایانی دهه ۷۰ میلادی، شاهد فروپاشی نظام شاهنشاهی در ایران بود که پیشینهای ۲۵ سدهای داشت. فروپاشی رژیم پادشاهی ایران آن هم در زمانی که تصویری جز ثبات آن در ذهن جهانیان نقش نبسته بود، انگشت حیرت بر لبان بسیاری نشاند. سقوط نظامی که همه چیز از آن انتظار میرفت جز سقوط، پرسشی بزرگ و مجالی وسیع برای تحقیق و بررسی فرا روی نویسندگان و اندیشمندان قرار میداد. این مسئله برای همگان به ویژه غربیها، تعجبآور بود که چگونه رژیمی تا بندندان مسلح به انواع سلاحها، چنین پرشتاب راه فروپاشی را طی میکند. طبیعی است که پیچیدگی، سرعت و ناگهانی بودن این جریان، تنوع برداشتهای نویسندگان را به دنبال داشته باشد. ۱۰سال پایانی پادشاهی در ایران، آمیزهای از حرکت اقتصادی و نظامی توسعه محور در یک محیط سیاسی خاص بود؛ حرکتهایی که به پشتوانه نفت، تأمینکننده اساسی هزینه طرحهای توسعهای و مهندسی نوین نظام جهانی با تعیین جایگاهی خاص برای ایران، به اجرا درآمدند. هدف حرکتهای اقتصادی و نظامی حکومت پهلوی دوم، تقویت بنیانهای اقتصادی و نظامی کشور و در نهایت، ایجاد تعادل و ثبات سیاسی رژیم بود، اما فروپاشی اقتصادی و نظامی کشور و در نهایت، ایجاد تعادل و ثبات سیاسی رژیم بود، اما فروپاشی رژیم پهلوی نشاندهنده دست نیافتن به این اهداف بود. این پدیده از دو جنبه اساسی، قابل بررسی است: نخست آنکه حرکتهای یاد شده در سطح تحلیل خرد و بدون عوامل بیرونی دیگر، در درون خود مشکلات گوناگونی داشت که در نهایت، جریان کلی حرکت اقتصادی و نظامی را با مشکل مواجه میکرد. دوم، در سطحی کلان و با توجه به همکنشی میان عوامل گوناگون اجتماعی، فعالیتهای اقتصادی و نظامی حکومت، در ثبات سیاسی کشور تأثیری نامطلوب داشت. نوشتار حاضر با دستمایه قراردادن این دو سطح تحلیل ابتدا در سطح خرد، به تحلیل حرکتهای اقتصادی و سپس به حرکتهای نظامی حکومت پهلوی دوم میپردازد....»
مؤلف در واپسین بخش از مقدمه خویش، تدوین و تبویب مباحث در این پژوهش را به این شرح گزارش کرده است: «بخش نخستین این کتاب، به بررسی، تحلیل و شناخت اقتصاد ایران، برنامهریزی جریانهای توسعهای اقتصاد و جهتگیری کلی و نتایج آن تا پایان حکومت پادشاهی در ایران میپردازد. در بخش دوم چگونگی تقویت ساختارهای نظامی کشور بررسی شده است. این تقویت پیامد خواست رژیم پادشاهی برای افزایش قدرت نظامی خویش و خواست ایالاتمتحده برای واگذاری وظیفه برقراری امنیت منطقهای به کشورهای قدرتمند بود. در نگارش بخشهای مختلف، برخلاف شیوه سنتی استفاده از یک بخش نظری کلی در ابتدای کار، تلاش گردیده تا در هر مورد، توضیحی نظری یا ارجاعی به نوشتهها و نظرات صاحبنظران ارائه شود که نهتنها از تراکم بخشی میکاهد، بلکه فهم مطالب را سادهتر میکند.»