کد خبر: 1065155
تاریخ انتشار: ۲۱ مهر ۱۴۰۰ - ۱۳:۰۷
بی‌مِهری بر مُهرها و فرمان‌های تاریخی
علیرضا سهرابی یک مجموعه‌دار پیشکسوت همدانی است که بعد از سال‌ها گردآوری آثار تاریخی و فرهنگی حالا تصمیم گرفته آنها را در یک موزه در همدان در معرض دید بگذارد، اما با وجود وعده‌های که داده شده هنوز خبری از موزه نیست که نیست، این آثار هم در شرایط نامناسبی نگهداری می‌شوند که حتی احتمال نابودی آنها وجود دارد.
سرویس فرهنگ و هنر جوان آنلاین: مدتی بود اسم و رسم و وصف کار بزرگش بر سر زبان‌ها افتاده بود، همین اتفاق هم باعث شد تا این مسوول و آن مسوول به خانه‌اش رفت و آمد کنند، هرکسی هم به زعم خود و برحسب نفوذش به او وعده‌هایی می‌داد، هرچند این وعده‌ها هنوز رنگ واقعیت به خود نگرفته است.

در میان این رفت و آمدها تصمیم گرفتم او را از نزدیک ملاقات کنم بعد از کمی پرس‌وجو بالاخره یکی از دوستان هنرمند که رابطه نزدیکی با او داشت واسطه ملاقات ما شد.

در یک عصر گرم به مؤسسه‌اش رفتیم، «مؤسسه هنری آرمان هنر هگمتان»، از همان بدو ورود بوی هنر، ذوق و سلیقه را با تمام وجودت حس می‌کردی، به استقبالمان آمد آن هم چقدر گرم و صمیمی، بعد از سلام و احوالپرسی به اتاق کارش دعوت شدیم و چند دقیقه بعد با دمنوش خوش‌رنگ و خوش‌طعم آلبالویی‌اش از ما پذیرایی کرد.

خودش را معرفی کرد، کوتاه و صریح: علیرضا سهرابی هستم متولد 44، حدود 35 سال است مجموعه‌ دارم.

همین کلمه «مجموعه‌دار» شد باب صحبت دو ساعته ما. بعد از گپ و گفت دوساعته وقتی مهر جای خود را در دل پیدا کرد و صداقت کلام بر جان نشست، شدیم محرم و معتمد. از ما خواست به یکی از مکان‌هایی که بخش کوچکی از آثار خود را نگهداری می‌کند برویم، پس به عنوان میهمانان ویژه دعوت شدیم آنقدر ویژه که در آن روز چیزهایی دیدیم که شاید کسی ندیده بود.

فردای آن روز به محل مورد نظر رفتیم. دوست واسط، حامد الوندی‌، استاد خوشنویسی و تذهیب هم آمده بود، ما را به طبقه بالا راهنمایی کرد، آقای سهرابی بالای پله‌ها با روی گشاده ما را به سالن دعوت کرد، سالنی که در گوشه گوشه آن اثر و کار هنری دیده می‌شد، بعد از صرف هندوانه دعوتمان کرد به اتاقی پر از آثار به یادگار مانده از تاریخ، فرهنگ، هنر،‌ اقتصاد و...؛

آثاری که می‌توانستی ردپای دوره به دوره سلسله‌ها و حکومت‌های ایران و قدمت هزاران ساله این کهن‌ سرزمین و این کهن‌شهر را در آن ببینی،‌ اتاق آقای سهرابی شد تونل زمانی که ما را با خود برد به دوران تیموری، ‌زندیه،‌ صفویه، قاجار و مشروطه و...؛ آثاری از ترمه‌دوز‌ها،‌ رشتی‌دوزی‌ها، سفال‌ها، مهر‌ها، تارها،‌ سنگ ها و...که در یک اتاق بزرگ و البته در یک شرایط بسیار نامناسب نگهداری می‌شد، زیبایی‌هایی‌ که روی هم تلنبار شده بودند، آثاری که در طول سال‌ها و با صرف هزینه‌های بسیار گزاف خریداری شده بود اما حالا در حال نابودی بودند.

نتیجه سه ساعت بازدید از این مجموعه و توضیحات علیرضا سهرابی، مجموعه‌دار همدانی را در زیر می‌خوانید:

مختصری از زندگی‌تان بگویید و اینکه چه شد شروع کردید به جمع‌آوری مجموعه؟

همان طور که گفتم متولد سال 44 هستم، پدرم یکی از زمین‌داران بزرگ فامنین بود به همین خاطر به لطف خدا به لحاظ مالی تأمین بودیم، در دوران سربازی، سرباز جماران شدم و چون خطم خوب بود و روی پارچه می‌نوشتم وارد واحد تبلیغات شدم، بعد از سربازی به دانشکده گیلان و جهاد دانشگاهی رفتم؛ بعد هم مسوول واحد موسیقی شدم، اینجا اولین دانشگاه کشور بود که واحد آموزش موسیقی داشت. از همان ابتدا زندگی من با هنر گره خورد، بعدها به همدان برگشتم و دنبال خط رفتم و موسیقی...
 
 
 
از قانون دست‌نویس مشروطه تا منشور عیلامی
سال 65 در رشت نزد یک عتیقه‌فروش کار می‌کردم، اسمش ابراهیم محمدی بود، شریف بود و خیر؛ تا سال 71 در مغازه او شاگردی می‌کردم، همان سال‌ها بود که تصمیم گرفتم روی پای خودم بایستم، یک سال از کارم در این مغازه گذشته بود که از او خواستم اجازه دهد من هم برای خودم آثار هنری شاخص را خریداری کنم، اجازه داد و این شد آغاز کارم برای ورود به دنیای هنرهای قدیمی و جمع‌آوری عتیقه، آقای محمدی عقیق‌های خطی را نمی‌خرید چون شناختی از آنها نداشت اما من چون خطم خوب بود شروع کردم به خریداری آنها، سهم خودم از زمین‌ها را می‌فروختم و علایقم را می‌خریدم.

بعد از مدتی در کنار این کار وارد فاز سازسازی شدم، در هر ماه 2 تا 3 هزار قطعه‌ساز در کشور توزیع می‌کردم؛ پنج سال در این حوزه کار کردم و موفق به دریافت دوره ممتاز خط هم شدم، «ساز» و «خط» وارد زندگی‌ام شده بود و همین هم بابی شد برای نشست و برخاست با بزرگان هنر؛ هنرمندان مختلف کشور را به منزلم دعوت می‌کردم، همان زمان بیش از قبل عاشق اجناس عتیقه شده بودم، به هر شهری می‌رفتم ساز می‌فروختم و اجناس عتیقه می‌خریدم، کم کم این اجناس را خریدم و برای جمع‌آوری این آثار در سال‌های مختلف 32 لوح تقدیر در دولت‌ها از مدیران مختلف گرفته‌ام.

راستش را بخواهید من گمشده خودم را در هنر پیدا کردم. معتقدم یک مجموعه‌دار دو بال می‌خواهد یک بال «علم» است و دیگری «عتیقه‌فروش‌ها» که البته برخی به آنها نگاه متهم دارند در صورتی که تمام آنها اینطور نیستند.

روزی چشم باز کردم و دیدم آثاری که جمع کرده‌ام بی‌نظیر است و در هیچ موزه‌ای در ایران و جهان وجود ندارد.

در جریان بالا و پایین زندگی دوستانی پیدا کردم که سه نفر از آنها روی رفتار من بسیار تاثیرگذار بودند، اصغر محمدی و برادرش از کاسبان خوب و شریف همدان بودند که دیدگاه مرا به زندگی تغییر دادند و تأثیر معنوی زیادی روی من گذاشتند. آنها زندگی را به شکلی و نوعی دیگر تفسیر کرده‌اند که شاید برای خیلی‌ها قابل هضم نبوده و نمی‌توانند آن را بپذیرند. دیگری آقای ملک محمدی بود که بیشتر از من دغدغه نگهداری این آثار را دارد.

من با وجود این دوستان از تعصب جدا شده بودم و دنیا برایم رنگی دیگر داشت، همین اتفاق باعث شد چشمانم را بر روی بی‌مهری‌ها ببندم، با محبت با همه برخورد کنم و در مقابل زشتی‌ها و کجی‌ها لبخند بزنم. این دوستان کم کم بر روی تطهیر روح من تأثیر داشتند و بذر «بخشیدن» را در وجودم نهادینه کردند، این بذر هر روز با نشست و برخاست با این افراد، بزرگ و بزرگ‌تر می‌شد. دوستانم بی‌دریغ می‌‌بخشیدند و من هم می‌دیدم و یاد می‌گرفتم، کارهای جالبی انجام می‌دادند، وقتی یک معتاد می‌دیدند او را می‌بردند برای درمان؛ بعد آدرس خانواده‌اش را پیدا می‌کردند و هفتگی به او رسیدگی می‌کردند.

بعد از مدتی تصمیم گرفتم تمام اجناسم را به موزه ببخشم، اصفهان پذیرای این کار شد، اما نمی‌توانستم از همدان دل بکنم
بخشندگی خصلتی است که همه‌کس نمی‌تواند داشته باشد. این بخشش و این دوستان به مجموعه آثار من معنا دادند. بعد از مدتی تصمیم گرفتم تمام اجناسم را به موزه ببخشم، این خبر را اعلام کردم و اصفهان پذیرای این کار شد بنابراین اجناسم را جمع کردم که به آنجا بروم، حتی یک خانه هم خریده بودم، اما از درون نمی‌توانستم از همدان دل بکنم؛ دوستانم هم نگذاشتند، افراد مختلفی از مدیران و مسئولان شهر به دیدنم آمدند، مانع رفتنم شدند و به من قول‌ حمایت دادند. حتی اعضای شورای شهر از ایجاد موزه حمایت کرد. تا قبل از این اتفاق همه اجناسم در کارتون بود و می‌ترسیدم آنها را در معرض نمایش بگذارم، اما حالا شده بودم تیتر اخبار، ولی در حد همان تیتر باقی ماندم و خبری از حمایت نشد که نشد.

 تا به امروز چند قطعه جمع کرده‌اید؟ برایمان از آثاری که نگهداری می‌کنید بیشتر بگویید.

در مجموعه من 4 هزار قطعه وجود دارد. بیش از هزار ساز از جمله سه‌تار ابوالحسن صبا و کمالیان، شکری دوره قاجار تا سه‌تار کسایی و تاج‌بخش و... را در مجموعه‌ام جمع کرده‌ام. 300 قلمدان از دوره‌های مختلف دارم، 700 چاقوی بی‌نظیر، سفال‌هایی از دوران زندیه که با رنگ گیاهی و شرایط خاص رنگ شده، در این مجموعه سنگ‌های متنوع، فرمان‌های دولتی و شاهی، تابلوهای نقاشی، اسناد کاغذی، نسخ خطی، مهرها، آثار هنری شرق دور و اروپا و... وجود دارد. این آثار از زمان متعلق به هنر دوره اسلامی یا دوره متاخر اسلامی است تا آثار فاخر دوره معاصر. من خودم خطاطم و به هر چیزی که روی آن خط نوشته شده باشد علاقه خاصی دارم بنابراین سعی می‌کردم آنها را بخرم و در مجموعه نگه دارم.

مجموعه‌ام پر است از سنگ‌های متنوع، فرمان‌های دولتی و شاهی، تابلوهای نقاشی، اسناد کاغذی، نسخ خطی، مهرها، آثار هنری شرق دور و اروپا و..
 
 
از قانون دست‌نویس مشروطه تا منشور عیلامی
 
 به تاریخ مجموعه‌داری اشاره کنید که در ایران از چه زمانی شکل گرفته است؟

مجموعه‌داری به اندازه خود قدمت دارد اما در اروپا از دوره رنسانس به صورت علمی تعریف شد و در ایران نیز از زمان پهلوی اول همزمان با ایجاد موزه‌ها با عنوان اتاق‌های فرهنگی که نقش جمع‌آوری آثار ایرانی را داشتند شکل گرفت و حاصل آن شد ایجاد موزه ملی با آثار نفیس و موزه آبگینه با آثار نفیس و... و در حال حاضر نیز مجلس و میراث فرهنگی با هماهنگی هم در حال تدوین قوانین مختص مجموعه‌داری و اصلاح قوانین مربوط به سال 84 و اصلاحیه 85 هستند که به زودی در مجلس ارائه خواهد شد.

«مجموعه‌دار» و «موزه‌دار» را برایمان تعریف کنید و این دو چه فرقی با هم دارند:

مجموعه‌دار کسی است که از عتیقه‌فروش‌ها آثار متجانس ولی متفاوت در رنگ، شکل، سال ساخت، زمان، فرم، اندازه و فاکتورهای دیگر که گویای فرهنگ، هنر، تاریخ و بسیاری از فاکتورهای مغایرتی این آثار متجانس است تهیه کرده و جمع می‌کند، اما موزه‌دار کسی است که همه این مجموعه گردآوردی شده خود حاصل چندین سال عمر و مالش را که برای خرید آثار هنری میراث فرهنگی صرف کرده، می‌بخشد تا آثار ویترینی شده و همگان از دیدن آن آثار لذت ببرند و نخبگان در حوزه‌های مختلف با مطالعه بر روی این آثار گوشه‌ای از تاریخ را دریابند.

موزه‌دار اجناسش را ثبت میراث می‌کند و از لذت‌های خود می‌گذرد تا دیگران هم لذت ببرند. موزه‌داری یک پله بالاتر از مجموعه‌دار است. موزه‌داری و ویترینی شدن آثار به همت دولتمردان بستگی دارد زیرا مجموعه‌دار این آثار و میراث را که به نوعی گنجینه مخفی کشور است سال‌ها جمع کرده و مانع خروج آنها از کشور شده و یا از کشورهای دیگر آنها را پیدا کرده و به کشور برگردانده است، پس برای ویترینی شدن ورود دولت لازم بوده و این قسمت در قوانین میراث فرهنگی قید شده که تهیه مکان و هزینه نگهداری آثار و مرمت آن بعد از ثبت آثار به عهده میراث فرهنگی و ایجاد موزه طبق قوانین کشوری هم به عهده شهرداری و هم سازمان میراث فرهنگی است.

 با این تعریف شما، قطعاً کسی که به دنبال مجموعه‌داری می‌رود باید اهل مطالعه، ‌تحقیق و تجسس باشد، درست است؟

بله، حتماً، نکته مهم اینجاست، یک فرد مجموعه‌دار باید کتاب‌های مختلف بخواند و باید کارشناسان لایق و کتب مرجع را در کنار خود داشته باشد تا بتواند به اهداف خود برسد. در همین حوزه یک کتابخانه بزرگ دارم و شبی 5-4 ساعت مطالعه می‌کنم.

 یک مجموعه‌دار با افراد عتیقه‌فروش ارتباط دارد، در مورد عتیقه‌فروش توضیح بدهید و چرا در اذهان مردم تعریف خوبی از عتیقه‌فروش وجود ندارد؟

عتیقه‌فروشی یکی از شغل‌های شرافتمندانه کشور از دوران قبل بوده و شغل اکثر این قشر نسلی و موروثی بود؛ آنها سه یا چهار نسل یا بیشتر در این رشته فعال بوده و هستند حال اینکه افرادی مغرض و نابلد عتیقه‌فروش را به عنوان قاچاقچی، خلافکار و نوعی صنف منفور در اذهان عامه مردم تصویر و تثبیت کردند جای بحث و تأمل دارد، ایجاد چنین تفکری و دامن زدن بر آن نوعی توهین به این اقشار است.

عتیقه‌فروشی و صنف و اتحادیه صنایع دستی و عتیقه‌فروشان پایتخت از بزرگ‌ترین اتحادیه صنفی کشور در راستای آثار هنری بوده که با کارت عضویت عتیقه‌فروشی و جواز کسب عتیقه‌فروشی و با قید همین جمله در جواز کسب و کارت شناسایی حدود 650 کانون و مغازه عتیقه‌فروشی در حال فعالیت هستند و اکثراً در یک رشته یا دو رشته خود مجموعه دارند.

در دنیای امروزی عتیقه‌فروشی شغلی تخصصی و مختص افرادی با سواد کافی و تخصص عالی است که نظرات این افراد مورد قبول محققان و پژوهشگران علمی دانشگاهیان بوده و گاهی بسیاری از پایان‌نامه‌های رشته‌های دکترای میراث فرهنگی از طریق همین افراد شرافتمند تغذیه می‌شود؛ آنها تفاوت فاحشی با مافیا و دزدانی دارند که با خیانت به وطن خویش و تاریخ و هویت خود، آثار هنری و فرهنگی یک جغرافیا را به یغما می‌برند.

 اولین اثری که تهیه کردید چه بود؟

اولین چیزی که گرفتم و بسیار برایم ارزشمند بود یک هدیه از آیت‌الله نجومی است، ایشان یک انگشتر به من هدیه دادند، ارتباط خوبی با این عالم بزرگ داشتم، در کلاس‌های خوشنویسی و تفسیر قرآن آیت‌الله نجومی حاضر می‌شدم و مطالب بسیاری هم یاد گرفتم، ایشان چهره ماندگار خوشنویسی ثلث ایران بودند، آن قدر به این عالم بزرگ ارادت داشتم که با افتخار کفشش را با سر آستین دست پاک می‌کردم، ایشان هم به من لطف داشتند و مرا مورد تفقد خود قرار می‌دادند.

بعدها در رشت به استادم گفتم می‌خواهم مهر جمع کنم و از آن سال شروع کردم به جمع‌آوری آنها، جمع‌آوری آثار را با مهرهای دیوانی آغاز کردم و 2 هزار قطعه جمع‌آوری شد، در ادامه سازهای مختلف از موسیقیدانان مشهور کشور را گردآوری کردم.

من خودم خوشنویس بودم و در راستای این هنر هر شیء که روی آن مخطوطات خطی وجود داشت جمع‌آوری می‌کردم، قرآن‌های خطی و نفیس، کاغذهای خطی، مهرهای برنجی خاص مانند مهرهای دیوان و سلطنتی که 20 سال به طول انجامید، اما قبل از جمع‌آوری آنها خودم رفتم و درجه ممتازی خط گرفتم؛ البته هر چیز دیگری را که جمع‌آوری کردم قبل از شروع به کار تلاش کردم تخصصی در آن زمینه کسب کنم از ساختن ساز تا قلم‌زنی.

اولین چیزی که گرفتم و بسیار برایم ارزشمند بود یک هدیه از آیت‌الله نجومی است، یک انگشتر
 
از قانون دست‌نویس مشروطه تا منشور عیلامی
 
 

 بهترین آثاری که در مجموعه دارید چیست؟

در بین آثار فاخر زیادی وجود دارد مانند مهر پسر فتحعلی‌شاه، مهر ابوسعید ابوالخیر،‌ تار یحیی،‌ قانون دست‌نویس مشروطه که به دست محمد رحیمی نوشته شده و در زمان مظفرالدین شاه اولین تنظیم قانون مشروطه و تشکیل آن نزد من است.

قرآن‌هایی که جمع کرده‌ام در دنیا بی‌نظیرند، دوات‌هایی از جنس درّ یمانی و چیزهای دیگری که نام بردن آنها زمان‌بر است اما مهر لطفعلی‌خان زند که جنس برنج دارد، مهر منسوب به امام حسین(ع) که برای تصدیق موضوع آن را به مصر فرستادیم و 10 هزار دلار برای کارشناسی آن هزینه ‌شده و یک خط دارم که روی آن نوشته شده «عبد سید علی موسوی» که فرد بزرگی بوده و تأثیرات زیادی بر مردم همدان و معنویت شهر داشته است، این خط را هرگز از خود دور نکرده‌ام.

گران‌بها‌ترین اثری که دارید و اگر موزه زدید دلتان نمی‌خواهد به آنجا برود چیست؟

یک گل مهر دارم که می‌خواهم در یک انقلاب هنری- فرهنگی از آن رونمایی کنم این گل مهر یک منشور عیلامی است و قرار شده آن را بدهم یک دانشجوی دکترای باستان‌شناسی برای پایان‌نامه‌اش آن را ترجمه کند. ترجمه این مهر در دنیا سر و صدا می‌کند و نام همدان را به سر زبان می‌اندازد.

علاقه خاصی به هنر شرقی و ایران دارم؛ هنر ایرانی هنر بداهه خلق کردن بوده و جوشش آن از درون بوده است و هنری که از دل برآید بر دل می‌نشیند.

 شما بیشترین آثاری که دارید ایرانی است چرا؟

علاقه خاصی به هنر شرقی و ایران دارم نه اینکه آثار غرب خوب نیست نه! ولی وجود من فقط آثار ایران را می‌طلبد. من تعریفی برای نگهداری آثار غیرایرانی ندارم. نه اینکه خرید و فروش نکرده‌ام! چرا انجام داده‌ام ولی عرقی به آنها ندارم و انگیزه ندارم. این یک خصلت ذاتی است، یک عشق درونی است و نمی‌توانم وصف کنم. هنر ایرانی هنر بداهه خلق کردن بوده و جوشش آن از درون است و هنری که از دل برآید بر دل می‌نشیند.

 ارزش ریالی این مجموعه چقدر است و نگهداری از این آثار در طول این سال‌ها چگونه بود؟

ارزش مالی مجموعه قابل بیان نیست، من در ارتباط با نگهداری این آثار یک زندگی کارتونی داشتم و برخی دوستان مورد اعتمادم از این آثار مانند جان خود در نگهداری به من کمک کرده و می‌کنند.

 آیا آثار مجموعه در طول زمان از بین رفته است؟

بله خیلی از آثارم، زیرا هر یک از اجناس و آثار مانند نسخ خطی،‌ پارچه‌ها، سازها، ظروف سفالی،‌ ظروف خاکی و گلی، ظروف چوبی و... باید در یک شرایط خاص خودش از نظر رطوبت، دما، نور و... نگهداری شود؛ چون این شرایط فراهم نیست و روی هم قرار گرفته‌اند و شرایط نگهداری مناسبی ندارند به مرور زمان از بین رفته یا آسیب می‌بینند.

در این بالا و پایین زندگی خاص و عجیبی که داشتید اگر خاطره خاصی دارید برایمان بگویید.

همان طور که گفتم وقتی جوان بودم عاشق آثار تاریخی شدم، بنابراین تقریباً در هفته چند بار به موزه ملی می‌رفتم و عاشقانه آثار تاریخی داخل ویترین را به تماشا می‌نشستم، یک بلیت می‌خریدم و شاید چهار ساعت درون موزه می‌ماندم، اوایل متصدی موزه به من شک کرده بود که چرا مثل بقیه رفتار نمی‌کنم و اینقدر در موزه می‌مانم؟ حتی یک بار یکی از آنها از من پرسید که چرا این قدر در موزه می‌مانم، من هم جواب دادم پول بلیت داده‌ام دلم می‌خواهد ساعت‌ها این جا باشم و آثار را ببینم، مشکلی دارد؟ که او هم پاسخی نداشت بدهد، بعدها به حضور من به این شیوه عادت کردند و کاری به کارم نداشتند.

داستان جالب کاسه شفایی که اول از دست رفت اما بعداً رایگان به دست آمد
 
 جالب بود، اگر خاطره شیرین و جذابی هم دارید دوست داریم بشنویم.

یک بار که برای خرید یک «کاسه شفا» مربوط به دوره صفویه به ترکیه رفتم، اتفاق جالبی افتاد، محلی که این کاسه را برای فروش گذاشته بود را پیدا کردم، بیش از یک ساعت با ذره‌بین به این کاسه نگاه کردم و مبهوت زیبایی آن شده بودم، 22 هزار دلار همراهم داشتم، همین که قصد کردم آن را بخرم یک آقایی که ترک استانبولی بود وارد شد و بعد از کمی خوش و بش با فروشنده 33 هزار دلار داد و کاسه را خرید، من بابت این اتفاق خیلی دلگیر شدم اما پول بیشتری نداشتم، به خریدار گفتم «من از راه دوری آمده‌ام و می‌خواستم این کاسه را بخرم»، کار از کار گذشته بود و او صاحب کاسه شده بود، از اسم و رسمم پرسید و بعد هم مرا دعوت کرد مجموعه‌اش را ببینم، من هم قبول کردم و رفتم، یک خانه پنج طبقه داشت وارد خانه شدم، معرکه بود، چهار طبقه پر از عتیقه و آثار قدیمی و ناب، همان لحظه از او درخواستی کردم و گفتم «اجازه می‌دهید من چند روزی اینجا بمانم و این آثار را تمیز کنم؟» اول تعجب کرد اما بعد پذیرفت چون اتاق‌ها چندین نگهبان داشت و همه چیز رصد می‌شد، البته به من اجازه نداد از آثار عکس بگیرم، تمیز کردن آثار طبقه اول دو روز طول کشید، کارم شده بود نگاه عاشقانه به این آثار و لذت بردن از تمیز کردن آنها، ساعت‌ها به آثار نگاه می‌کردم و بعد از تمیز کردن یک گوشه موزه می‌خوابیدم، 12 روز مهمان این آقا بودم.

آن جا برای من شده بود یک دانشگاه، قرآن‌های خطی ایرانی، عثمانی، سبک هندی و کشمیر را نگاه می‌کردم و لذت می‌بردم، میزبان وقتی دید مجموعه‌اش متحول شده است، آن «کاسه شفا» را به من هدیه داد بدون دریافت ریالی!

خاطره تلخ چه؟ برایمان تعریف کنید البته اگر تمایل دارید.

تلخ‌ترین خاطره‌ام مربوط می‌شود به خرید یک گردنبند سلجوقی مرصع‌کاری شده، 12 میلیون برای خرید آن پول دادم، اما بعد که به خبره‌های کار نشان دادم گفتند که تقلبی است، خیلی ناراحت شدم، گردنبند را پیش فروشنده بردم و جلوی پایش انداختم و شکستم، بعد هم به او گفتم با من این کار را کردی اما با بقیه این طور رفتار نکن، پول را هم از او نگرفتم، شاید خواستم با این کار خودم را تنبیه کنم، همین اتفاق باعث شد مطالعاتم در حوزه زرگری را شروع کنم تا دیگر کسی فریبم ندهد.

 راستی یک سؤال، آیا این آثار مورد سرقت هم قرار گرفته است؟

بله متأسفانه، سال 86 یک سارق نزدیک به 11 میلیارد تومان از دارایی‌ام را برد و در یک حراجی در دبی آنها را فروخت، دیگر آن آثار به دستم نرسید، در جریان این اتفاق همسرم یک بار دیگر به من امید داد تا سرپا شوم، یعنی باید بگویم دوباره تقریباً از صفر شروع کردم.

آیا از شهرهای دیگر ایران درخواست ایجاد موزه داشته‌اید؟

نه فقط از شهرهای ایران مثل اصفهان، ‌تبریز، هرمزگان و ... بلکه از کشورهایی چون بلژیک، ایتالیا،‌ روسیه هم از من دعوت شده است؛ حتی روسیه به خاطر یک تابلوی نقاشی که دارم مرا شهروند خود می‌کرد ولی از همه آنها گذشتم چون می‌خواهم این آثار در شهرم به نمایش درآید و باعث جذب گردشگر به شهرم شود.

آنقدر وعده شنیده‌ام که عمل نشده است! تمام اسناد و مدارک آنها را هم دارم، هر سال به یک بهانه‌ای سرگردانم کردند، پاسکاری کردند
فارس: شنیدیم در راستای ویترینی شدن مجموعه‌تان قول‌های زیادی داده شده است

(لبخند تلخی زد و چمدانی قدیمی را باز کرد که پر بود از اسناد به قول خودش چهار سال عمر به هدر رفته‌اش) آنقدر وعده شنیده‌ام که عمل نشده است! تمام اسناد و مدارک آنها را هم دارم، هر سال به یک بهانه‌ای سرگردانم کردند، پاسکاری کردند. نامه‌ای که می‌شد در چند ثانیه امضا شود برای من شش ماه طول می‌کشید. بالاخره قرار شد که خانه تاریخی «پوستی‌زاده» را به عنوان موزه در اختیارم بگذارند.

در تاریخ 22/8/95 آقای ابراهیم مولوی به عنوان رئیس وقت شورا موضوع را در صحن شورا مطرح کرد و مقرر شد اگر دستور موزه‌دار شدن اجرایی نشود تا 10 روز حکم به استانداری سپرده شود که مصوبه شورا 13 رأی موافق گرفت؛ بعد از این موضوع تاکنون 18 قرارداد با من بسته شده یعنی هر چند ماه یک قرارداد خودشان می‌نوشتند و خودشان باطل می‌کردند و من شده بودم بازیچه برادران شهرداری؛ البته معتقدم این افراد هیچ نقشی نمی‌توانند داشته باشند و آنچه خدا بخواهد اتفاق می‌افتد.

حال خدا می‌داند در این سال‌ها چه شایعه‌ها علیه من راه افتاد، متأسفانه شرایطی که پیش آمده این است که عده‌ای انگشت‌شمار با گرایش‌ها و مطالبات اقتصادی خاص در پی این هستند تلقین کنند شخصی به‌نام سهرابی قصد تصاحب و تعطیلی فرهنگسرای تاریخ و تمدن (خانه پوستی‌زاده) را دارد؛ من می‌دانم، شما هم آگاهید و آن‌ها خودشان هم مطلع هستند که این کارها و فضاسازی‌ها را برای چه انجام می‌دهند؛ اگر خانۀ پوستی‌زاده موزه نشود، آن‌ها نمی‌گذراند فرهنگسرا هم بماند؛ استراتژی این افراد تبدیل فرهنگسرا به محلی برای درآمد است! بنابراین مشکل تعطیلی فرهنگسرا برای موزه‌شدن نیست! مسالۀ اصلی این است که آن‌ها در پی ایجاد و تبدیل فرهنگسرای تاریخ و تمدن به خانه‌ بومگردی هستند؛ حالا سؤال ما این است که فرهنگسرا به موزه تبدیل شود فرهنگی‌تر است یا به خانه بومگردی؟!

به جرأت می‌گویم بنده اولین سرمایه‌گذار فرهنگی همدان هستم که همه زندگی و دارایی‌ام را فروختم و اثر هنری خریدم.
اینکه دغدغه‌مندان تغییر کاربری خانه ‌پوستی‌زاده، چگونه نگران تغییر این مجموعه به خانه بومگردی که به تازگی عنوان شده نیستند جای تعجب دارد! فعالیت‌های موزه فرهنگی‌تر و نزدیک‌تر به فرهنگسراست یا خانه‌ بومگردی که در واقع بالاترین تخریب این مجموعه را با تبدیل شدن به اقامتگاه خواهد داشت؟! به‌ راستی در این بین چه کسانی متنفع هستند که نفع آنها در بی‌سر و سامان ماندن یک‌ مجموعه بزرگ هنری - تاریخی تعریف می‌شود؟!

از من خواستند برای روند کار، مؤسسه ثبت کنم، بنابراین به کمک دوستانم این مؤسسه را ثبت کردم، الان هم این مجموعه مکانی شده برای حضور و فعالیت هنرمندان که بسیار از این کار لذت می‌برم.

به جرأت می‌گویم بنده اولین سرمایه‌گذار فرهنگی همدان هستم که همه زندگی و دارایی‌ام را فروختم و اثر هنری خریدم. بعضی از اعضای شورا به گفتند این آثار اصالت ندارد در حالی که اصالت این آثار دست من نیست باید ثبت شود، شناسنامه صادر شود و میراث فرهنگی آن را صادر کند، همزمان هم معدود رسانه‌ها گفتند سهرابی دزد و قاچاقچی عتیقه است! بعدها هم شنیدم گفته‌اند پروانه من باطل شده، در صورتی که این موضوع صحت ندارد، راستش را بخواهید هرکس هر حرفی می‌زند دیگر ناراحت نمی‌شوم. درست است با من بی‌مهری‌ها کردند اما با دیگران این کار را نکنند.

امروز قیچی بزرگی در دست افراد ناپاکی است که سر سرمایه‌دار در هر حوزه را قیچی می‌کنند و او را فراری می‌دهند؛ به من قول دادند خانه پوستی‌زاده را برای موزه در اختیار من قرار می‌دهند تا آثارم را در آنجا به نمایش بگذارم، این مجموعه می‌تواند مانند یک بمب در جهان صدا کند و نام همدان و ایران را بر سر زبان‌ها بیاندازد چراکه آثار من در هیچ موزه‌ای وجود ندارد.

معرفی همدان، پایتخت تاریخ و تمدن ایران به جهان برایم بسیار مهم است، همدان در مقطعی مرکز صلح و شادی بوده، نباید از این اتفاق به سادگی گذشت
فارس: چرا اینقدر اصرار به موزه شدن این آثار در همدان دارید؟

معرفی همدان به عنوان پایتخت تاریخ و تمدن ایران به جهان برایم بسیار مهم است، همدان در مقطعی مرکز صلح و شادی بوده است، اینکه پادشاهان اینجا را برای گذران زندگی خود انتخاب می‌کردند حتماً یک پیام دارد، تاریخ 3 هزار ساله این استان باید معرفی شود، بعد از معرفی این دیار کهن و دوست‌داشتنی شاهد جذب توریست داخلی و خارجی خواهیم بود، جذب توریست و نگهداری آن هم یعنی تأثیر 100 درصد بر اقتصاد استان و دوباره معرفی توانمندی فرهنگی، تاریخی و هنری آن.

معتقدم مجموعه آثار من یک استعداد بالقوه است که باید بالفعل شود، این آثار حتی می‌تواند روی زندگی یک راننده تاکسی هم اثر بگذارد آن هم با جذب گردشگر.

همسرتان در طول این سال‌ها چقدر همراه شما بوده آن هم در شرایطی که تمام عمر و وقت خود را صرف جمع‌آوری این آثار کرده‌اید.

همسر من یک زن معمولی نیست، یک فرشته است،‌ بارها شده زیورآلات عتیقه برای او خریده‌ام ولی به آنها نگاه نکرده و فقط حال من و خودم برایش مهم بود. همسرم رفیق و همراه من است در طول این 30 سال همیشه مرا حمایت کرد و به من امید داد، یادم نمی‌رود که همیشه برای ادامه کار تشویقم کرد، یکی از افرادی که نگذاشت من در تنگنا‌های مختلف زندگی قطعه‌ای را بفروشم همسرم بود، شاید مقطعی بود که به پول نیاز داشتم اما او قانع زندگی کرد که مبادا یکی از این آثار را بفروشم.

 رسالت رسانه؟

رسانه رسالتش این است که صادقانه بنویسد و افکار پوچ و سیاه را از بین ببرد و نشاط اجتماعی ایجاد کند دیگر خیلی دیر است و زمانی باقی نمانده که کسی اشتباه کند خیلی دیر است، من می‌دانم این آثار جمع شده نشاط و امید ایجاد می‌کند، این آثار تاریخ را به بچه‌های ما یاد می‌دهد تاریخی که در کتاب‌ها نمی‌توانیم یاد بدهیم.
 
 جریان پویش تلاش گروهی از فرهیختگان برای موزه شدن بخشی مجموعه آثار شما چیست؟

ما در این پویش چند موضوع را مطالبه کرده‌ایم. این مجموعه با سرمایه شخصی من طی 33 سال زحمت و کار‌آموزی، وسواس، نکته‌سنجی، انتخاب و گردآوری شده است. برای موزه شدن این مجموعه، پیشنهاد شهرداری و تأیید 13 عضو شورای شهر دوره قبل و شورای تأمین استان برای جلوگیری و عدم خروج آثار به استان‌های دیگر عجالتاً خانه پوستی‌زاده بود. طی این چهار سال؛ طراحی ویترین و بقیه مسایل بررسی شد اما امکان تحویل آنجا که تأکید شهرداری بود هنوز حاصل نشد.

این پویش برای تعیین وضعیت بلاتکلیف موزه با 18 قرارداد است و امروز درخواست بنده تعیین تکلیف وضعیت بلاتکلیفی‌ام است. 18 قرارداد و صرف چهار سال از عمرم و تحمل و سکوت و بازیچه شدن خودم و مجموعه‌ام تا کی باید ادامه پیدا کند؟! این پویش یک فرصت است نه تهدید، نگاه من فرهنگی است نه اقتصادی. من با تمام امید و عشق به همدان دلم می‌خواست و می‌خواهد این آثار نفیس در استان خودم در معرض دید عموم قرار گیرد، این در حالی‌ست که همه شرایط ویترینی‌شدن در استان‌های دیگر برای این مجموعه آماده بود و هست. به من تهمت زدند که می‌خواهم فرهنگسرا تعطیل شود این تهمت در حالی است که موسسه آرمان هنر هکمتان من یک فرهنگسراست.

من با تمام عشق و علاقه‌ام به هنرمندان خدمت می‌کنم و موسسه‌ام را با سرمایه شخصی و با وام 28 درصدی بانک به عنوان اولین گالری خصوصی استان دایر کردم، در یک سال گذشته بیش از صدها جلسه، نمایشگاه، پرفورمنس، مسترکلاس و ... در آنجا برگزار شده است؛ حال شما به عنوان یک رسانه بروید بررسی کنید در یک سال گذشته در این فرهنگسراها چقدر فعالیت فرهنگی شده است!؟ بعد بیایید و مقایسه کیفی و کمی کنید با بضاعت ما در یک موسسۀ خصوصی! آن وقت عرض بنده اثبات خواهد شد که من اهل بستن مکان‌های فرهنگی نیستم؛ بنده بدون یک ریال درآمد فقط در پی ایجاد فضا برای هنرمندان با اصالت شهر و استانم هستم.

برخی افراد با فکر زغالی خود مانع پیشرفت همدان هستند از شهرهای دیگر به من می‌گویند از همدان دل بکن، اما اینجا همدان است با 3 هزار سال قدمت، خاکش هم هنرپرور است
فارس: از وقتی که در اختیار گذاشتید سپاسگزارم، این مکان آنقدر خواستنی و جذاب است که نمی‌توان از آن دل کند، اما چاره‌ای نیست و باید خداحافظی کرد، بنابراین اگر صحبت پایانی دارید بفرمایید.

من هم از شما بی‌نهایت سپاسگزارم که صدای تاریخ و فرهنگ شده‌اید، در ابتدا از تمام مسئولان و فرهیختگانی که دغدغه تاریخ، فرهنگ و هنر را در پایتخت تاریخ و تمدن ایران‌زمین دارند به ویژه آن‌هایی که مجموعه را از نزدیک دیده‌اند و بر لزوم ایجاد موزه تاکید داشته‌اند تشکر و قدردانی می‌کنم.

هرچند برخی افراد با فکر زغالی خود مانع پیشرفت همدان هستند از شهرهای دیگر به من می‌گویند از همدان دل بکن و بیا اینجا نمی‌گذارند تو کار کنی، اما اینجا همدان است با 3 هزار سال قدمت و خاکش هنرپرور است، این دیار در طول تاریخش هزاران فرهیخته را پرورش داده و معتقدم هنوز هم خاکش هنرپرور است اما دیده نمی ‌شود. نمی‌دانم چه کسانی نمی‌گذارند که این مجموعه به موزه تبدیل شود، اما چند سوال دارم: چرا باید هنرمند در مضیقه باشد و دیده نشود؟ چرا در اصفهان و شهرهای دیگر با هنرمند به گونه‌ای دیگر برخورد می‌کنند؟ چرا یک دید کور در همدان نسبت به هنر و هنرمندان وجود دارد؟ 2 هزار و 200 هنرمند در همدان داریم که با آنها ارتباط دارم. ببینید عیار فرهیختگی یک جامعه هنرمندان آن جامعه هستند. چرا همدان به «شهر نشدن‌ها» معروف شده است؟

نیاز به همت دغدغه‌مندان داریم تا این دید را تغییر دهیم، من این موزه را راه می‌اندازم تا با کمک فرهنگ‌دوستان همدان بزرگ را به دنیا معرفی کنم.
منبع: فارس
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار