در اولین جلسه ترم جدید قرار شد استاد شفیعی کدکنی درباره موضوعی واحد صحبت کنند. دلخوشیمان تازه داشت آغاز میشد که همان سهشنبه برایمان شد آخرین جلسه. چه میدانستیم کرونا پیدا میشود و اینچنین زندگیمان را تحت الشعاع خودش قرار میدهد و ما را از این سرای علم و فرهنگ محروم میکند.
آن وقتها مرکز جهان روزهای سهشنبه، کلاس ۴۴۲ دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران بود. تمام هفته را به امید رسیدن سهشنبه میگذراندیم. سهشنبههای پرشوری که حداقل یک ساعت از عمرمان باارزش میگذشت و از تشویشهای این روزگار رها میشدیم.
چیزی جز علاقه به شاعر «درکوچه باغهای نیشابور» شاعری که شعرش شعر زمانه است، نمیتوانست مخاطب را به این کلاس برساند. وقتی سهشنبه میآمد و به دانشکده میرفتم کسانی را میدیدم که برای اولین بار میخواستند در کلاس درس استاد حاضر شوند و با پرسش از این و آن و شنیدن اینکه بله کلاس درس استاد همین جاست وارد این کلاس میشدند. کلاسی که اصلاً برای دانشجوهای دکترای رشته زبان و ادبیات فارسی بود، اما دوستدارانی مخاطب این کلاس بودند که روی هم رفته خیلیهایشان سررشتهای از ادبیات نداشتند و تنها به خاطر علاقه شخصیشان سر کلاس حاضر میشدند. گاهی اوقات دیگر کلاس جایی برای نشستن نداشت و مشتاقانی که تشنه شنیدن و آموختن بودند روی زمین تا جلوی در کلاس پای صحبتهای استاد مینشستند. عکسهایی که در صفحات مجازی دست به دست میشد گویای اشتیاق مخاطبان بود، به طوری که میشد با یک نگاه سطحی میزان محبوبیت و مقبولیت این کلاس را نسبت به کلاسهای دیگر سنجید.
استاد ساعت ۱۰ به کلاس میآمدند و پس از سلام میگفتند: «بچهها بپرسید.» و این آغاز سهشنبه پرشور ما میشد. کلاسی که درسش زمزمه محبت بود. سؤالات قبل از آمدن ایشان توسط دانشجویان یا غیردانشجویان روی کاغذ نوشته میشد و استاد به هر یک از آن سؤالات حدود یک ساعت با حوصله پاسخ میدادند و دوستداران ادب و فرهنگ هم از خرمن دانش ایشان دانهها برمیچیدند. وقتی کلاس درس به پایان میرسید هیئتی به دنبال استاد تا پایین میرفتند و حتی گاهی پیش میآمد که در راهپلهها فردی از استاد سؤالی میپرسید و استاد همانجا میایستادند و به سؤالش پاسخ میدادند.
۲۰مهر بزرگداشت حافظ است و از طرفی با یک روز فاصله قبل از آن یعنی ۱۹مهر، زادروز معلم ادب و فرهنگ ایران استاد شفیعی کدکنی.
بااطمینان میتوان گفت که هیچ ملتی شاعری از نوع حافظ ندارد. شاعری که شعر فارسی او را زاهدان و عارفان در قنوت نمازشان به جای ادعیه عربی میخوانند. شاعری که مردم ما در زندگی روزانه دیوانش را کنار قرآن مجید و سفره هفت سین سال نو قرار میدهند و با آن فال و استخاره میگیرند. چنین شاعری در جغرافیای کره زمین و در تاریخ بشریت منحصر به فرد است و مانند ندارد. روزی از ایشان درباره پیام حافظ در یک جمله پرسیدند و این بیت از حافظ را خواندند: «مباش در پی آزار و هرچه خواهی کن که در شریعت ما غیر از این گناهی نیست».
بیهقی گفته است که مرد آنگاه آگاه شود که نبشتن گیرد و بداند که پهنای کار چیست و من معتقدم شفیعی کدکنی نبشتن گرفت و دانست که پهنای کار چیست. معلمی که توانست قدر وقت را خوب بداند و از لحظه لحظه عمرش نهایت استفاده را ببرد و نتیجه تحقیق و پژوهشهای عاشقانهاش بشود دهها کتاب و مقالات باارزشی که هرکدام منبعی برای تحقیق است.
او در طول ۵۲ سال معلمی خود شیرینی حاصل از شعر و ادبیات فارسی را چشید و به کام نوخاستگان و ذوق ورزان چکاند. معلمی که توانست غیرادبیاتیها را با عالم ادبیات آمیزش دهد و طیف گستردهای از نسل جدید را به ادبیات علاقهمند کند و به همان سان توانست شاگردان شناخته شده زیادی را در قامت مدرس دانشگاه بپرورد که مشعل دار راه فرهنگ و زبان فارسیاند. درست است که ایشان سالهاست بازنشسته شده بودند، اما هر سهشنبه به دانشگاه میآمدند و برای شاگردان و دیگر دوستداران فرهنگ و ادبیات فارسی میگفتند آنچه را که جای دیگر نمیتوانستند شنفت. هرچند نسل طلایی محققان و پژوهشگران ادبی به پایان نرسیده است، اما ایشان را میتوان سرآمد نسلی دانست که بدیع الزمان فروزانفر، دکتر معین و ملکالشعرای بهار را داشت.
پنجاه سال کشتیای مرد اوستاد / پنجاه سال باش که از کشته بدروی*
*مهدی حمیدی شیرازی