کد خبر: 1065676
تاریخ انتشار: ۲۵ مهر ۱۴۰۰ - ۲۱:۰۰
به بهانه سالروز برگزاری جشن‌های ۲ هزار و ۵۰۰ ساله شاهنشاهی
آغاز دهه ۵۰ را می‌توان اوج تضاد طبقاتی در جامعه ایران دانست. تضادی که یک سوی آن در کاخ‌ها و خانه‌های مجلل و دیسکو‌های بالاشهر بود و سوی دیگر آن در حلبی‌آباد‌های جنوب تهران!
علیرضا گرایی

آغاز دهه ۵۰ را می‌توان اوج تضاد طبقاتی در جامعه ایران دانست. تضادی که یک سوی آن در کاخ‌ها و خانه‌های مجلل و دیسکو‌های بالاشهر بود و سوی دیگر آن در حلبی‌آباد‌های جنوب تهران! حکومت وقت با نهایت توان تلاش می‌کرد با سانسور مناطق جنوب شهر، ایران را در رسانه، جامعه‌ای در عصر طلایی معرفی کند و لاف توسعه بزند، اما آنچه اکثریت قریب به اتفاق مردم لمس می‌کردند، گرسنگی و ناتوانی برای تهیه نیاز‌های ابتدایی زندگی بود! در همین خصوص اسدالله علم در گزارشش به شاه، دراوایل دهه ۵۰، در مورد وضعیت معیشت مردم بیان می‌کند: توزیع نان در سطح تهران با کمبود روبه‌رو شده است. او به شاه می‌گوید: «چطور می‌توانیم انتظار داشته باشیم مردم بدون نان سر کنند، وقتی مرتباً به آن‌ها می‌گوییم ما در بحبوحه عصر طلایی هستیم!» (اسدالله علم، گفتگو‌های من باشاه، ج۲، ص ۵۹۴) با وجود این، از آغاز دهه ۵۰ آنچه در خاطر رسانه‌ها مانده، چیزی جز این گزارش‌های علم است. جمع زیادی شروع دهه ۵۰ را با پدیده‌ای عجیب به نام جشن‌های ۲۵۰۰ساله شاهنشاهی می‌شناسند!
جشن‌های ۲۵۰۰ساله بیش از هر چیز لافی بزرگ از سمت شاهی بود که از جهات مختلف تحت فشار قرار داشت. محمدرضا پهلوی به عنوان دومین پادشاه سلسله پهلوی، خود را رئیس حکومتی می‌دید که برخلاف سلسله‌های پیشین، نه پیوندی با قومیت‌های کهن داشت و نه برای به قدرت رسیدن، نبردی کرده بود. پدرش حکومت را با کمک یک کودتای انگلیسی تصاحب کرده بود که از نظر مردم نامشروع بود. هرچند این کودتا، مستقیم رضاخان را شاه نکرده و برای حفظ ظاهر مستقل او، چند سال بین کودتا و شاه شدنش فاصله انداختند، اما بر کسی پوشیده نبود که او حکومت را از صدقه سر دولت انگلستان داشت! پسر هم به مسیر پدر رفته و حکومت را از دولت انگلیس به ودیعت گرفته بود. این عدم اصالت حکومت از یک سو و موج عظیم مخالفان داخلی از سوی دیگر، شاه را بر آن داشت که برای مشروعیت‌بخشی به حکومت پهلوی و تثبیت آن برای ولیعهد، به ابتکار جشن‌های ۲۵۰۰ساله روی بیاورد.
جشن‌های ۲۵۰۰ساله برای پهلوی، به نوعی با یک تیر، چند نشان را هدف قرار می‌داد! هم خود را شخصیتی ناسیونالیست و ملی‌گرا معرفی می‌کرد، هم وجهه بین‌المللی برای حکومتش می‌خرید، هم در پس نمایش‌های تدارک دیده شده در آن فرآیند، اسلام‌زدایی و غربگرایی را که از مدت‌ها قبل آغاز کرده بود، استمرار می‌بخشید و هم از طریق پیوند زدن حکومت خود به گذشته‌ای به اصطلاح پرشکوه، ضمن مشروعیت‌بخشی به سلطنت خود، رزومه‌ای دهان پر کن از خود در تاریخ ثبت می‌کرد. تمامی این موارد، در ظاهر جالب به نظر می‌رسید، اما موضوع مهم، بحث بودجه این مراسم و تناسب آن با اوضاع جامعه بود. مجدداً به یادداشت‌های علم در سال‌های ابتدایی دهه ۵۰ سر بزنیم. طبق آمار خود حکومت پهلوی، از هر ۱۰۰ روستا، تنها یک روستا آب لوله‌کشی داشته است و از هر ۲۵ دهکده، تنها یک دهکده از برق بهره‌مند بوده که علم این آمار را «خیلی ناراحت‌کننده» می‌داند و آن را «رقم مسخره‌ای با توجه به توسعه ملی» می‌شمارد! (اسدالله علم، گفتگو‌های من با شاه، ج یک، ص ۵۷۹). این در حالی است که اکثریت قریب به اتفاق روستاها، فاقد تلفن، راه آسفالت، بهداشت و درمان و آموزش بالاتر از ابتدایی بوده‌اند!
با این تفاسیر نخستین سؤالی که در ذهن متبادر می‌شود، این است که اگر جامعه ایران در چنین کمبود و فقر و فلاکتی به سر می‌برده، شاه ایران چرا مصرانه دنبال برگزاری آن جشن‌ها بوده است؟! ایونینگ هرالد، خبرنگار مطرح ایرلندی -که در این مراسم حاضر بود- در مورد آن می‌نویسد: «من در زیر سایه‌های ستون‌های تخت جمشید در شگفت شدم که این همه پول را در بیابانی بی آب و علف، برای چه خرج کردند؟ آیا وسیله دیگری برای خودنمایی باقی نمانده بود؟» (حمید روحانی، نهضت امام خمینی، ج۳، ص۹۶۶). همچنانی که هرالد می‌نویسد، بخش زیادی از هدف پهلوی دوم، خودنمایی بود! خودنمایی برای معرفی خود به عنوان جانشین پادشاهان بزرگ تاریخ ایران و تلاشی برای همسان‌سازی نام سلسله پهلوی با سلسله‌هایی نظیر هخامنشیان، از جیب مردمی که توان خرید نان هم نداشتند! اما به راستی، هزینه این ولخرجی برای جیب ملت، چقدر تمام شد؟ ژان لوروریه در کتاب «ایران بر ضد شاه»، هزینه این جشن‌ها و پروژه‌های عمرانی مربوط به آن را ۵۰۰میلیون دلار برآورد می‌کند. هزینه‌ای که شامل: ساخت هتل برای مهمانان، سفارش غذا از رستوران ماکسیم فرانسه، تهیه چادر و امکانات استقرار در تخت جمشید، استخدام آرایشگران خارجی، دوخت لباس، هدایای پس از مراسم به مهمانان و... می‌شد. دوباره به وضعیت جامعه برگردیم و این بار، تهران را از نگاه پیر بلانشه روزنامه‌نگار فرانسوی ببینیم: «جنوب واقعی تهران، بعد از بازار آغاز می‌شود. جنوب بی‌خانمان‌ها و کوچ‌نشینان روستایی، به اندازه‌ای ناشایست است که مناسب تشخیص داده نشد در روی نقشه‌های رسمی نقش ببندد! جنوب جایی است که در گرمای تابستان‌های خشک و داغ، جوی‌ها به فاضلاب‌های تهوع‌آور تبدیل می‌شوند!... ژاله، خیام، مولوی، کمربند جنوبی، محیط بازار بزرگ، هنوز هم فقر تمام‌عیاری را آشکار است. اینجا چند گوسفند برای قصابی خیابان ایران می‌کشند، اندکی پایین‌تر در جوی خیابان، زن‌ها به رختشویی و ظرفشویی مشغول هستند. مرد پیری، نانش را در همان جوی خیس می‌کند! دورتر از اینجا، جنوب دیگر چهره‌ای هم ندارد! این قسمت، از شوش در اطراف ایستگاه راه‌آهن آغاز می‌شود، تا بیش از پیش فقیرتر شود و به زمین‌های خشک کویر برسد. خشت خام و صفحه‌های فلزی تاب‌خورده، گاهی پارچه ساده‌ای آویخته بین دو دیوار، خانواده‌های بی‌شماری را که در خود پناه داده. بدتر از همه [خیابان]غار است...» (پیر بلانشه، ایران: انقلاب به نام خدا، ترجمه قاسم صفوی، ص ۹۳)
در این تضاد بین لاف شاه پهلوی و گرسنگی ملت، خوب است نگاه رسانه‌های خارجی به مراسم را نیز هم مرور کنیم. لوموند این جشن را «اندوه‌بار» خوانده و می‌نویسد: «به یقین این اجتماع که از لحاظ زرق و برق، داستان‌های هزار و یک شب را به خاطر می‌آورد، برای همه‌کس فرح‌بخش نبود! آری! این جشن‌های سلطنتی، برای مردم ایران غم‌انگیز و اندوه‌بار بود. در جریان تدارک و انجام آنها، صد‌ها میلیون دلار از حاصل دسترنج مردم میهن بر باد رفت و خود مردم در معرض چنان ستمگری‌هایی واقع شدند که تصور آن هم دشوار است. وقتی رژیم‌های استبدادی جشن می‌گیرند، حاصل آن برای مردم جز این نیست!...» رادیو بغداد هم این جشن‌ها را «بزرگ‌ترین جنایات» در حق مردم دانسته و می‌گوید: «اگر شاه قبول کند پولی که خرج شده، مال مردم ایران بوده و نه آنچه خودش از امریکا پس از ۲۸ مرداد آورده، آن وقت باید بپذیرد که بزرگ‌ترین جنایت را در حق شما مردم کرده و از هر خانواده شش نفری، بیش از مبلغ ۱۶ هزار تومان (بیش از ۲۱۰۰دلار) اخاذی کرده است!»
ماحصل گفتار اینکه پس از برگزاری این جشن‌ها، آنچه از آن باقی ماند بسیار با تصورات حاکمیت فاصله داشت. در پس این ولخرجی، نه شاه توانست برای حکومت خود و ولیعهدش مشروعیت بخرد، نه در نگاه بین‌المللی، جایگاه او بالا رفت. تنها آورده این مراسمات برای ایران، چند برابر شدن فقری بود که بر گرده ملت سنگینی می‌کرد و اگرچه برای خاندان سلطنتی تصاویر این جشن‌ها به یادگار ماند، اما برای مردم، افزایش گرسنگی را به ارمغان آورد و صد البته تاریخ هم آن را به عنوان خیانتی بزرگ در حق ملت ایران ثبت کرد!

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار