کد خبر: 1065817
تاریخ انتشار: ۲۶ مهر ۱۴۰۰ - ۲۱:۰۰
وقتی از ریخت طرف هم بیزاریم چطور اختلافمان را حل‌و‌فصل کنیم؟
همه ما کمابیش درگیر اختلاف‌نظر‌هایی شده‌ایم که در آن بدون اندکی شک و تردید خود را برحق بدانیم و شخص مخالفمان را اهریمنی خبیث ببینیم

همه ما کمابیش درگیر اختلاف‌نظر‌هایی شده‌ایم که در آن بدون اندکی شک و تردید خود را برحق بدانیم و شخص مخالفمان را اهریمنی خبیث ببینیم. در این موقعیت‌ها فقط پیروزی صددرصدی است که راه‌حلی ممکن به نظر می‌رسد؛ پیروزی‌ای که پس از جنگی تمام‌عیار حاصل می‌شود. آماندا ریپلی در کتاب جدیدش می‌گوید: وقتی در دام چنین دعوا‌هایی افتادید، باید به نقطه‌ای که در آن ایستاده‌اید شک کنید. او برای بیرون‌آمدن از این‌گونه مخمصه‌ها راهکار‌هایی دارد.

میانجی‌گری به جای وکالت
در اواخر دهه ۱۹۷۰، جِی و لورنا وارد دفتر حقوقی‌گَری فریدمن شدند. بعد از سال‌ها زندگی مشترک تصمیم گرفته بودند از هم جدا شوند، اما نمی‌خواستند با دعوا و مرافعه طلاق بگیرند، بلکه کسی را می‌خواستند که کمکشان کند با کمترین تندی و پرخاش ممکن بافته زندگی‌شان را از هم باز کنند. امیدوار بودند فریدمن آن شخص باشد. فریدمن وکالت پرونده را قبول نکرد. کار ناپسندی به نظر می‌آمد که وکیل واحدی وکالت دو طرف یک دعوا را بپذیرد. هیچ‌وقت چنین چیزی نشنیده بود. او با شرمندگی به دوستان قدیمی‌اش گفت که لازم است هر کدام مشاور حقوقی جداگانه‌ای بگیرند. اما جِی و لورنا اصرار داشتند. فریدمن، از زمانی که وکیلی جوان بود و در دادگاه‌ها خوش می‌درخشید، از خصومتی که در این دادگاه‌ها به چشم می‌دید بیزار بود. به همین خاطر تصمیم گرفت این پیشنهاد نامعمول را یک بار امتحان کند. طی دهه‌های بعد، ایده میانجی‌گری در رسیدگی به پرونده‌ها به‌سرعت باب شد. فریدمن به صد‌ها زوج کمک کرد طلاقشان را نهایی کنند. همین‌طور برای حل‌وفصل دیگر پرونده‌های دعوا‌های ریشه‌دار، مثل پرونده خبرساز نزاع کارگر و کارفرما در ارکسترسمفونی سانفرانسیسکو تلاش کرد. بنابراین، وقتی جلسات شورای اجتماع محلی میور بیچ، شهر کوچک ساده‌ای بالای یک تپه که فریدمن چند دهه آنجا زندگی کرده بود، داشت کم‌کم به مشاجره می‌کشید، فریدمن بهترین کسی بود که می‌توانست بین ۲۵۰ سکنه آنجا صلح ایجاد کند. به همین دلیل در سال ۲۰۱۵ برای اولین‌بار در زندگی‌اش وارد کارزار انتخابات برای منصبی سیاسی شد و پیروزی قاطعی به دست آورد.

وقتی خود میانجی هم وارد میدان جنگ می‌شود!
اما فقط چند ماه طول کشید که یکی از معروف‌ترین میانجی‌های دنیا به دشمنی عمیق با بسیاری از همسایه‌های خود برخیزد و امیدی هم به اصلاح روابط نداشته باشد. حالا فریدمن خود را نماینده‌ای از «جناح تازه» می‌دید که به‌خاطر منافع اجتماع هم که شده باید در برابر «جناح قدیمی» به پیروزی قاطعی برسد. او بد‌ترین انگیزه‌های ممکن را به همسایگانی نسبت می‌داد که در طرف دیگر کشمکش بودند. او امروز می‌پذیرد که در دوره‌ای، بحث‌وجدل‌ها بر سر موضوعات به‌ظاهر پیش‌پاافتاده‌ای مثل نرخ بهینه بهای آب حُکم مرگ و زندگی پیدا کرد: «احساس می‌کردم وسط میدان جنگیم.»
چطور ممکن است پای یکی از ماهر‌ترین میانجی‌های کشور اینطور به چنین دعوای بچگانه‌ای کشیده شود؟ از ماجرای گَری فریدمن، درباره قدرتی که این نوع عداوت‌ها می‌توانند بر تخیل ما اعمال بکنند، چه می‌آموزیم؟ این پرسش موضوع کتابی است خردمندانه و جذاب از آماندا ریپلی روزنامه‌نگار که به‌تازگی به چاپ رسیده است.

آیا تعارض فایده‌ای هم دارد؟
ریپلی در کتاب «تعارض شدید؛ چرا به تله می‌افتیم و چطور باید خلاص شویم؟» ماجرا‌های دلخراش آدم‌هایی را تعریف می‌کند که به جنگ‌وجدال‌هایی کشیده می‌شوند که زندگی‌شان را می‌بلعد و باعث می‌شود تبدیل به کسانی شوند که مستعد ارتکاب بی‌عدالتی‌های وحشتناکند؛ از ماجرای سرکرده یک باند در جنوب شیکاگو تا جنگجویی چریکی در جنگل‌های کلمبیا. ریپلی در روایت این ماجرا‌ها توجه منصفانه و موشکافانه‌ای دارد به اینکه آنچه بیان می‌کند همراه با شواهد علمی باشد. این ویژگی در کتاب‌هایی که اینقدر سرگرم‌کننده‌اند به‌ندرت دیده می‌شود. او با همین توجه و دقت دراین‌باره هم توضیح می‌دهد که مبارزان سرسخت چطور می‌توانند از تعارض و نزاع‌هایی چشم‌پوشی کنند که زمانی آن‌ها را جوهر هویت خود می‌دانستند.
ریپلی استدلال می‌کند که تعارض می‌تواند چیز‌های خوبی هم به بار آورد. کسانی که با یکدیگر اختلاف‌نظر دارند خوب است که تفاوت‌هایشان را به زبان بیاورند و از منافع خود دفاع کنند. این کار در بسیاری از موقعیت‌ها، به طرفین این مجال را می‌دهد که یکدیگر را بهتر و بیشتر بفهمند و به مصالحه‌ای برسند که هر دو طرف از آن راضی‌اند.

هر کسی در تعارض‌ها حق را به خود می‌دهد.
اما حکایت «تعارض‌های سخت» که موضوع کتاب ریپلی است، از دعوا‌های عادی بسیار متفاوت است. به محض اینکه پای آدم‌ها به تعارضی سخت کشیده شود، مطمئن می‌شوند حق با آنهاست و نسبت به کسانی که نظر متفاوتی دارند موضعی بدبینانه می‌گیرند و به این باور می‌رسند که تنها راه‌حل پذیرفتنی پیروزی صددرصد است. آن‌ها هم مثل فریدمن آماده جنگی تمام‌وکمال بر سر اختلافات جزئی می‌شوند. ریپلی هشدار می‌دهد که این نوع تعارض‌ها تله‌ای فریبنده هستند: «به محض اینکه قدم در آن بگذاریم، می‌فهمیم از آن خلاصی نداریم. بیشتر و بیشتر به منجلاب آن کشانده می‌شویم بدون اینکه حتی متوجه شویم چقدر داریم زندگی خودمان را خراب می‌کنیم.» این توضیح کمک می‌کند بفهمیم چرا دعوا‌های با حاصل‌جمع صفر در همه وجوه زندگی اجتماعی و سیاسی، از طلاق‌های متلاطم گرفته تا جنگ‌های داخلی چنددهه‌ای، همچنان باقی هستند. هیچ‌کس نیست که از افتادن در این تله به‌کلی مصون باشد. اما ریپلی نشان می‌دهد که هر تعارضی، حتی آن‌ها که گره کور به نظر می‌رسند، اغلب با گذر زمان فرومی‌نشینند. گاهی ممکن است اشخاص یا حتی کل جامعه تا مرز فروپاشی پیش روند. با افزایش هزینه‌های تعارض، میل به تمام‌کردن جنگ‌های بی‌پایان هم افزایش می‌یابد.

فرایند ر‌هایی از تعارض در ۵ گام
ریپلی در پی یافتن راه‌حل توضیح می‌دهد فرایند ر‌هایی از این موقعیت‌ها معمولاً پنج گام دارد. او توصیه می‌کند کسانی که درگیر تعارض هستند ابتدا شاخ و برگ‌های آشکار مسئله را کنار بزنند و «لایه زیر و پنهان‌تر را بررسی کنند»، همان لایه‌ای که از اول باعث شد تا این حد خودشان را وقف این تعارض کنند. در قدم بعد لازم است، با دریافتن اینکه شاید بیش از آنچه فکر می‌کنند ارزش‌ها و علایق مشترکی با رقیبان خود دارند، مسائل را «کمتر صفرویکی ببینند.» سپس باید به حرف کسانی که به نظر می‌رسد از جنگ و جدال به هیجان می‌آیند گوش ندهند و «به آن‌هایی که آتش دعوا را روشن می‌کنند، اعتنا نکنند.» قدم بعدی اینکه وقتی می‌بینند احساساتشان برانگیخته شده، جلوی خود را بگیرند که عصبانی‌تر نشوند. با این کار کمی «برای خودشان وقت می‌خرند و مجالی فراهم می‌کنند» تا بتوانند رفتار معقول‌تری نشان دهند. از همه مهم‌تر اینکه لازم است بدانند هر داستانی که یک طرف آن قهرمانان منزه ایستاده‌اند و طرف دیگر شخصیت‌های منفی‌ای که انگار از کارتون‌ها بیرون آمده‌اند بعید است از همه لحاظ دقیق و درست باشد.
کتاب ریپلی محتوای سیاسی آشکاری ندارد. گرچه او به چنددستگی‌های عمیقی که امروز در حال چندپاره‌کردن ایالات متحده است نیز اشاره می‌کند، انگیزه اصلی‌اش این است که نشان دهد فعل و انفعالاتی که ما را به‌سمت تعارض و نزاع هل می‌دهند -و همینطور راهکار‌هایی که می‌توانند کمک کنند دوباره خودمان را بیرون بکشیم- همه‌جا مشابه است. خواه منظور از تعارض و نزاع بگومگو‌های خصوصی باشد، خواه نبرد‌های سیاسی.

غرورتان را کنار بگذارید و همدلانه به مخالفتان نزدیک شوید
این جهانشمول‌بودن نتیجه‌گیری ضمنی کتاب را بیشتر تقویت می‌کند. در بیشتر تعارض‌های شدید، امید به پیروزی قاطع بر طرف مقابل به خواب و خیالی خطرناک بدل می‌شود. اگر در این تله گیر افتاده‌اید تنها راه خلاصی این است که دریابید بالاخره باید راهی پیدا کنید که به‌رغم تفاوت‌هایتان با هم کار کنید و پیش بروید. این نکته درس مهمی است برای دسته‌ای از ما که از هموطنان خود سرخورده و دلسرد شده‌ایم و امیدی نداریم که بتوانیم بدون درهم‌شکستن آنها، کشوری را که برایمان مطلوب است، بسازیم. گری فریدمن به شیوه خودش راه خروج از تعارض شدید را در پیش گرفت. او سرانجام، چند سالی پس از انتخاب‌شدن، فهمید که افتادن در این دام هزینه سنگینی به او تحمیل کرده است. اجتماعی که زمانی حسی مانند جای دنجی جادویی دور از هیاهوی دنیا داشت کم‌کم جذابیت و سحر خود را از دست می‌داد. حتی رابطه او با همسر و فرزندانش هم از این کشمکش‌ها لطمه می‌خورد.
ازاین‌رو فریدمن تصمیم گرفت همان توصیه‌ای را که اغلب به دیگران می‌کرد خودش هم به کار بگیرد. او برداشت خودش از وقایع را با نگاهی منتقدانه وارسی کرد. وقت گذاشت تا بفهمد آن دسته از اعضای شورا که در موضع مخالف او بودند چطور به دنیا می‌نگرند. غرورش را شکست و همدلانه به آن‌ها نزدیک شد.
حتی امروز هم اوضاع در مویر بیچ کاملاً روبه‌راه نشده است. سال‌های نبرد دو جناح بالاخره خسارت‌هایی به بار آورده است. بعضی همسایه‌ها هنوز از هم متنفرند، اما شهر قدم‌به‌قدم تعارض شدید را پشت سر می‌گذارد. اگر مطالب مطرح‌شده در کتاب ریپلی را بپذیریم، پس دیگر شهر‌ها و خانواده‌ها و کشور‌ها هم می‌توانند از تله تعارض شدید نجات پیدا کنند.
نقل از: وب‌سایت ترجمان/ نوشته: یاشا مونک/ ترجمه: حسنی سهرابی‌فر/ مرجع: نیویورک تایمز

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار