کد خبر: 1069850
تاریخ انتشار: ۰۱ آذر ۱۴۰۰ - ۲۱:۰۰
روایت عشقِ شورمندانه به آثار ادبی
تلخیص: سلما سلطانی

آن‌ها که در کتاب خواندن شور و لذتی می‌یابند معمولاً اولین باری را به یاد می‌آورند که یک کتاب مثل صاعقه به جان‌شان خورده است. اولین کتاب‌هایی که عاشق‌شان می‌شویم معمولاً حس شگفت‌آوری از آشنایی و صمیمیت برای‌مان ایجاد می‌کنند. احساس می‌کنیم شخصیتِ آن کتاب خودِ ماست، اما جسورتر و زبان‌آورتر، و آنچه بر او می‌گذرد همان چیز‌هایی است که بر ما گذشته است. با این‌حال، وقتی بزرگ‌تر می‌شویم، احساس‌مان به کتاب‌ها هم عوض می‌شود و آن عشق‌های آتشین جایش را به گفتگو و همدمی عمیق می‌دهد.

دوست‌داشتن یک کتاب به چه معناست؟ دقیق‌تر بگویم، دوست‌داشتن اثری ادبی، یک رمان، یک شعر یا نمایشنامه به چه معناست؟ آیا عشق به اثری ادبی تفاوت بارزی با عشق به یک شیء یا، آن‌طور که مارکس یادمان داده است، یک کالا دارد؟ وجه مشترک عشق به اثری ادبی و عشق به آدمی دیگر چیست؟ اصولاً وجه مشترکی هست؟ اگر تدریس ادبیات را شروع کنید و قرار باشد چیزی را که به آن عشق می‌ورزید درس بدهید - کاری که من می‌کنم- قطعاً تا اندازه‌ای می‌دانید عشق به یک اثر ادبی به چه معناست.
اولین تجربه عشق به اثری ادبی، عموماً در جوانی از راه می‌رسد. نیرو محرکه این عشق معمولاً احساس ناگهانی اتصال است. من در این دنیا تنها نیستم! درمی‌یابید اندیشه‌های شما را دیگران نیز داشته‌اند و احساسات‌شان بیشترِ آنچه خودتان حس کرده‌اید را آیینه‌وار منعکس کرده است. چند نفر کتابی مانند ناطور دشت را باز کرده‌اند و پس از چند صفحه، تا اندازه‌ای، اندیشیده‌اند که گویی به‌شکلی عجیب خودشان این کتاب را نوشته‌اند؟
بله، این منم. من هم دقیقاً همین افکار را داشته‌ام، اما واژه‌ای برای بیان‌شان به ذهنم نمی‌رسید. لانجاینِس، منتقد ادبی رم باستان، از احساسی می‌گوید که بعد از شنیدن اثری ادبی تجربه می‌کنید، احساس خلق آن اثر و لذت‌بردن از آن. به گمانم، این نخستین شکل عشق به اثری ادبی است: دلباختگی ادبی به تصویری از خود، خودی که احتمالاً جسورتر، هنرمندتر و خوش‌بیان‌تر از خود فعلی شماست. این خود ممکن است شخصیتی در کتاب یا خود نویسنده یا شاید هر دو باشد.
برخی از ما خوشحال می‌شویم افکار عقیم‌مانده‌مان را در قالب کلمات بشنویم. ما قدردان نویسنده هستیم. در برخی دیگر از خوانندگان، تجربه‌ای از این دست احساس خوشایندی ایجاد نمی‌کند، به‌هیچ‌وجه. آن‌ها نمی‌گویند خودم را در این اثر یافته‌ام و سپاسگزارم، چطور می‌توانم کتاب‌های دیگرتان را پیدا کنم؟ نه، دستۀ دوم از خوانندگان نویسنده را تحسین می‌کنند، اما از نوع کینه‌ورزانه و همراه با بد‌خواهی. این خوانندگان نمی‌گویند برای بیان این‌ها از تو سپاسگزارم، بلکه در عوض می‌گویند چرا من این‌ها را نگفتم؟ من همیشه این‌ها را می‌دانستم. این تجربه‌ای است که اِمرسون (فیلسوف و شاعر امریکایی) از آن سخن می‌گوید. امرسون می‌گوید در چنین تجربیاتی، قلب آدم گزش سرزنش را احساس می‌کند. فرد خود را نصیحت می‌کند که دست به کار شود و نوشتن را شروع کند، در غیر این صورت مجبور خواهد شد بار‌ها و بار‌ها حقیقتی را که خود درک کرده است از زبان دیگری بشنود. امرسون می‌گوید «ما، در هر اثر خلاقانه، اندیشه‌های طر‌د شدۀ خویش را بازمی‌شناسیم: آن‌ها با شکوهی بیگانه به سوی‌مان بازمی‌گردند». این وضعیت برای فردی که آرزو دارد نویسنده شود دردناک است؛ [اما]برای خوانندۀ سرسپرده‌ای که جاه‌طلبی‌اش در مرز خواندنِ اثر تمام می‌شود و اشتیاقی برای نوشتن ندارد، این تجربه خالص‌ترین لذت فکری است.
عشق گذرای دوران نوجوانی تجربۀ دلپذیری است، اما باید به بلوغ رسید و در کتاب‌ها و نیز در عشق بالغانۀ زندگی چیزی یافت که رابرت فراست (شاعر امریکایی) «عشق متقابل، پاسخ اصیل» می‌نامد. در شعر فوق‌العادۀ فراست به نام «بیشترینِ آن»، طبیعت گفته‌های شاعر را منعکس می‌کند. نمی‌توانیم به همین طریق انتظار داشته باشیم افراد و کتاب‌هایی که دوست داریم صرفاً بازتاب ما باشند. گویندۀ شعر فراست «بر سر زندگی فریاد برمی‌آورد که آنچه [زندگی]می‌خواهد/ تقلید از عشق نیست/ بلکه عشق متقابل است، پاسخ اصیل.»
ما در عشق بالغانه به چیزی بیش از بازتاب‌های کورکورانه و حرف‌های تقلیدی نیاز داریم. گویندۀ شعر فراست می‌داند که تقلید‌ها، حتی تقلید‌های ایده‌آل، کافی نیستند. ما به کمی مقاومت نیاز داریم، به موجودی نیاز داریم که، به‌صورت خودکار، تمامی دریافت‌های ما را نشان ندهد و آن‌ها را تأیید و تقویت نکند، فردی که قادر باشد به ما بگوید به همین سادگی هم نیست.
این شکل از درگیر‌شدن با ادبیات است که دانش‌آموزان را به آن تشویق می‌کنم. می‌خواهم آن‌ها از نخستین مرحلۀ خواندن - که ممکن است ارزشمند باشد- عبور کنند و به نقطه‌ای برسند که کتاب‌هایی که می‌خوانند بر قدرت‌شان صحه بگذارد و به آن‌ها لذت ببخشد، اما به چالش‌شان هم بکشد، آن‌گونه که دوستی عزیز چنین می‌کند. چنین کتاب‌هایی به‌آسانی شما را از چنگ خویش رها نمی‌کنند، اما درعین‌حال لذت و گرما را به ارمغان می‌آورند. این کتاب‌ها به همان اندازه، و شاید بیش از آنکه شما بخوانیدشان، شما را می‌خوانند.
نقل و تلخیص از: وب‌سایت ترجمان
/ نوشته: مارک اِدموندسون/ ترجمه: فاطمه زلیکانی
/ مرجع: لیتراری هاب

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار