آنچه در این مجال، به معرفی آنیم، تکنگاری است در باب زندگی رضاخان سوادکوهی، که توسط هدایتالله بهبودی به نگارش درآمده و مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، آن را نشر داده است. ناشر در دیباچه خویش بر این پژوهش، در باب اهمیت انتشار این دست از آثار، چنین آورده است: «به قدرت رسیدن رضاشاه، برای ایران فاجعه بود. با رضاشاه، مشروطیت در ایران بالمره برچیده و استبداد بازسازی شد. اندوهبارتر اینکه محلَلهای فکری این فاجعه و سپس پادوهای استبداد، نخبگانی بودند که چه بسا خود آنها، به مراتب لایقتر از رضاخان برای منصب حکمرانی بر کشورشان بودند. این پرسش هماره در حافظه تاریخی مردم این سرزمین مطرح است، که چرا روشنفکران پس از منحرف کردن انقلاب مشروطه و تبدیل آن به بحران مشروطیت، چاره کار را در استبداد منور دیدند؟ استبدادی که آمد، اما نه تنها منور نبود و حاصلش جز تباهی و فساد و اختناق و از میان رفتن امنیت فردی و اجتماعی، چیزی نبود. بیش از چهار سال سلطه غیررسمی یک نظامی پس از کودتا و سپس ۱۶ سال سلطنت همو، جان و مال و ناموس و امنیت تمام مردم ایران را، به خطر انداخت و کسی را یارای نفس کشیدن نبود، تا آنجا که حلقه یاران اولیهاش نیز شامل این قتلها و تعرضها شدند. از خطا و خیانت غربزدگان عصر مشروطه و رضاخان شگفتانگیزتر، تلاش شبانهروزی و هیاهوی فراوان این روزگار در فضای مجازی، در سایه سنگین ابرهای سیاه اغفال و اغوا، از سوی برخی قلم به دستهایی است که بیسند ادعا میکنند و نامعتبر مینویسند و از سر لجاجت سعی دارند، تا رضاشاه را قهرمانی ملی جا بزنند! در این شرایط، جای کتابی درباره تاریخ و سرگذشت رضاشاه پهلوی، در میان آثار پژوهشی این مؤسسه خالی بود و با توجه به تجربههای پیشین جناب آقای بهبودی، مؤسسه پدید آوردن یک تکنگاری درباره رضاشاه را، به ایشان سپرد...».
هدایتالله بهبودی مؤلف این اثر تاریخی-پژوهشی نیز، در صدر آن، به اشاراتی پیرامون این کتاب نونوشت خویش پرداخته است. وی در بخشی از این مقدمه مینویسد: «زندگینامهنویسی، گونهای شناخته شده از تاریخنگاری است. این شاخه پژوهشی دو ساقه اصلی، زندگینامه خودنوشت و زندگینامه دگرنوشت دارد. زندگینامههای خودنوشت، به قالب خاطرهنگاری نزدیک است، اما زندگینامه دگرنوشت، بر بنیاد پژوهشی در تاریخنگاری استوار میگردد. در نوع اخیر، چشمانداز پژوهشگر به زندگی فرد، بسیار مهم است و این ممکن نمیشود، مگر با احاطه نسبی محقق بر زندگی و زمانه آن شخص. اهمیت این اشراف، نه به این دلیل است که پژوهشگر توان دسترسی به همه یا بیشتر دادهها را داشته باشد، بلکه به این جهت است که بتواند نسبتی درست و منطقی بین زمانه و زندگی صاحب ترجمه برقرار کند. بر همین مبنا کوشیدهام تا زندگینامه رضاشاه پهلوی و در این برش، رضاخان را، با نگاه به سه دایره متحدالمرکز، انگلیس، قزاقخانه و رضا، بنویسم. دایره اول، با شعاع بزرگتر، دولت انگلیس است. انگلیس، پیروز جنگ جهانگیر، برای استقرار نفوذ و تأمین منافع سیاسی اقتصادی خود در شمال افریقا و غرب آسیا، به تناسب شرایط هر کشور، سیاستی پیش گرفت. این شرایط در ایران با جلوگیری از نفوذ کمونیسم، همراه شد و تعریف دیگری پیدا کرد. دایره دوم با شعاع بزرگتر، قزاقخانه، محل کار رضاخان است. وی از ۱۲ سالگی وارد این سازمان نظامی شد و در فراز و فرود آن نقش پذیرفت و در مقاطعی نقش آفرید. قزاقخانه، محل توجه دولت انگلیس برای پیاده کردن راهبرد اصلیاش در ایران، تأسیس قشون متحدالشکل، بود. دایره سوم با شعاع کوچک، رضانام، و دو دهه بعد، رضاخان است. او از اندکشمار قزاقانی بود که خود را در معرض دگرگونیهای قزاقخانه قرار داد و با امواجی که به دیواره آن میخورد، همراه شد...».