دکتر مهدی گلشنی در وب سایت شخصی خود یادداشتی مفصل در باب مسئله ترجمه و علوم انسانی نوشت. تلخیصی از این یادداشت را در ادامه میخوانید: ما همچنان به ترجمه مطالب علمی نیاز داریم و نباید ترجمه را کنار بگذاریم، زیرا در کشورهای دیگر، به خصوص کشورهای غربی، کارهای علمی خوبی انجام میشود که ما باید از آنها خبر داشته باشیم. اصل ترجمه چیز بدی نیست و در همه جا وجود دارد. مشکل قضیه این است که متأسفانه ما در این مورد هم دچار افراط و تفریط شدهایم؛ یعنی گاهی اوقات حتی چیزهایی را که مورد نیاز نیست ترجمه میکنیم. از سویی دیگر، متأسفانه گاهی آنجاهایی که باید ترجمه انجام شود، انجام نمیشود!
برای مثال «آنتونی فلو» فیلسوف معروف غربی به عنوان یکی از ملحدان درجه یک در جهان شناخته میشد. این شخص یکمرتبه به خدا بازگشت و الحاد را کنار گذاشت. خبر به این مهمی در ایران ترجمه و منعکس نشد!
سالها بود که کتابهای سارتر، نویسنده معروف فرانسوی به فارسی ترجمه میشد. چقدر هم غربزدگان ایرانی مرید او بودند. سارتر آخر عمرش به خدا بازگشت و این را در مصاحبهای با یک خبرنگار کمونیست متذکر شد. چنین موضوعی به هیچ وجه در جامعه ما منعکس نشد و کسی آن مصاحبه را ترجمه نکرد. برعکس، وقتی مثلاً یک کتاب الحادی از ریچارد داکینز منتشر میشود، بلافاصله ترجمه و چاپ میگردد. با مجوز همین وزارت ارشادی که میگویند سختگیری میکند، چاپ میشود! اما در نقطه مقابل، دهها کتاب ضد این کتاب و با استدلالهای علمی نوشته میشود، حتی یکیاز آنها هم ترجمه نمیشود.
بعضی از فلاسفه غربی حرفهایشان نزدیک به بعضی از مواضع فیلسوفان ماست، اما این کتابها اصلاً ترجمه نمیشوند. مثلاً یک روز من داشتم در کتابفروشی آکسفورد در قسمتهای مختلفش چرخ میزدم. یکمرتبه سه کتاب دیدم که ضد نسبیگرایی منتشر شده است. متأسفانه حتی یکی از آنها هم به فارسی ترجمه نشده است. برعکس تا دلتان بخواهد راجع به نسبیگرایی، پوچگرایی و ... در ایران کتاب ترجمه و مقاله نوشته شده است.
ترجمه آثار خوب میتواند حتی علیه تهاجم فرهنگی غرب هم مورد استفاده قرار گیرد. در جامعهای که افکار وارداتی و غربی منحرف، زیاد وجود دارد، یکی از بهترین راهها و سلاحها ضد آنها این است که از افکار دیگر اندیشمندان غربی که مخالف آن هستند، استفاده شود. چون در سطح روشنفکران نمیتوانیم برای رد یک فکر یا نظریه، به منابع دینی و روایی خود رجوع کنیم. پس یا باید به قول دانشمندان غربی استناد کنیم یا از استدلالهای علمی که باز در محیط غرب رایج است، استفاده کنیم. متأسفانه این کار در ایران انجام نمیشود و به دلیل ترجمههای نابهنگام یا بیتوجهی به ترجمه آثار ضروری، تصور اساتید و نخبگان ما از غرب گاهی تصور درستی نیست. پیش از این، در محیطهای علمی غرب، جو ضدفلسفی حاکم بود و در محیطهای علمی آنها اصلاً نمیشد حرفی از دین زد، اما امروز این طور نیست و وضعیت به شدت تغییر کرده است، ولی این به داخل ایران منتقل نشده است. برای همین ما تفکرات و نظریههای دهها سال پیش غربیها را هنوز هم در حوزه علوم انسانی در ایران تدریس میکنیم.
ما نه در زمان پوپر هستیم، نه در زمان آگوست کنت، دکارت، کانت، ویتگنشتاین، گادامر و هایدگر. ما در زمانی زندگی میکنیم که خود غربیها دارند افکار این فیلسوفان را بررسی و نقد میکنند. چرا ما این نقدها را ترجمه نمیکنیم؟ چرا وقتی این افکار و نظریهها به فارسی ترجمه میشود، نقد آن هم که توسط خود غربیها انجام شده است به فارسی ترجمه نمیشود که دانشجوی ایرانی یا استاد ایرانی بداند این نظریات، وحی منزل نیست و مخالفان صریح و جدی هم دارد. الان غرب وارد فاز جدیدی شده است، اما ما هنوز در همان حرفهای قدیمی غرب درجا میزنیم.
بنابراین ترجمههای ما غالباً یکطرفه است؛ یعنی چیزهایی که بسیار مورد نیاز است ترجمه نمیشود و چیزهایی که اصلاً مورد نیاز نیست ترجمه میشود. بنابراین شاید بتوان گفت موضوع ترجمه مثل پل صراط، از مو باریکتر و از شمشیر برندهتر است. مرز خیلی ظریفی وجود دارد بین افراط و تفریط در ترجمه. این مرز در کشور ما به درستی رعایت نشده است.
موضوع دیگری که ذیل بحث ترجمه مورد سهلانگاری واقع میشود، ترجمهاز زبان فارسی به زبانهای دیگر به خصوص زبان انگلیسی است. باید برنامهای در کار باشد که آثار و کتب فاخر و ارزنده ما مشخص و به زبانهای دیگر ترجمه شوند.
بنابراین ترجمه، یک ارزیابی خیلی دقیق میخواهد... با اجبار هم نمیشود این کار را انجام داد. باید با مترجمان و ناشران جلسه گذاشت و بحث کرد که چه ضرورتی دارد که مثلاً داستانهای فلان نویسنده را ترجمه میکنید و مثلاً چرا کتابهای فلان نویسنده دیگر را ترجمه نمیکنید؟