سرویس تاریخ جوان آنلاین: روزهایی که بر ما میگذرد، سالروز شهادت آیتالله سیدحسن مدرس را تداعی میکند. او نمادی از همپایی شریعت با سیاست و الگوی مقاومت و پایداری بر آرمان و عقیده بود که نهایتاً بهای آن را با شهادت مظلومانه در غربت پرداخت. در مقال پی آمده، به فراز و فرودهای مواجهه آن عالم مجاهد با قزاق پرداخته شده است. امید آنکه تاریخپژوهان معاصر و عموم علاقهمندان را مفید و مقبول آید.
آغاز یک چالش پردامنه
با وقوع کودتای نظامی ۱۲۹۹ ش، شهید آیتالله سیدحسن مدرس گرچه از رضاخان در پست وزارت جنگ پشتیبانی و از رسیدن او به فرماندهی کل قوا حمایت کرد، لیکن وی با اقتدار بیش از حد او مخالفت نمود و به زودی در آن دوره مجلس، مدرس به عنوان یکی از سرسختترین مخالفان رضاخان به شمار آمد. در جریان جمهوریخواهی رضاخان نیز وی رهبری مخالفان را در دست گرفت. او از آن روی با تغییر سلطنت، از قاجاریه به پهلوی، مخالفت نمود که اعتقاد داشت: هدف این حرکت آن است که حیات ملی ایران را دستخوش تغییرات اساسی قرار دهد، یعنی تحقق همان چیزی که با وجود رژیم قاجار، انجام آن امکانپذیر نبود. علت این امر از آنجا نشئت میگرفت که با همه ضعفها و سستیهایی که پادشاهان قاجاریه داشتند، در آن دوران روحانیت پیوسته از اعتبار ویژهای برخوردار بود. از سوی دیگر در آن زمان، مجلس نقش تعیینکنندهای در کشور داشت و بنابراین با تغییر سلطنت، این دوره دستخوش حوادث فراوان و مواجه با آسیبهای جدی میشد. یکی دیگر از جریانات مهمی که در این زمان اتفاق افتاد، استیضاح مدرس از کابینه سردار سپه بود. در مردادماه ۱۳۰۳ ش، مدرس به اتفاق چند تن دیگر از نمایندگان، رضاخان رئیسالوزرا را در مجلس استیضاح کردند. موارد استیضاح رضاخان عبارت بود از:
۱- سوء سیاست نسبت به داخله و خارجه
۲- قیام و اقدام برضد قانون اساسی و حکومت مشروطه و توهین به مجلس شورای ملی
۳- تحویل ندادن اموال مقصرین و ... به خزانه دولت
۴-استیضاحکنندگانی که موارد فوق را به ریاست مجلس شورای ملی اعلام کرده بودند، از اعضای اقلیت مجلس شورای ملی بوده و عبارتند از: مدرس، حائریزاده، عراقی، ملکالشعراء، کازرونی، اخگر، سیدحسن زعیم.
پس از اینکه مدرس ورقه استیضاح خود را در مجلس علنی قرائت کرد، مجلس به تشنج کشیده شد و این مسئله به تهدید مدرس و امضاکنندگان استیضاح انجامید. سپس جراید طرفدار دولت، از عمل اقلیت سخت برآشفته گردیده و بنای حملات شدید به مدرس و اقلیت مجلس را گذراند. روزنامه ستاره ایران در شماره ششم، مورخ هشتم مرداد ۱۳۰۳ ش، در زیر عنوان استیضاح مدرس، حملات شدیدی به مدرس و اقلیت کرده و در مقابل، سردار سپه را ستوده بود. رفتاری که از دیگر مخالفان استیضاح نیز با شدت و ضعف سر زد. یکی از بندهای استیضاح، «تحویل ندادن اموال مقصرین و ... به خزانه دولت» بود. چنانکه پس از قتل اقبالالسلطنه ماکوئی، در حدود چند میلیون جواهرات و اشیای قیمتی و سکههای طلا و شمشیرهای جواهرنشان که از زمان صفویه به این طرف به خانواده آنها اهدا شده بود یا از طریق دیگر جمعآوری کرده بودند، همه را عمّال سردار سپه ضبط و بدون آنکه به حساب دولت گذاشته شود، به خزانه شخصی سردار سپه منتقل گردید!
استیضاحی که در تاریخ ماندگار شد!
در روز استیضاح، سردار سپه- با اینکه اکثریت نمایندگان مجلس با او بودند ولی به خاطر ترس و وحشتی که از استیضاح داشت-، گروهی از طرفداران خود و یک عده هوچی را همراه عدهای نظامی که تغییر لباس داده بودند، به مجلس فرستاد تا با جاروجنجال، مجلس را برهم بزنند! این مسئله در زمانی صورت میگرفت که حدود ۵۰۰، ۶۰۰ نفر از شخصیتهای محلات تهران که از طرفداران مدرس بودند، همگی در حبس قرار داشتند. با ورود مدرس به مجلس، طرفداران سردار سپه به او هجوم برده و صدای «مرده باد مدرس»، «زندهباد سردار سپه» بلند شد! در این هنگام مدرس رو به آنان کرد و گفت: «اگر مدرس بمیرد، دیگر کسی به شما پول نمیدهد!» و سپس هنگامی که خود را به سرسرای مجلس رساند، فریاد زد: «زندهباد مدرس»، «مرده باد سردار سپه.» بار دیگر زمانی که داخل مجلس گردید و صدای «مرده باد مدرس» را شنید، پنجره مجلس را باز کرد و فریاد زد: «زنده باد مدرس»، «مرده باد سردار سپه!» در این هنگام رضاخان از شدت عصبانیت، به طرف او حملهور گشت و گردن او را فشرد و بدینگونه زمان مجلس را سپری کردند، تا اینکه جلسه علنی به بعد از ظهر همان روز موکول شد. زمانی که مدرس به اتفاق میرزا علی کازرونی و حائریزاده یزدی، از مجلس خارج میشد تا به منزلهایشان بروند، در کوچه پشت مسجد سپهسالار، به وسیله عدهای از اراذل و اوباش که قبلاً تحریک شده بودند، مورد حمله قرار گرفتند و ضرباتی به آنان وارد شد! بعد از ظهر آن روز که قرار بود مجلس برای استیضاح تشکیل جلسه بدهد، مدرس و اقلیت که میدیدند وضعیت داخلی مجلس با حضور اشخاص مختلفی که در لژهای تماشاچی نشسته بودند، مناسب نیست و از طرفی هیچ گونه تأمینی برای شرکت در جلسه نخواهند داشت، تصمیم گرفتند فقط محمدتقی بهار ملقب به ملکالشعرای بهار به مجلس برود و نظر اقلیت را اعلام نماید و در نتیجه تنها ملکالشعرا، به مجلس رفت و نطق نمود و بدینگونه جریان استیضاح مسکوت گردید!
اعزام رحیمزاده صفوی، برای دیدار با احمدشاه قاجار
مدتی بعد مدرس در مجلس، نطق مفصلی ایراد کرد. وی در این نطق، از وضع ناگوار کشور صحبت نمود و از حکومت مشروطه و استفادهای که ملت باید از آن ببرد، سخن گفت و از حکومت سردار سپه و فشارهای غیرقانونی او گله کرد. ایراد همین نطق، تقریباً زمینه ایجاد رخنهای در افراد اکثریت و طرفداران سردار سپه را فراهم آورد. در هفدهم آذر ۱۳۰۴ ش، رحیمزاده صفوی مدیر روزنامه آسیای وسطی -که حامل پیغامی از سوی مدرس برای احمدشاه بود- به طرف پاریس حرکت کرد. مدرس در این پیغام، خواستار بازگشت احمدشاه به کشور شده بود، لیکن با وجود صحبتهای بسیاری که بین رحیمزاده صفوی و احمدشاه صورت گرفت، وی حاضر به بازگشت به ایران نشد! کشمکش و رویارویی مدرس و اقلیت با سردار سپه همچنان ادامه یافت تا اینکه سردار سپه به فکر گرفتن فرماندهی کل قوا افتاد. او میدانست که بدون کسب موافقت مدرس و دسته اقلیت، به آسانی نمیتواند اختیارات فرماندهی کل قوا را که به موجب قانون، از حقوق مختصه شخص پادشاه است، از مجلس بگیرد. بنابراین سردار سپه تصمیم گرفت که نزد مدرس رفته، سر تعظیم فرود آورد و چنین نیز کرد. سردار سپه به مدرس قول داد که اگر فرماندهی کل قوا را به او بدهند و شاه نیز وی را معزول ننماید، در آینده خدمات بهتری خواهد کرد. وی، با این شیوه توانست موافقت مدرس را جلب کرده و سرانجام فرماندهی کل قوا را به دست آورد. گفتیم که مدرس، صرفاً رضاخان را در حیطه خدمات نظامی میپذیرفت.
به رسمیت نشناختن انقراض سلطنت قاجار
یکی دیگر از مخالفتهای صریح مدرس با سردار سپه، مخالفت وی با تغییر سلطنت از قاجاریه به پهلوی بود. پس از حادثه جمهوری و شکست بزرگی که نصیب سردار سپه شد، قزاق و عمال وی به این نتیجه رسیدند که باید در موقع تغییر سلطنت با هوشیاری بیشتری عمل کنند. بنابراین با برنامهریزیهای قبلی، زمینه طرح انقراض سلطنت قاجاریه را در مجلس فراهم ساختند. در دوره پنجم مجلس طرح پیشنهادی عدهای از نمایندگان، دایر بر انقراض سلسله قاجاریه مطرح شد که ماده واحده آن چنین بود: «مجلس شورای ملی به نام سعادت ملت، انقراض سلطنت قاجاریه را اعلام نموده و حکومت موقتی را در حدود قانون اساسی و قوانین موضوعه مملکتی، به شخص آقای رضاخان پهلوی واگذار مینماید. تعیین تکلیف حکومت قطعی، موکول به نظر مجلس مؤسسان است که برای تغییر مواد ۳۶، ۳۷، ۳۸، ۴۰ متم قانون اساسی تشکیل میشود...» مدرس در این برهه نیز به شدت با طرح پیشنهاد تعدادی از نمایندگان مجلس، در مورد انقراض سلسله قاجاریه مخالفت کرد و گفت: اخطار قانونی دارم. تدین، نایب رئیس مجلس پرسید: مادهاش را بفرمایید؟ مدرس جواب داد: مادهاش این است که خلاف قانون اساسی است. چون تدین نگذاشت مدرس صحبت کند، بنابراین از جای خود برخاست و در حال خروج از مجلس گفت: اخطار قانونی است که خلاف قانون اساسی است و نمیشود اینجا آن را طرح کرد، ۱۰۰ هزار رأی هم که بدهید، خلاف قانون است!
بازتابهای یک ترور
در مجلس ششم، مدرس و هوادارانش در اقلیت بودند. با این حال وی با اعتبارنامههای اشخاصی که توسط رضاخان و با مداخله نظامیان به مجلس تحمیل شده بودند، مخالفت ورزید که همین امر موجب شد تا رضاشاه به فکر برداشتن این بزرگترین سد روحانیت، در مقابل حکومت دیکتاتوری خود افتد. به همین دلیل، توطئه ترور مدرس را طرح و عملی ساخت. در هفتم آبان ۱۳۰۵ ش موقعی که مدرس برای تدریس به مسجد سپهسالار میرفت، در کوچه سرداری، چند نفر به او حمله و با هفتتیر به سویش شلیک کردند! مدرس که هیچ وسیلهای برای دفاع نداشت، فوراً رو به دیوار کرد و عبایش را با دو دست بالای سرش بلند و زانوی خود را خم کرد، به طوری که بدنش در پایین عبا قرار گرفت! قاتلان که هدفشان شلیک به سر و قلب مدرس بود، به بالای عبا شلیک کردند! در نتیجه این اقدام، تنها چند تیر به ساعد و بازوان و یکی هم به کتف مدرس اصابت کرد و بدینگونه، وی جان سالم به در برد. با انتشار خبر ترور مدرس، مردم به سوی مریضخانه سرازیر شدند و سپس علما و مردم، به شدت انزجار خود را از عمل تروریستهای وابسته به رژیم حاکم اعلام کردند و خواستار دستگیری و مجازات مرتکبان آن ترور شدند. این امر، اعتراضات گسترده علما و مردم متدین کشور را علیه اقدامات رضاشاه، به دنبال داشت. نامههای بسیاری نیز در محکومیت این عمل از سوی علما و اقشار مختلف جامعه به سوی دولت سرازیر گشت. در پی این ترور پربازتاب، دوره معالجه مدرس ۶۴ روز به طول انجامید و سرانجام وی توانست با بهبودی نسبی در ۱۱ دیماه ۱۳۰۵، بار دیگر در جلسات عمومی مجلس حاضر شود.
تلاش قزاق برای سکوت شاخصترین مخالف!
رضاشاه پس از به سلطنت رسیدن تصور میکرد چنانچه شغل مهمی را به مدرس واگذار نماید، وی موافق او خواهد شد! از این رو تولیت مدرسه عالی سپهسالار را به او واگذار کرد. لیکن مدرس شخصیتی نبود که به راحتی فریب رضاشاه را بخورد. طوری که حتی در هنگام تدریس، بیپرده مطالبی را بیان میکرد که هرگز مورد پسند رضاشاه نبود. مدرس کسی بود که در چند مورد توانسته بود رضاشاه را شکست دهد تا جایی که رضاشاه ناچار شده بود به منزل وی رفته، دو زانو در مقابلش نشسته و خود را تسلیم محض نشان دهد! او حتی در زمان سردار سپهی خود، برای آنکه نهایت تجلیل و احترام را به مدرس کرده باشد، خودش سینی چای را از دست مستخدم گرفته و دو دستی جلوی مدرس برده بود! بنابراین، رضاشاه پس از به سلطنت رسیدن، هرگز نمیتوانست آن خاطرات و حقارت خود را در مقابل مدرس فراموش کند، پس قلباً هم نمیخواست وجود او را تحمل کند! از سوی دیگر، رضاشاه با وجود مدرس، نمیتوانست هر کاری که میخواست انجام دهد، زیرا مدرس -که در آن زمان، قهرمان میدان سیاست و دیانت گشته بود- مانع از اعمال او میگشت. همچنین انگلیسیها هم نمیتوانستند، امثال مدرس را در کشور ایران تحمل کنند، چون قبلاً در چندین نوبت از رهبران روحانی، شکست سختی خورده بودند. یکی از این تجربههای شکست، در جریان مخالفت میرزای شیرازی با امتیاز رژی و تحریم تنباکو، به وقوع پیوسته بود که فتوای ایشان، منجر به لغو آن قرارداد گردید و دیگری صدور فتوای جهاد علما و روحانیون در عراق علیه انگلیسیها بود. استغنای کامل مدرس از مظاهر دنیوی، در کنار بینش صحیح و آگاهانه او نسبت به جریان امور سیاسی کشور، از وی چهرهای ممتاز ساخته بود که هیچ زمامداری نمیتوانست آن را نادیده بگیرد. در جریان قیام حاجآقا نورالله اصفهانی، مدرس خواستههای مهاجرین در قم را کوچک و ناچیز شمرد! چون او به کمتر از برکناری رضاشاه از مصدر حکومت، رضایت نمیداد! وی با صراحت میگفت: «من با سیاست انگلستان که رضاخان را عامل اجرای مقاصد استعماری خود در ایران قرارداده، مخالفم. من با سیاستهایی که آزادی و استقلال ملت ایران و جهان اسلام را تهدید میکند، مبارزه میکنم!»
رضاشاه، زمانی که مدرس را قهرمان میدان سیاست و دیانت یافت و مشاهده کرد که او عمدهترین سد راه وی، در مجلس شورای ملی است و از سوی دیگر، انگلیسیها هم نمیتوانستند وجود چنین شخصیت مبارزی را -که در میدان جهاد و ستیز سیاسی هم مانع از اجرای اهداف استعماری آنان بود- نظارهگر باشند، بنابراین با نظر مساعد انگلیس، سردمداران رژیم رضاشاه در انتخابات مجلس هفتم، از قرائت آرای مدرس ممانعت نموده و از ورود آن سیاستمدار دینی به مجلس شورای ملی، جلوگیری به عمل آوردند.
«باب مزدحم»، بهانهای برای تبعید سید!
از آن پس رژیم رضاشاه، درصدد یافتن بهانهای برای دستگیری و تبعید مدرس بود. تا اینکه مدرس در یکی از جلسات کلاس درسش در تشریح «باب مزدحم» - مبنی بر اینکه در هنگام ازدحام اگر کسی کشته شود، خونش هدر رفته و حاکم شرع باید دیه او را بپردازد- به حادثه فروردین ماه ۱۳۰۳ ش اشاره کرد و گفت: «در آن حادثه اگر سردار سپه کشته میشد، خونش هدر رفته بود!» این سخن مدرس، توسط مأموران حکومتی چنین گزارش شد که مدرس در کلاس درس گفته است: «اگر شاه در اجتماعات کشته شود، خونش هدر رفته و کسی مسئول نیست!» بالاخره این مسئله، بهانهای برای رضاشاه شد که با دستاویز قرار دادن آن، مأموران حکومتی در شانزدهم مهر ۱۳۰۷ ش، مدرس را دستگیر و ابتدا به خراسان و سپس به شهر خواف تبعید کردند. وی مدت ۹ سال، تحت نظارت شدید مأموران شهربانی و در سختترین شرایط و با ایجاد محدودیت هرگونه ارتباط و فعالیت دینی و سیاسی، در تبعید به سر برد. سرانجام هم در دهم آذرماه ۱۳۱۶ ش، پس از انتقال مدرس از خواف به شهر کاشمر، به بهانه ارتباط او با مخالفان حکومت، توسط عمّال رژیم و با دستور شخص رضاشاه به شهادت رسید. بدین ترتیب، بزرگترین مخالف روحانی حکومت رضاشاه، به دست مأموران آن رژیم، از صحنه سیاست ایران حذف شد و به دلیل جو خفقانی که رضاشاه در آن زمان و به خصوص پس از واقعه گوهرشاد بر روحانیت و حوزههای علمیه اعمال کرده بود، روحانیت هم در واقعه به شهادت رساندن مدرس، صرفاً تماشاگر بود و نتوانست هیچ اقدام شایان توجهی صورت دهد!
و کلام آخر
ریچارد کاتم، درباره شخصیت سیاسی مدرس در مقابل رضاشاه چنین اظهار عقیده مینماید که مدتها پیش از آنکه رضاخان به نخستین حملات خود علیه روحانیت مبادرت ورزد، برخی از رهبران روشنبین روحانیت، تلاش دیکتاتورمآبانه او را نوعی چالش و مبارزهطلبی با قدرت انحصاری روحانیت تشخیص داده بودند. وی مدرس را رهبری روحانی، پویا و قدرتمند در مجلس شورای ملی معرفی میکند که قبل از آن زمان، خطر را احساس کرده بود و به همین دلیل در سال ۱۳۰۲-۱۳۰۰ ش با نخستوزیر شدن رضاخان، به شدت مخالفت ورزید. در کتاب سلسله پهلوی و نیروهای مذهبی به روایت تاریخ کمبریج نیز از مدرس به عنوان ملیگرایی سخنور که از آرمانهای اسلامی حمایت کرده و جزو نخستین و برجستهترین تجسم ائتلاف لیبرال-روحانی دوره مشروطه بوده، یاد شده و او سیاستمداری فرهمند و خطیبی با استعداد خوانده شده که مجلس چهارم را زیر سیطره خود درآورده بود و از آغاز دریافته بود که جاهطلبی شخصی رضاخان، از تفرقه و شکاف در کابینه و مجلس تغذیه میگردد! بنابراین تلاش کرد تا به همکاران خود نیز این خطر را هشدار دهد. از همین روی مدرس در بحثهای مربوط به آینده سلطنت در سال ۱۳۰۴ ش، جزو یکی از پنج نماینده مخالف رأی اکثریت قرار داشت و همچنان تا هنگام شهادت، همواره در شمار یکی از بزرگترین منتقدان و مخالفان تند و بیپروای رژیم پهلوی رضاشاهی به حساب میآمد.