فال و فالگیری تا چه حد در زندگی شما نقش دارد؟ آیا این موضوع برایتان مهم است؟ قابل انکار نیست که تقریباً برای همه مان مطلوب است در مورد آینده خود بدانیم و جنبههای مختلف وجود خود را بشناسیم. شاید برای شما هم اتفاق افتاده است وقتی در میهمانی هستید و متوجه حضور یک روانشناس میشوید، مایلید با وی در خصوص مسائلی در مورد خودتان یا اطرافیانی که به نوعی با آنها در ارتباط هستید، بیشتر بدانید یا مثلاً بدانید چه نوع رفتارهایی، چه سرانجامی خواهند داشت و جالب اینکه گاه سؤال میکنیم چه کنم که شخص مورد نظر طبق میل من رفتار کند! یا من را رها نکند! در واقع ما مایل به دانستن آن چه هستیم که نمیدانیم و با دانستن، میخواهیم آسودهخاطر شویم. بنابراین میخواهیم: ۱- بیشتر در مورد آنچه ممکن است رخ دهد، بدانیم. ۲- جنبههای پنهان رویدادهایی را که بار هیجانی برای ما دارند، کشف کنیم. ۳- کنترل برخی رویدادها را به دست گیریم. ۴- در نهایت با دانستن ندانستهها حس کنجکاوی خود را ارضا کنیم. باید اعتراف کرد این مسائل همواره برای بشر مطلوب بوده و در این راستا همیشه اقداماتی انجام داده است. در رأس این اقدامات در طول تاریخ، گرایشات معنوی (سوای فطری بودن ذات یگانهپرستی بشر) همه جا، معنویت (ارتباط و فهم نیرویی عظیم و باشکوه و ارتباط و شناخت درون) و علم (قدم گذاشتن برای درک و کشف و شناخت شگفتیهای وجود و محیط اطرافمان، به منظور پیشبینی تا حد امکان، برای عملکرد بهتر) پرچمدار بودهاند. این فاکتورها، نگرشی ورای نگرش تکبعدی به ما میدهند. دانستن برای بشر مطلوب است، اما مسئله مهم این است که خط انتهایی برای خواستههای بشر وجود ندارد. گاه انسان برای دانستن بیشتر، قدم در کورهراه میگذارد. فالگیری یکی از این بیراهههاست. چرا ذهن بشر دنبال چنین پدیدههایی میرود؟ از نظر علمی و روانشناسی میتوان از چند جنبه این مسئله را مورد ارزیابی قرار داد.
نگرانی و ترس از آینده
اگر بخواهیم در فرم و ساختار پدیدهای که آن را زمان مینامیم، نگاهی به مفهومی از آینده داشته باشیم، معمولاً این بعد زمانی یک شاخصه مهم دارد و آن این است: «آینده یعنی، فرآیندی در پردهای از ابهام.» بله، ما از لحظههای نیامده بیخبریم! ولی ذهن کنجکاو بشر میخواهد بداند! این دانستن تا زمانی که در قالب پیشبینیهای علمی و تحقیقات آماری باشد، البته زیباست، اما جایی ذهن مایل است پا را فراتر از این بگذارد، وارد عرصه مجهولات شود و مایل است آنها را واقعی بپندارد، مثل زمانی که فال میگیریم.
به شکل کلی، درصدی از کسانی که تمایل به این کار دارند، افرادی هستند با نگرانی بیشتر از آینده، یعنی ما فال میگیریم، چون میخواهیم بدانیم چه بر ما خواهد گذشت! حال آنکه هیچ کس مگر پروردگار از آینده آگاه نیست.
نگاه بدبینانه به همه چیز
روانهایی که درگیر رگههایی از بدگمانی هستند نیز بیشتر به دنبال این پدیده میروند. گاه ما تفسیرهایی غلط از رخدادها داریم. این تفسیرها حالتهای هیجانی خاصی به وجود میآورند. این هیجانها میتواند ما را به مسیری مثل فالگیری بکشاند. به این گفتهها دقت کنید: «خانم مشاور! با هر دختری که برای ازدواج باهاش حرف زدم ازم «بدش» اومد! هر شغلی که به فکرم میرسید انجام دادم، اما «هیچ» کدوم نشد! تو خونه «هیچکس» از من خوشش نمیاد. راستش رو بخوایید پیش یه فالگیر هم رفتم. اونم بهم گفت آدم بدشانسی هستی!»
با بررسی مشخص میشود تعدادی از صحبتها برای ازدواج بنا به دلایل بسیار عادی مثل نداشتن تفاهم در ابتداییترین ایدهها، منجر به نتیجه نشده است. بعضی شغلهای انتخابی هیچ همسوییای با علم و مهارت وی نداشتهاند و در خانه به شکل کاملاً طبیعی گاه اختلافنظرهایی نه در حد افراط، اعضای خانواده با وی داشتهاند. تفسیر این شخص از رویدادهای اطرافش، وی را به باوری غلط کشانده و نظر فالگیر مبنی بر «بدشانس» بودنش، آخرین تیر هدفمند برای مهر تأیید بر باورهای نادرستش بوده است.
ناتوانی در حل مشکلات
چالشها، بخش جدانشدنی زندگی تمام افراد بشر در دورانهای مختلف بوده و است. انسان به واسطه فرآیندی به نام «زندگی» گریزی از این مسائل ندارد. این مهم را باید «پذیرفت.» تمام ما روزهای پرتنش را تجربه کردهایم. واقعیت این است، وقتی مسائل ناخوشایند از چند جهت ما را درگیر میکنند، بنا به دلایل مختلف، برخی در چنین برهههایی دچار سردرگمی شوند و ممکن است به مرز عجز برسند. این جایگاه هم از جمله مواردی است که بعضی را به سمت فال گرفتن سوق میدهد، زیرا شخص خود را ناتوان از حل مسائل میبیند، پس برای حل جوابی که در درون خود اوست، به غیر پناه میبرد. گویی کلید آنچه وی را به ناتوانی برای حل مسئله رسانده در دستان دیگری است.
همنشینیهای بیهدف
فرقی نمیکند در چه سنی باشیم، مصاحب خوب همیشه خوب است. متأسفانه گاه در بین خانمها، در خلال همنشینیهای بیهدف، فال گرفتن به منزله نوعی تفریح و وقتگذرانی با دوستان است که متأسفانه جنبه عادت پیدا میکند.
اعتماد به نفس پایین
دسته دیگری از افرادی که بیشتر گرایش به این موضوع دارند، اشخاصی هستند که قابلیتهای خود را به رسمیت نمیشناسند. دور از خود واقعی و خویشتن، برای یافتن راهحل، پشت پردهای ضخیم از ترس رودررو شدن با مشکلات به دنبال راهکار، به فال گرفتن روی میآورند. مشکل اصلی این افراد اعتمادبه نفس پایین است.
گرایش به خرافات
چطور میشود قشری از مردم یا بخشهایی از خردهفرهنگها، فرقی نمیکند در چه جایی از این کره خاکی باشند، بیشتر به خرافات روی میآورند؟ شاید جوابهای گوناگونی برای این پرسش به ذهن برسد، اما بستر بسیاری از جوابها در یک عامل خلاصه میشود؛ هر چه مردم بیشتر از علم و دانش واقعی فاصله بگیرند، به همان نسبت بیشتر به خرافات روی خواهند آورد.
سست بودن باورهای معنوی
معنویت عامل محکمی برای دوری از خرافات است و ضعف در آن از جمله عوامل مؤثر در گرایش بر مسائلی همچون فال و فالگیری است. گاه «من» با ذهن تکبعدی خود، فقط یک نتیجه را خواهانم و اینجا مرزی است که میتواند ما را به سمت کورهراههایی مثل فالگیری بکشاند و از اخلاق و معنویت دور کند.
راهکارهای پیشنهادی
زیستن مهارتی آموختنی است. ما واقعاً کنترلی بر برخی مسائل نداریم. با این اوصاف آیا بهتر نیست تلاشمان را روی افکاری که قابل کنترل است، بگذاریم؟! چرا اوقات خود را با ترس از آینده سپری کنیم؟ بنابراین بهتر است در جایگاه «اکنون» بایستیم.
صرفنظر از اینکه تا چه حد درگیر این مسائل باشیم، خوب است بدانیم این ناراحتیهایی که روان را درگیر میکنند، مانند خاکستری پراکنده در باد، تنها باعث تیرگی مسیر راه شده و لذت «حال» را میربایند و پنهانکننده حقایق هستند. اگر خود را درگیر چنین مسائلی میدانیم، حتماً از افراد متخصص در این زمینه کمک بگیریم، نه فالگیرها.
گاهی ما در احاطه چالشهای حلنشده هستیم. واقعیت این است که یکی از بهترین راهکارها برای این مورد، پرورش توانمندیهای درونی ماست، شاید زمانبر به نظر برسد، اما قطعاً نتیجهبخش خواهد بود. بهتر است در این گونه موارد صبور باشیم. صبری از جنس تأمل برای یافتن راهحل، نه صبری حامل خودخوریهای بیمورد!
در انتخاب دوست دقت کنیم! دوستی میتواند فرآیندی باشد برای کمک به پیشرفت «من». میتوان در دامان این رخداد ساعاتی آسودهخاطر بود. دوستی بستر هیاهوی صحبت و سکوت، شنیدن و شنیده شدن است. دوستی ساعتی برای خندهها و گریههاست. در یک فرآیند دوستی مناسب، روح پالایش میشود. اگر چنین نباشد، به خود پاسخ دهیم، در ازای صرف «زمان» چه چیز عایدمان میشود؟!
و، اما در مورد باورهای معنوی، گاه «یقین» دارم تلاش از سوی «من» در این عالم، «ناپدید» نمیشود. با اطمینان قلبی تلاش میکنم، اما محدوده و پیامد تلاشم را منحصراً در آنچه با ذهن محدودم درک میکنم، نمینگرم و ایمان دارم نتیجه تلاش من ممکن است به شکل دقیق مترادف با معنای تعریفشده در ذهنم نباشد، اما، چون با نیت الهی کارم را انجام میدهم، حتماً به صلاح «من» است. این اصل یکی از اصول پایهای است که اکثراً به آن توجه نمیکنیم، بنابراین باور قوی نقش کلیدی در جهتدهی به افکار و رفتارمان دارد.
در نهایت یادمان باشد، در قرنی زندگی میکنیم که بشر روزبهروز بیشتر در راستای درک معنویت و علم قدم برمیدارد. ما هم میتوانیم با انتخاب درست سهمی در این راستا داشته باشیم.
* روانشناس و مشاور