یادش بخیر همیشه میگفت: «زنه که مردو پادشاه میکنه و خودشو ملکه» آن روزها که سن و سال و تجربهای نداشتم با خودم میگفتم: «خانجون چه حرفایی میزنه. به زن چه ربطی داره؟ وظیفه مرده که آسایش زن و بچهشو تأمین کنه»، اما حالا که خودم خانه و زندگی دارم و شرایط اقتصادی هم تعریفی ندارد تازه به حرفهایش رسیدهام.
یادش بخیر او هر وقت میخواست نکتهای از خانهداری و مدیریت منزل بگوید حتماً کنارش آیهای از قرآن، روایتی از اهل بیت یا ضربالمثلی قدیمی برایمان میگفت. یعنی با یک تیر دو نشان میزد و درس دین و دنیا را توأمان به ما میآموخت.
بی تردید اگر حرفها و کارهای خانجونها و مادربزرگها را به کار ببندیم مدیریت خانه و زندگی برایمان آسانتر و لذتبخشتر میشود.
گاهی که مهمان خانه خانجون بودیم، برنجی را که احیاناً از شب پیش مانده بود از یخچال درمیآورد و با یک زرده تخم مرغ، یک دانه هل کوبیده، دو قاشق ماست و کمی گلاب مخلوط میکرد و بعد از ریختن کمی روغن، مواد ته چین را با حوصله کف قابلمه پخش میکرد و میگفت: «اینجوری هم برکت خدا حروم نشده، هم یه تهچین خوشمزه داریم...»
واقعاً هم راست میگفت مزه تهچین هایش بهشتی بود، ولی هیچکس نمیدانست که این ته چین خوشمزه از اضافه برنج دیشب درست شده است.
یک هاون برنجی داشت که خیلی برای خانجون کاربردی بود. زعفران و چند حبه قند را با حوصله میسایید تا کاملاً پودر میشد. بعد با دو تکه یخ داخل قوری شاهعباسی کوچکی که مخصوص زعفران بود روی سماور دم میکرد. اینطوری هم خوشرنگتر میشد هم از نظر اقتصادی به صرفهتر بود. میگفت: «ننه هیچ وقت زعفرونو تو آسیاب نساب، چون اسراف میشه و عطرش کم میشه». کاملاً درست میگفت، زعفرانی که خانجون دم میکرد عطر و طعم بینظیری داشت.
روزهایی که میخواست ظرفهایش را برق بیندازد، از روزهای مورد علاقه من بود. میرفتم کنارش مینشستم. او هم با کلام شیرینش شروع میکردبه حرف زدن. از همه چیز و همه جا با هم صحبت میکردیم، اما تا آن روز دقت نکرده بودم که خانجون این همه ظرف را چگونه برق میاندازد. دیگ و سماور و قابلمه مسی را کنار هم میچید و کمی جوش شیرین میریخت و با سرکه شروع میکرد به تمیز کردن. آنقدر با حوصله و طمأنینه این کار را میکرد که آدم هوس شستن ظرفها به سرش میزد. بعد با یک دستمال نخی خشکشان میکرد تا لک نشوند. حالا که جای او بین ما خالی است تازه حکمت کارها و حرفهایش را فهمیدهام که به جای استفاده از مواد شیمیایی که هم به ظرفها آسیب میزند و هم هزاران آسیب به محیط زیست وارد میکند از جوش شیرین و سرکه استفاده میکرد.
از آن روزها خیلی گذشته، اما خاطراتش همچنان باقی مانده و لحظهلحظهاش برای من درس زندگی شده. خانجون به زبان ساده خودش حرف میزد، اما پشت همه حرفهایش هزار نکته و حکمت خوابیده بود.