مرد قصاب که به اتهام قتل یکی از بستگانش دستگیر شدهبود، در جلسه دادگاه ماجرا را شرح داد.
به گزارش «جوان»، ۱۵ مهر سال ۱۴۰۰ مأموران پلیس تهران از درگیری منجر به قتل در یکی از خیابانهای اسلامشهر باخبر و راهی محل شدند. بررسیهای اولیه نشان میداد درگیری بین دو مرد جوان اتفاق افتادهاست و در آن درگیری، یکی از آنها به نام یاشار با ضربه چاقو کشته شدهاست. جسد به پزشکی قانونی منتقل شد و عامل قتل که از محل گریختهبود، تحت تعقیب قرار گرفت تا اینکه چند روز بعد از حادثه شناسایی و بازداشت شد.
متهم که مهران نام داشت، به پلیس آگاهی منتقل شد و تحت بازجویی قرار گرفت. مهران در همان بازجوییهای اولیه به قتل اعتراف کرد و گفت: «همسرم عاطفه نام دارد. او مدتها به من بیتوجه بود و به بچهها و زندگیمان اهمیتی نمیداد. چند بار با او صحبت کردم، اما او اعتنایی به حرفهایم نمیکرد تا فهمیدم با یاشار رابطه دارد. یاشار از بستگان دور ما بود. او آنقدر بیشرم بود که از عاطفه خواسته بود طلاق بگیرد تا با او ازدواج کند. روز حادثه همسرم را به آرایشگاه بردهبودم که یاشار را نزدیک یکی از خیابانهای حوالی آرایشگاه دیدم. نزدیکش رفتم و با هم بحثمان شد. کار به درگیری کشید و از آنجایی که قصاب بودم و همیشه چاقو همراهم بود با همان چاقو چند ضربه به او زدم.»
با اقرارهای متهم، وی بعد از بازسازی صحنه جرم راهی زندان شد و پرونده بعد از صدور کیفرخواست به دادگاه کیفری یک استان تهران فرستادهشد. جلسه محاکمه در شعبه سیزدهم دادگاه به ریاست قاضی شجاعی برگزار شد. ابتدای جلسه اولیایدم درخواست قصاص کردند. در ادامه متهم در جایگاه قرار گرفت و با قبول اتهامش گفت: «مقتول مهدورالدم بود، به همین خاطر او را کشتم.» او در شرح ماجرا گفت: «من و همسرم دو فرزند ۱۳ و شش ساله داریم. زندگیمان خوب و آرام بود تا فهمیدم رفتار عاطفه تغییر کردهاست و به من و بچهها توجهی نمیکند. شغلم قصابی بود. وقتی به خانه میآمدم، انتظار داشتم همسرم به من و بچهها رسیدگی کند، اما او یک چای مقابل من میگذاشت و بدون اینکه حرفی بزند، مدام سرش تو تلفن همراه بود. چندبار تذکر دادم، اما میگفت سرش به گوشی مشغول است و نباید دخالت کنم. این گذشت تا اینکه روزی یکی از اقوام تماس گرفت و گفت میدانی یاشار به همسرت علاقهمند شدهاست و با هم رابطه دارند. از شنیدن این حرف شوکه شدم و در این مورد با همسرم صحبت کردم، اما عاطفه وقتی حرفهایم را شنید، خندید و گفت دروغ است.»
متهم ادامه داد: «در آن شرایط تصمیم گرفتم خانهمان را عوض کنم و در محل دیگری ساکن شویم، اما این تصمیم هم بیفایده بود. مدتی گذشت که از فامیل و اقوام شنیدم یاشار تصمیم دارد همسرش را طلاق بدهد و مدام زیر گوش عاطفه زمزمه میکند تو هم طلاق بگیر تا با هم ازدواج کنیم. این شرایط خیلی مرا اذیت میکرد و نمیدانستم باید چکار کنم. هر چقدر هم با همسرم صحبت میکردم، گوشش بدهکار نبود.»
متهم در خصوص قتل گفت: «روز حادثه همسرم گفت قصد دارد به آرایشگاهی در اسلامشهر برود. آماده شدم و قرار شد او را برسانم. با هم سوار ماشین شدیم و عاطفه را به آرایشگاه رساندم. میخواستم برگردم که متوجه شدم یاشار هم حوالی آرایشگاه در حال پرسهزدن است. دور زدم و مسیرم را عوض کردم. یاشار وقتی مرا دید داخل یک سوپرمارکت رفت و مخفی شد. داخل مغازه رفتم و او را صدا کردم. خواستم از مغازه بیرون بیاید. یاشار وقتی صدایم را شنید از زیر میزی که مخفی شدهبود، بیرون آمد. نزدیکش رفتم و گفتم اینجا چکار داری، گفت به تو ربطی ندارد. این حرف مرا عصبانی کرد، طوری که کنترل اعصابم را از دست دادم. بهخاطر شغل قصابی همیشه یک چاقو همراهم بود. نفهمیدم چطور دست به چاقو شدم و چند ضربه به سینه و دست او زدم.»
متهم در آخر گفت: «مقتول با رفتارهایش آبروی مرا بین فامیل و دوستان بردهبود. او روزهای سیاهی را برایم رقم زدهبود و میخواست همسرم و زندگیام را از من بگیرد. مقتول مهدورالدم بود، به همین خاطر او را کشتم.»
در پایان هیئت قضایی جهت صدور رأی وارد شور شد.