کد خبر: 1100807
تاریخ انتشار: ۲۳ مرداد ۱۴۰۱ - ۲۱:۰۰
آیت‌الله‌العظمی سیدابوالقاسم خویی و انقلاب اسلامی ایران در آیینه روایت‌ها و تحلیل‌ها
فرا رسیدن سی‌امین سالروز رحلت زنده‌یاد آیت‌الله‌العظمی سید ابوالقاسم خویی، موسمی مناسب است که در باب نسبت آن بزرگ با رویداد انقلاب اسلامی و رهبر کبیر آن سخن رود. در مقال پی آمده، این نسبت سنجی به مدد خاطرات برخی نزدیکان آن مرجع والامقام صورت پذیرفته است.
سمانه صادقی

فرا رسیدن سی‌امین سالروز رحلت زنده‌یاد آیت‌الله‌العظمی سید ابوالقاسم خویی، موسمی مناسب است که در باب نسبت آن بزرگ با رویداد انقلاب اسلامی و رهبر کبیر آن سخن رود. در مقال پی آمده، این نسبت سنجی به مدد خاطرات برخی نزدیکان آن مرجع والامقام صورت پذیرفته است. مستندات این نوشتار، بر تارنمای مرکز اسناد انقلاب اسلامی وجود دارد. امید آنکه عموم محققان و علاقه‌مندان را مفید و مقبول آید.

مروری کوتاه بر حیات مرجعی بزرگ
زنده‌یاد آیت‌الله‌العظمی سیدابوالقاسم خویی، از اَعلام نام‌آور جهان تشیع در دوران معاصر به شمار می‌رود. پیش از ورود به موضوع اصلی این مقال، مناسب است بر حیات علمی و عملی آن بزرگ، درنگی داشته باشیم:
«آیت الله‌العظمی سید ابوالقاسم موسوی خویی، در ۱۵ رجب ۱۳۱۷ هـ. ق (۱۲۷۸. ش) در خوی متولد شد. پدرش آیت‌الله حاج سیدعلی‌اکبر خویی، از شخصیت‌های برجسته خوی بود که به‌دنبال اختلاف علما در جریان نهضت مشروطیت، در سال ۱۳۲۸ هـ. ق به نجف اشرف مهاجرت کرد و آنجا اقامت گزید. دو سال بعد نیز سیدابوالقاسم در سن ۱۳ سالگی، عازم نجف شد و به پدر ملحق گردید. آیت‌الله خویی پس از یادگیری مقدمات نزد بزرگان و اساتید سطح، از جمله پدر بزرگوارش به تدریس کتب درسی فقه و اصول پرداخت و در ۲۱ سالگی، به درس خارج روی آورد. آیت‌الله خویی در طول دوران تحصیل، ضمن استفاده از محضر اساتید برجسته‌ای چون: شیخ‌مهدی مازندرانی، شیخ‌ضیاءالدین عراقی، شیخ محمدحسین نائینی، شیخ محمد‌جواد بلاغی، سیدحسین بادکوبه‌ای، سیدعلی‌آقا قاضی و شیخ محمدحسین اصفهانی (کمپانی) به‌دلیل استعداد فوق‌العاده‌ای که داشت، توانست تا سال ۱۳۵۲ هـ. ق، اجازه اجتهاد خود را از اساتیدی همچون آیات عظام: نائینی، کمپانی، عراقی، بلاغی و سیدابوالحسن اصفهانی اخذ کند. آیت‌الله خویی در قضایای مهمی مانند لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی، فاجعه مدرسه فیضیه و تبعید امام‌خمینی به ترکیه، علیه رژیم پهلوی وارد عمل شد. می‌توان گفت در واقعه ۱۵ خرداد ۴۲، آیت‌الله خویی فعال‌ترین عالم نجف بود. او التصریحات الخطیره را نوشت و شاه را تکفیر کرد! آیت‌الله خویی پس از رخداد انتفاضه شعبانیه عراق، در حصر قرار گرفت و سرانجام در شبانگاه ۱۷ مرداد ۱۳۷۱، به دیار باقی شتافت و در نجف اشرف و در صحن مطهر علوی (ع) به‌خاک سپرده شد.»
نگاه آیت‌الله خویی به تشکیل حکومت اسلامی، به روایت شهید آیت‌الله صدر
در آغاز سخن، بهنگام می‌نماید تا در باب منظر آیت‌الله‌العظمی خویی به برقراری حکومت اسلامی در آیینه روایتی از شهید آیت‌الله سیدمحمدباقر صدر، نظری بیفکنیم. آیت‌الله سیدعبدالهادی شاهرودی از شاگردان آن شهید نامور، در این باره از استاد سخنی شنیده و آن را به ترتیب پی آمده، به تاریخ سپرده است:
«روزی بنده به اتفاق آیت الله سیدکاظم حائری و آیت الله سیدمحمود هاشمی‌شاهرودی، خدمت استاد شهید آیت‌الله سیدمحمدباقر صدر بودیم. ایشان ناراحت و چهره‌ای پریشان به خود گرفته بودند. حزب بعث حاکم بر عراق از یک‌سو، سختگیری و برخورد با حوزه علمیه نجف اشرف را شدت بخشیده و از سوی دیگر با مؤمنین و انقلابیون عراق برخورد کرده و جمع زیادی را زندانی و مشکلاتی فرا راه تبلیغات دینی در این کشور ایجاد کرده بود. از طرفی دیگر، آیت الله خویی در سنِ کهولت و پس از رحلت آیت الله حکیم به مرجعیت رسیده بودند و از توان برخورد، کم‌بهره بودند. افراد فعال در بیت مرجعیت که پیگیر مشکلات سیاسی و غیرسیاسی مؤمنین بودند نیز به ایران هجرت کرده بودند. به مناسبت این مسائل استاد شهید فرمودند: در آغاز و شروع حرکت انقلابی با هدف تشکیل حکومت اسلامی در عراق، با آیت الله خویی نشست‌ها و مباحثاتی ویژه مسائل انقلابی داشته‌ایم و از دیدگاه فقهی، بر تشکیل حکومت اسلامی توافق کرده بودیم....»

او شاه را منحرفی می‌دانست در حد یک مرتد
زنده‌یاد آیت‌الله سیدمحمود هاشمی شاهرودی از شاگردان مبرز آیات عظام سید ابوالقاسم خویی و سیدمحمدباقر صدر قلمداد می‌شود. وی به دلیل مشاهدات خویش از سیره سیاسی آیت‌الله خویی، رویکرد‌های سیاسی ایشان در بدو نهضت امام خمینی را اینگونه تحلیل کرده است:
«بحث بازداشت امام در ۱۵ خرداد [۱۳۴۲]و آن جریاناتی که شکل گرفت، در نجف هم بازتاب خاصی پیدا کرد. یکی از کسانی که خیلی حرکت امام را از نظر مقابله با شاه قبول داشت و تحت تأثیر این حرکت قرار گرفت، آیت‌الله خویی بود. آقای خویی آن زمان مرجع نبود و در حد یک مدرس بود، چون آقای حکیم زنده بود. ایشان در آن دوران، تنها رساله داشت، ولی مرجعیتی فراگیر نداشت. ایشان تحت تأثیر نهضت امام قرار گرفت تا جایی که نه در حد مبارزه، بلکه در تکفیر شاه، یک رساله داد به نام تصریحات خطیره، یعنی پیام‌های مهم و خطرناک! بنده نوجوانی ۱۵- ۱۴ ساله بودم، [که]این رساله به دستم رسید. در حقیقت [آیت‌الله خویی]با این تصریحات خطیره، شاه را محکوم به انحرافی در حد ارتداد می‌کرد و خیلی شدیدتر از بیانات امام در آن دوره بود. همان وقت گفته شد ایشان با این رساله، شاه را تکفیر کرده است! یکی از کار‌هایی که باز در همان زمان انجام شد، این بود که آیت‌الله خویی آمدند به منزل آیت‌الله شاهرودی و ایشان را بردند کوفه پیش آیت‌الله حکیم که سریعاً آن نامه مرجعیت امام را بنویسند تا مصونیت ایشان تأمین شود. نقش آقای خویی در آن دوره، بسیار خوب بود. در آن دوره هنوز کسی دور و برش نبود. افکار آقای خویی، ایده‌های جدیدی بودند. علاوه بر آن، ایشان از ایران بیرون هم بود و راحت می‌توانست این حرف‌ها را بزند....»

جزوه‌ای برای تبیین وقایع نهضت اسلامی برای حجاج
زنده‌یاد آیت‌الله حاج شیخ نصرالله شاه آبادی، در زمره آن طیف از شاگردان آیت‌الله‌العظمی خویی است که علاوه بر نزدیکی به امام خمینی و اندیشه‌های انقلابی ایشان در تهیه برخی جزوات و اعلامیه‌های سیاسی آیت‌الله نیز نقش داشته است. وی در خاطرات خویش در باب تهیه جزوه‌ای از سوی مرحوم خویی، برای تبیین وقایع نهضت اسلامی ایران برای حجاج بیت‌الله الحرام آورده است:
«آنچه من ناظر بودم، این بود که آیت‌الله خویی خیلی شدید در انقلاب فعالیت داشتند. حتی من یادم است بعد از قضیه مدرسه فیضیه، موسم ایام حج شد. ساعت‌۱۲ شب بود که آیت‌الله خویی سراغ من فرستادند. وقتی آنجا رفتم، فرمودند بنشین‌کارت دارم، می‌خواهم جزوه‌ای نوشته بشود که از اول شروع برنامه‌های ایران، هرچه که اتفاق افتاده، در آن بیاید. از انجمن‌های ایالتی و ولایتی، واقعه روز شهادت امام‌صادق (ع) در مدرسه فیضیه، دستگیری آقای خمینی و اهانت‌هایی که به ایشان شد و... با تمام خصوصیات نوشته شود تا این کاروان‌های حج که می‌خواهند به مکه مشرف شوند، ما آن‌ها را جمع کنیم و جزوات را به آن‌ها بدهیم تا بین مسلمان‌های‌دنیا پخش‌کنند. ما هم با اخوی‌مان آمدیم و نشستیم یک جزوه مفصل نوشتیم و نزدیک اذان صبح بود که پیش ایشان رفتیم. دیدیم ایشان بیدار نشسته و منتظر ما هستند! مطالب را خواندند. خیلی‌خوششان آمد. فوری فرستادند دنبال دامادش آقای حکمی و گفتند این‌ها را در عرض سه‌روز، هم به انگلیسی هم به اردو و هم به عربی ترجمه‌کنند تا برای مراسم حج آماده شود. همین کار را کردند و سه روزه این جزوه‌ها آماده شد و آن‌ها را سریع به مکه بردند....»
اعتراض آیت‌الله به پذیرش ارسال قرآن ارسالی پهلوی دوم
تظاهر مذهبی، در زمره شایع‌ترین رویکرد‌های تبلیغی پهلوی دوم قلمداد می‌شد که به عنوان یکی از مصادیق آن می‌توان به انتشار قرآن و ارسال آن برای علمای قم و نجف اشاره کرد. آیت‌الله‌العظمی خویی ضمن احتراز از پذیرش قرآن پهلوی دوم، برخی افراد را که به قبول آن پرداخته بودند، مورد اعتراض و سرزنش قرار داد. آیت‌الله فاضل استرآبادی در این فقره، به نَقل این خاطره پرداخته است:
«محمدرضا پهلوی و خانواده‌اش جهت عوام‌فریبی، به بعضی‌از فعالیت‌های مذهبی دست می‌زدند، مثل نماز خواندن یا به حرم‌مطهر امام‌رضا (ع) رفتن یا عکس‌گرفتن با احرام و منتشر کردن آن. از جمله دیگر اقداماتی که شاه انجام‌داد، چاپ قرآن و ارسال آن برای علما بود. شاه مطمئن‌بود علما قرآن را رد نمی‌کنند و پذیرش قرآن از سوی علما هم در واقع به نوعی، به معنای تأیید دربار و سلطنت خواهد بود. پهلوی دوم قرآن را علاوه‌بر علمای ایران، برای علمای نجف هم فرستاد. مرحوم آیت‌الله خویی، قرآن اهدایی شاه‌را قبول نکرد و برگرداند. اما بعضی از علمای نجف، قرآن را قبول‌کردند که باعث اعتراض و ناراحتی مرحوم آقای خویی‌گردید. از جمله‌کسانی که قرآن ارسالی‌شاه را قبول‌کرد، مرحوم سیدمحمد کلانتر بود. وقتی خبر قبول و دریافت قرآن شاهنشاهی توسط آقای‌کلانتر را به اطلاع مرحوم آقای‌خویی رساندند، ایشان ناراحت شد و او را احضار کرد و فرمود چرا قرآن شاه را قبول‌کردی؟ اگر بعضی از آقایان دیگر قبول‌کردند، تو چرا این‌کار را کردی؟ آقای‌کلانتر در مقابل پرسش مرحوم آقای خویی به‌زحمت می‌افتد و دچار مشکل می‌شود! نهایتاً عذرخواهی می‌کند و می‌گوید من مشورت‌کردم و بعد از مشورت، قرآن را گرفتم. مرحوم آقای خویی سؤال می‌کند با چه‌کسی مشورت‌کردی؟ آقای‌کلانتر گفت با آقای مدرس‌افغانی. مرحوم آقای‌خویی با شنیدن این بیشتر ناراحت می‌شود. آنگونه که نقل‌کردند خنده تلخی می‌کند و خطاب به حاضران می‌گوید آقا می‌رود و با ملاصدرا مشورت می‌کند....»

در دیدار با فرح دیبا، شدیداً به فجایعی که در ایران رخ داده، اعتراض نمودیم
از جمله نکاتی که در حیات سیاسی آیت‌الله‌العظمی خویی هماره بحث انگیز بوده، دیدار فرح دیبا با ایشان در مقطع اوج‌گیری انقلاب اسلامی است. در سالیان اخیر، با انتشار خاطرات شفاهی سیدحسین نصر در گفتگو با حسین دهباشی، مجدداً بازار تحلیل درباره این موضوع گرم شده است. صفاءالدین تبرائیان پژوهشگر تاریخ معاصر ایران این دیدار و حواشی آن را چنین بازخوانده است:
«سیدحسین نصر در پنج‌شنبه ۱۶ شهریور رئیس دفتر فرح شد، یعنی یک روز قبل از قتل‌عام مردم در ۱۷ شهریور و مطبوعات این موضوع را نوشتند. به‌نظر می‌رسد از این مقطع زمانی به بعد، یک مقدار جدی‌تر موضوع سفر وی به عراق مطرح شده باشد. انتخاب روز هم خیلی مهم است. می‌دانید که روز ۱۸ ذی‌الحجه، یعنی عید غدیر برای ملاقات انتخاب شد. ابتدا این قضیه با برخی اطرافیان آقای خویی مطرح می‌شود. شهید آیت‌الله شیخ احمد انصاری قمی می‌گوید وقتی قضیه دیدار توسط مأموری از طرف سفارت ایران با او مطرح می‌شود (این ماجرا مثلاً به هفته سوم مهر ۱۳۵۷ برمی‌گردد)، او می‌گوید این حرف‌ها فایده ندارد و کار از کار گذشته است! یعنی یک هفته بعد از اینکه حضرت امام، خاک عراق را ترک کرده بودند. خود این عالم هم می‌گوید احساس نگرانی کرده و مسئله را با آقای خویی مطرح می‌کند که آقا! چنین چیزی شنیدم و اصلاً این دیدار به صلاح نیست. آقای خویی هم تأمل می‌کند و می‌گوید من اصلاً در جریان نیستم، مگر قرار است چنین کاری صورت بگیرد؟... خیلی تعجب می‌کند! می‌گوید بله، من تازه از ایران آمدم و فضا کاملاً عوض شده است. [این شخص هم خیلی مورد اعتماد آقای خویی بود]به هر حال بعداً از طریق یکی از اعضای بیت آقای خویی، پیام‌هایی در این رابطه رد و بدل شد که ترتیب این دیدار داده می‌شود. دیدار هم در نجف نبوده، بلکه در بیت آقای خویی در کوفه صورت گرفته است. در این دیدار - که مدت زمانش چیزی حدود نیم ساعت بود- فرح کاملاً ساکت بود و صحبت خاصی مطرح نمی‌کرد. آقای خویی فرصت را مناسب می‌داند و مطالبی را در اعتراض به سیاست‌های پهلوی دوم بیان می‌کند. چیزی که ناقل این دیدار، آقای حسین نصر از مفاد این دیدار مطرح می‌کند که در واقع متکلم وحده است و تنها خودش بیان کرده، این است که ایشان فرموده‌اند عمامه ما را بگیرید و دور این تفنگ‌ها بپیچید!... به نظرم این ادبیات، اصلاً به آقای خویی نمی‌خورد. چنانچه مطلبی هم به این شکل مطرح شده باشد، در جهت این بود که ایشان بگوید مراقب باشید که خونریزی صورت نگیرد، مراعات حال مردم را بکنید، دست از جنایت بردارید و مواردی از ظلم و ستم حاکمیت پهلوی را هم در فرصت این دیدار بیان می‌کند. این تمام ماجرای این ملاقات است. فرح همراه یک هیئت ۱۰ نفره، به این سفر رفت. دو تا از فرزندانش همراهش بودند، یک پسر و یک دختر. خانم هاشمی‌نژاد (یکی از خانم‌های اطراف فرح)، آقای نصر رئیس‌دفتر فرح و همسرش سوسن دانشوری، همراه با دو یا سه آجودان با درجه سپهبدی یا سرلشکری. سفر هم اصلاً رسمی نبود. شخصی به نام محمدحسن الکشمیری، کتابی نوشته با عنوان: جوله فی دهالیز مظلمه و خیلی در آن به نهاد مرجعیت و روحانیت می‌تازد. در کتابش مطرح می‌کند که اصلاً فرح مهمان دختر آقای خویی بوده و از او پذایریی کردند و اصلاً سفر هم بنا به درخواست آقای خویی صورت گرفته است! البته در یک قسمت با خاطرات نصر مشترک است، چون نصر هم می‌گوید به ما اطلاع دادند آقای خویی پیغامی برای شاه دارد و ما پا شدیم رفتیم. در حالی که سندی هست که نشان می‌دهد از تیر ماه، رژیم مشغول برنامه‌ریزی بود برای اینکه فرح به عتبات برود. در تیر ماه که آقای نصر، اصلاً رئیس‌دفتر فرح نبود و آنطور که گفتیم، این قضیه در آن زمان امکانپذیر هم نبود، چون حضرت امام رهبر نهضت اسلامی، هنوز در نجف بودند و رژیم هم می‌دانست که با این وجود، چنین دیداری محقق نمی‌شود. در آن مقطع زمانی هم که دیدار صورت گرفت، دیگر امام خمینی در نجف نبودند و اطرافیان امام هم خیلی‌ها از عراق رفتند و برخی‌ها هم به یک نحوی وارد خاک ایران شدند و به شبکه انقلابیون پیوستند. بعد از جنجال‌هایی که در این باره در ایران به پا شد، صریح‌ترین واکنشی که آیت‌الله خویی نشان داد، در مکالمه تلفنی ایشان با آیت‌الله آشتیانی بود. بعد از همین مکالمه، از طرف آقای خویی و توسط آقای آشتیانی، اعلامیه‌ای منتشر شد به این صورت که «طبق اخبار واصله، عیادت غیر مترقبی که در روز عید غدیر از اینجانب به‌عمل آمده است، مورد تفسیر‌های مختلف گردیده و بعضی آن را بر محمل‌های غیرصحیح حمل نموده‌اند. بدین‌وسیله اعلام می‌نماید که ما بر حسب وظیفه شرعی، موقع را مغتنم شمرده مقاصد مشروعه و خواسته‌های ملت نجیب و مسلمان ایران را تذکر داده و شدیداً نسبت به حوادث ناگوار و فجایعی که در کشور ایران رخ داده، اعتراض نمودیم....»

آقای خمینی زمینه‌ساز ظهور است
خاطراتی که در باب رویکرد حمایت آمیز آیت‌الله خویی از انقلاب اسلامی ثبت شده، فراوان است. زنده‌یاد آیت‌الله سیدابراهیم خسروشاهی از علما و مدرسین فقید حوزه علمیه تهران از یکی از تأییدات آن مرجع والا چنین روایتی به دست داده است:
«بنده در ابتدای انقلاب، به نجف اشرف مشرف شدم. به خاطر اینکه مرحوم حجت‌الاسلام وثوق تهرانی (باجناق حقیر)، شاگرد مرحوم آیت‌الله‌العظمی خویی بود، به صرف ناهار خدمت ایشان دعوت شدیم. بنده خواستم از برکات انقلاب اسلامی و پلیدی‌های رژیم پهلوی، آنچه می‌دانم معروض دارم. ایشان فرمودند در بعضی از اخبار آمده است که شخصی قبل از قیام حضرت مهدی (عج) قیام کرده و راه را برای ظهور آن حضرت آماده می‌سازد و من فکر می‌کنم آن شخص، همین آقای خمینی باشد....»

دعا به آقای خمینی را نه «راجح» که «واجب» می‌دانم!
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، دعا برای سلامتی امام خمینی، در مساجد و مجالس مذهبی رونق فراوان یافت. برخی فضلای نجف، این رویکرد نوین را با آیت‌الله‌العظمی خویی در میان نهاده و آن مرجع نامور نیز به تأیید آن پرداخت. آیت‌الله سیدعبدالهادی شاهرودی در خاطرات خویش می‌گوید:
«آیت‌الله برهان نقل می‌کنند مجلس کاملاً خصوصی بود و عوامل امنیت بعث حضور نداشتند. از طلاب متفرقه نیز احدی نبود. جمع کوچکی از فضلای معتمد، نزد آیت الله‌العظمی خویی حضور داشتند. یک نفر از حاضران نقل می‌کند که چندی است در ایران مسئله جدیدی رسم شده است. ایشان در جواب می‌گوید چه رسم شده؟ آن طلبه می‌گوید رسم انداخته اند که بعد از نماز‌ها بگویند خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگه‌دار، از عمر ما بکاه و بر عمر او بیفزای. آیت الله خویی می‌گوید خب چه اشکالی دارد؟ یکی از حاضران می‌گوید نوعی بدعت است که بعد از نماز و در تعقیبات آن ایجاد شده. آقای خویی در جواب می‌گوید دعاست و بدعت نیست. یک نفر دیگر از حاضران، اشکالی دیگر مطرح کرده و ایشان جواب می‌دهد و بالاخره اشکال سوم را و نهایتاً یکی از حاضران می‌گوید بنابراین شما این را امری راجح می‌دانید. آیت الله خویی می‌فرمایند بلکه واجب می‌دانم.»

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار