وقتی بعد از چهار ساعت اضافهکاری از اداره خارج شد ساعت ۸ شب بود. یعنی به اتوبوس میرسید؟! با عجله به سمت ایستگاه راه افتاد. آنقدر عجله داشت که متوجه دختر کوچکی نشد که از کنارش گذشت. پایش به دسته گل قشنگی که در دست دخترک بود گیر کرد و آن را به زمین انداخت. از سر به هوایی خودش شرمنده شد. دستهگل را از روی زمین برداشت و به دست دختر کوچک داد:
- ببخش عزیزم حواسم نبود.
- عیبی نداره آقا.
- برای کی خریدی؟
- برای مامانم.
- آفرین دختر خوب.
دستی نوازشگرانه بر سر دخترک کشید و به راه افتاد. به یاد روزهایی افتاد که برای مریم همیشه گل میخرید، حتی اگر وضع مالیاش خوب نبود به خریدن یک شاخهگل بسنده میکرد و مریم غرق شادی میشد. حالا از آن روزهای اوایل ازدواج سالها گذشته و گرفتاریهای زندگی گلخریدن برای مریم را از سر او انداخته بود، اما مریم هنوز همان زن دلسوز بود با همان ویژگیهای دوست داشتنی اولین روزهای آشنایی.
احساس شرمندگی کرد و یادش آمد که سالهاست برای مریم گل نخریده است. به خود که آمد در برابر گلفروشی نزدیک اداره ایستاده بود. از گلفروشی که بیرون آمد دسته گلی از گلایل، مریم و رز سرخ در دستش بود.
به آخرین اتوبوس که انبوه مسافران را در خود جای داده، رسید. اتوبوس یکی، دو ایستگاه رفته بود که یکی از مسافران تنهای به او زد و دسته گل از دستش افتاد. بدتر از این نمیشد! مأیوسانه گلها را از زیر دست و پای مسافران جمع کرد. گلایلها زیر دست و پا از بین رفته بودند.
دو ایستگاه بعد راننده آنچنان ترمز زد که او با دسته گل رفت توی دل یکی از مسافران. یکی از مریمها هم شکست. با تمام وجود احساس بیچارگی میکرد. هنگام پیاده شدن از اتوبوس هم لای در گیر کرد و وقتی در باز شد اتوبوس درحال حرکت بود، نتوانست درست پیاده شود سکندری خورد و به داخل جوی کنار خیابان سقوط کرد. کیف دستیاش آنطرفتر میان زبالههای داخل جوی گیر کرده بود. لباسش خیس و لجنی شده بود و دردناکتر اینکه از دسته گل خبری نبود. ناگهان چشمش به گل مریم نصفه و نیمهای افتاد که میان پاهایش گیر کرده بود. آن را برداشت و به سوی خانه به راه افتاد. چند بار تصمیم گرفت تنها باقیمانده گلها را دور بیندازد، اما منصرف شد و بالاخره به خانه رسید. وقتی زنگ خانه را به صدا درآورد در باز شد و مریم را با لبخند دلنشین همیشگی در میان قاب در دید. در یک لحظه همه چیز را از یاد برد. زندگی در دو چیز خلاصه شده بود؛ لبخند مریم و عطر مریم....