کد خبر: 1101420
تاریخ انتشار: ۲۷ مرداد ۱۴۰۱ - ۱۵:۵۸
صفر پوسه یکی از آزادگان و جانبازان شهر دیر است که با وجود داشتن چهار فرزند مشتاقانه به جبهه رفت و به اسارت نیرو‌های بعثی درآمد و بیش از هشت سال در زندان‌های عراق شکنجه شد.

سرویس فرهنگی جوان آنلاین: بازگشت آزادگان به میهن اسلامی بعد از سال‌ها دوری از وطن و تحمل سخت‌ترین شکنجه‌های روحی و جسمی در زندان‌های مخوف رژیم بعث نقطه عطفی در تاریخ انقلاب اسلامی بود؛ روزی که موجی از شادی در سراسر کشور ایجاد و سال‌ها فراق به وصال تبدیل شد.

رزمندگان آزاده ایرانی که با الگوگیری از حضرت زینب (س) و امام سجاد (ع) و اسرای دشت کربلا نه تنها تسلیم شکنجه‌ها و سو استفاده تبلیغاتی دژخیمان رژیم بعث نشدند، بلکه با صبوری و استقامت و جهاد تبیین و روشنگری و بیان اهداف انقلاب اسلامی دشمن را تسلیم و اردوگاه‌های عراق را به محلی برای پرورش روحی و معنوی خود تبدیل کردند.

شهرستان دیر علاوه بر ۱۱۷ شهید و ۴۸۶ جانباز، ۱۵ آزاده سرافراز نیز تقدیم انقلاب و نظام اسلامی کرده است.

صفر پوسه یکی از آزادگان و جانبازان شهر دیر است که با وجود داشتن چهار فرزند مشتاقانه به جبهه رفت و در ۱۸ اردیبهشت ماه سال ۶۱ در جریان عملیات بیت المقدس مجروح و به اسارت نیرو‌های بعثی درآمد و هشت سال و اندی در زندان‌های عراق شکنجه شد.

محاصره در کمین دشمن و جانباز شدن

این رزمنده و جانباز و آزاده دفاع مقدس به خبرنگار مهر گفت: قبل از پیروزی انقلاب و در جریان اعتراضات و راهپیمایی‌هایی که علیه رژیم ستمشاهی در شهر دیر برگزار می‌شد با بلندگوی قرمزی که داشتم شعارگو بودم.

صفر پوسه با بیان اینکه بعد از پیروزی انقلاب در زمینه تبلیغات بلندگویی با سپاه پاسداران همکاری داشتم، افزود: با شروع جنگ تحمیلی اشتیاق زیادی برای حضور در جبهه داشتم؛ یک روز که پشت بام خانه بودم، رادیو و تلویزیون با شور خاصی عملیات فتح المبین را پخش می‌کرد که به منزل باجناقم شهید غلامعباس دشتی رفتم و گفتم می‌خواهم به جبهه بروم اگر مایل هستی با هم حرکت کنیم.

وی ادامه داد: آن زمان در مرکز فرستنده رادیویی شهر دیر کار می‌کردم که درخواست کردم می‌خواهم به جبهه بروم، اما نپذیرفتند گفتم اگر قبول نکنید استعفا می‌دهم و به جبهه می‌روم و آن‌ها با رفتن من جبهه موافقت کردند.

پوسه بیان کرد: در سن ۲۶ سالگی همسر و فرزندانم را به خدا سپردم و به همراه باجناقم در جمع بسیجیان گردان امام حسن (ع) زیر نظر تیپ امام حسین (ع) از بوشهر راهی جبهه شدم و اولین بار در عملیات بیت المقدس شرکت کردم.

این آزاده دفاع مقدس عنوان کرد: در جریان عملیات بیت المقدس که تا خاک دشمن پیشروی کرده بودیم پس از آتش کشیدن ادوات آنها، بسیاری از رزمندگان برگشتند و ما که در ادامه پیش روی مسیر را اشتباه رفته بودیم در کمین دشمن محاصره و من مجروح شدم.

شکنجه‌های وحشیانه عراقی‌ها

پوسه بیان کرد: یکی از فرماندهان عراقی که شیعه بود از ما خواست که خود را تسلیم کنیم؛ در همین حین یک جیپ با سرعت آمد و یکی از کماندو‌های عراقی خود را پایین انداخت و سرنیزه کشید که سر ما را ببرد، اما آن فرمانده لگدی به او زد که چه کار می‌خواهی بکنی همه این‌ها جوان هستند و اجازه نداد، اما آن کماندو به یکی از سنگر‌ها رفت و سر یکی از رزمندگان را برید و جلوی چشم ما در دستش گرفت و رفت.

وی خاطرنشان کرد: اسرای ایرانی را به بیمارستان صحرایی انتقال دادند و مداوای سطحی کردند و دوباره ما را داخل ماشین پرت کردند و به باغ بصره منتقل و در گودال بزرگی که آنجا بود پرت کردند و سنگ و کلوخ بر سر ما می‌زدند.

پوسه گفت: بعد از فیلم برداری قضائی از همه نیروها، ما را صف دادند و پارچ آب یخ آوردند و این گونه وانمود می‌کردند که می‌خواهند به ما آب دهند، تا لحظه‌ای که آب نزدیک دهان ما می‌آمد فیلم می‌گرفتند، اما بلافاصله سر دوربین کج کرده و آب‌ها بر روی زمین می‌ریختند.

این جانباز و آزاده دفاع مقدس اضافه کرد: چشم‌ها و دست‌های ما را بستند و به استخبارات عراق در بغداد حرکت دادند و تا پاسی از شب شکنجه کردند و من ۲۲ روز در بیمارستان اردوگاه الانبار بستری بودم و بعد از آن نیز شکنجه‌های وحشیانه عراقی‌ها همچنان ادامه داشت که بعد از آن به اردوگاه موصل منتقل شدم.

ترویج افکار ضد اسلامی

وی بیان کرد: یک روز قبل از آخرین جمعه ماه مبارک رمضان درخواست برگزاری مراسم روز قدس دادیم که فرمانده اردوگاه به شرط شعار ندادن علیه صدام قبول کرد و ما هم شعار علیه آمریکا و اسرائیل و آل سعود سر دادیم و برنامه سخنرانی داشتیم.

این آزاده و جانباز سرافراز اسلام یادآور شد: از عراقی‌ها خواستیم که نماز عید فطر را در محوطه اردوگاه برگزار کنیم که این بار با کابل بر سرما ریختند و سپس به اردوگاه دیگری انتقال دادند؛ عده‌ای از ما حزب اللهی‌ها را به زندان گروه اسرای ضد انقلاب و طرفدار عراق بردند که حتی هنگام نماز نیز ترانه پخش می‌کردند و می‌خواستند با افکار ضد اسلامی خود بر ما اثر بگذارند، اما موفق نشدند.

وی با بیان اینکه روز‌ها و شب‌های اسارت به سختی می‌گذشت، اما ما به خدا توکل کرده بودیم، افزود: عراقی‌ها وقتی فهمیدند نمی‌توانند از طریق اسرای ضدانقلاب بر ما اثر بگذارند درگیری ایجاد کردند و دو نفر از اسرا شهید و عده‌ای زخمی شدند.

پوسه عنوان کرد: عراقی‌ها با هر چیزی که دم دستشان بود از چوب خیزران، چوب انجیر و کابل و طناب اسرا را شکنجه می‌کردند و حتی ۱۶ روز پشت سر هم ما را شکنجه می‌دادند که بسیاری از بچه‌ها دچار بیماری‌های گوارشی شدند.

این آزاده و جانباز دفاع مقدس با بیان اینکه یکی از مطالبات ما از عراقی‌ها آزادی حاج آقا ابوترابی از زندان انفرادی بود، تاکید کرد: بعد از اینکه حاج آقا ابوترابی آزاد و به جمع ما آمدند به عنوان پدر معنوی همه اسرا هر شب اعلامیه می‌دادند و ما را به آرامش و صبر زینب گونه و تحمل شکنجه‌ها و استقامت دعوت می‌کردند.

ماجرای برگشت به وطن

وی بیان کرد: بیش از هشت سال از اسارت می‌گذشت و ما با سختی‌های اسارت کنار آمده و زندگی می‌کردیم که یک شب یکی از عراقی‌ها برای ما خبر آورد که عراق و ایران برای تبادل اسرا توافق کرده اند؛ چند روز بعد ما را به مرز آوردند و نکته جالبی که آنجا دیدم فرمانده عراقی‌ها به سمت اتوبوس اسرای خودشان رفت و من هم پشت سر او رفتم که از اسرای عراقی خواست در حمایت از صدام شعار بدهند، اما همه اسرای عراقی سرشان را پایین انداختند و قبول نکردند که این نشان داد نظام جمهوری اسلامی به خوبی بر اسرای عراقی تأثیر گذاشته است.

پوسه خاطرنشان کرد: هنگامی که به وطن برگشتیم شور و شوقی عجیبی بین مردم بود و استقبال پرشوری از ما به عمل آمد.

آزاده و جانباز دفاع مقدس گفت: جوانان امروز باید بدانند این نظام و انقلاب به سادگی به دست نیامده است و ما نباید بی تفاوت باشیم؛ البته من مطمئن هستم جوانان عزیز اگر روزی نیاز باشد با جان و دل با دشمن مبارزه می‌کنند.

وی افزود: آمریکایی‌هایی ها که بعد از انقلاب از کشور رانده شدند و نتوانستند چپاولگری کنند، هرگز آسایش ما را نمی‌خواهند و اگر چه امروز ما در سختی و تحریم هستیم، اما باید مقاومت کرده و انسجام و وحدت و یکپارچکی خود را حفظ کنیم.

خاطرات همسر آزاده

همسر این آزاده به خبرنگار مهر گفت: روزی که همسرم می‌خواست به جبهه برود چهار فرزند داشتیم که کوچک‌ترین آن‌ها دو ماهه و بزرگترینشان هم هفت سال داشت؛ فرزندانم به سختی دل از پدر کندند در حالی که دو نفرشان مریض و بیماری سرخک داشتند.

بتول ابراهیمی با بیان اینکه برای من افتخاری است که همسرم آزاده و جانباز است، افزود: در طول دورانی که همسرم جبهه بود سختی‌های زیادی کشیدیم و تا مدت‌ها از سرنوشت او خبری نداشتیم و نمی‌دانستیم که اسیر شده است.

وی بیان داشت: به امام زمان (عج) متوسل شدم تا از سرنوشت همسرم مطلع شوم؛ شب در خواب دیدم که در مسیر رفتن به منزل خواهرم کنار حسینیه خواهران، آقای بزرگواری ایستاده و سینی پر از رطب دستش بود و به من گفت این سهمیه شما است و نگران نباشید همسرتان سالم است؛ رطب‌ها را گرفتم و به خانه خواهرم که رسیدم دیدم همسرم به همراه شوهر خواهرم نشسته اند و ساک‌هایشان هم بغلشان است و من خوشحال شدم؛ بعد‌ها از طریق نامه صلیب سرخ فهمیدم که همسرم اسیر شده است.

ابراهیمی ابراز کرد: به برکت خوابی که دیدم هر سال نیمه شعبان برای امام زمان (عج) سفره بگیرم و این کار از همان سال ۶۱ که همسرم اسیر شد تا الان که ۴۰ سال می‌گذرد، ادامه دارد و هر سال پرشورتر برگزار می‌شود و حتی یکی از افراد که سردرد شدیدی داشت نیز به برکت این سفره شفا گرفت.

منبع: مهـــر
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار