آقای عباس عبدی منتقد پرکار و همهفنحریف اصلاحطلبان به نقدی که روزنامه جوان به یکی از یادداشتهای اخیر ایشان نوشته واکنش دلخورانهای نشان داده، اما همچنان نه تنها درباره مغالطات منطقی یاداشتش توضیحی نداده، بلکه مغالطه دیگری را نیز مرتکب شده است.
به این بخش از یادداشت مورد نقد ایشان توجه کنید که چطور اصل ادعایی خود را درست در جمله بعدی نقض میکند: «هیچ وصفی جز حقارت برای رفتار سیاسی این جماعت نمیتوان اطلاق کرد. از یک سو کوچکترین رفتاری که در میان معترضین و منتقدین خلاف ضوابط ببینند، آن را به همه آنان تعمیم میدهند، مثل آتش زدن پرچم، که احتمال از خودشان بودن را نباید نادیده گرفت، حتی اگر هم یک نفر آن را انجام داده باشد، ربطی به معترضین ندارد.»
آقای عبدی بلافاصله پس از آنکه تعمیمدادن آتشزدن پرچم به همه معترضان را نشانه حقارت سیاسی جماعت نواصولگرایان (به عبارت ایشان) میداند، در جمله بعدی از احتمال آتشزدن پرچم به دست خود آن جماعت حرف میزند، بدون اینکه اینبار اصل خود را درباره تعمیمندادن بپذیرد. یعنی بر فرض حرف ایشان درست باشد که یکی از جماعت نواصولگرا برای بدنام کردن معترضان، پرچم آتش زده باشد، آیا مطابق نظر ایشان این مورد را میشود به همه آنان نسبت داد و آنان را جماعت حقیر سیاسی نامید، اما آتشزدن پرچم به دست یکی از معترضان را نمیشود به همه آنان تعمیم داد؟!
روزنامه جوان از آقای عبدی خواست این مغالطات منطقی را جواب دهد نه اینکه ژست عارفانه درباره بهشت و جهنم بگیرد. ممکن است ایشان بگوید منظورش از «احتمال آتشزدن پرچم به دست خودشان» به دست یکی از نیروهای امنیتی بوده، در این صورت ضمن آنکه همچنان همان مغالطه باقی است، باید گفت اگر ایشان از رموز کارهای اطلاعاتی و امنیتی آگاه است و در گذشته یا حال سر و سری با آنان داشته و دارد، ما از آن بیخبریم و همچنان میگوییم حتی اگر فرض و احتمال ایشان درست باشد، مطابق باور خود ایشان قابل تعمیمدادن نیست.
نکته دوم اینکه آقای عبدی از اینکه او را از پرگویی با یادآوری سخن مولا علی برحذر داشتهایم، رنجیدهاند و ما را به ادب در رسانه توصیه کردهاند، اما در همان یادداشت خود، با فهرست کردن انواع تهمتها و فحشها، جماعت مخالف خود را به شاخزدن، حقیرسیاسیبودن و عجوزهبودن متهم میکند! مثل این: «در مقابل، همه تقصیرات را مثل عجوزهها به گردن دیگران میاندازند. این نهایت توهم در عین حقارت است.»و این: «و فارغ از هرگونه چارچوب اخلاقی، چشم بسته و از روی استیصال به این طرف و آن طرف شاخ میزند.»شگفتا که ایشان در انتهای همان جملهای که در ابتدایش، مخالفان را خارج از چارچوب اخلاقی میداند، آنها را به شاخزدن (صفت گاوان و چهارپایان) متهم میکند!
آیا ایشان قبل از پاسخ به نقدها مطالب خود را میخواند؟! آیا یادداشتها را خود ایشان مینویسد و نقدها را کس دیگری؟! آیا همه را یک ربات نیمههوشمند مینویسد؟! اگر اینطور نیست چرا در حالی که در یک یادداشت کوتاه مخالفان را عجوزههای حقیر شاخزن مینامد، چنین توصیهای از جایگاه یک استاد اخلاق میکند: «بهعلاوه برای کسی که در روزنامه مینویسد شایسته نیست از کلمات زشت استفاده کند. چنین کلماتی بیش از این که مرا ملکوک کند نویسنده را بیاعتبار و ناسزاگو معرفی خواهد کرد.»؟! آیا خود ایشان که مخالفان خود را به شاخزدن متهم میکند، بیاعتبار نمیشود؟!
نکته سوم آنکه ایشان میگوید جماعت نوجوان و جوان معترض، او را نمیشناسند و یادداشتهایش را نمیخوانند که بخواهند تحریک شوند یا نشوند. بله اصلاحطلبان مدتهاست که مخاطبشان مردم و جوانان نیستند، اما خود ایشان خوب میداند که هر نوشتهای قدرت انتقال از قشری به قشر دیگر را دارد و این ادعای خود ایشان درباره مخالفانشان است که هر اقدام آنان را دومینووار در همه امور مملکت موثر میداند.
در پایان ایشان را به رعایت انصاف در معرفتشناسی خود نسبت به حکومت و مخالفان دعوت میکنیم. نگاهی به واکنشهای خود درباره سرود سلام فرمانده بیندازد. در آن زمان در چندین توئیت و یادداشت، آن همدلی نوجوانان و جوانان با یک سرود امامزمانی را تمسخر و آن را یک جشن «زاید» حکومتی و همزمانی آن را با حادثه متروپل نشانه بیغمبودن حکومت میدانست، اما اکنون یک گروه دیگر از جوانان و نوجوانان برای او اهمیت متفاوتی پیدا میکنند! با آنکه برخی از افراد فرهنگی جناح اصلاحطلب در آن زمان بر خودجوش بودن این آهنگ از ساخت تا همراهی مردم حتی همراهی گروههایی از افراد مخالف حکومت اذعان میکردند و البته این بعید نبود، زیرا اصولاً نسبت به سرودهای خوشآهنگ، عموم مردم چنین احساس و واکنشی دارند، اما برای آقای عبدی گویا نوجوان داریم تا نوجوان!
آقای عبدی اگر منصفانه بنویسد و این بغض و کینهای را که از مخالفان در سینه و گلو دارد، فروکش کند، چه بهتر، وگرنه تا وقتی مخالفان خود را گاوشاخزن و پیرزنهاینقزن مینامد، نباید انتظار داشته باشد که به رعایت انصاف دعوت نشود.