ترس برادر مرگ است؛ این جمله را همه شنیدهایم و حتی در زمین فوتبال نیز به ما ثابت شده بود هر وقت بترسیم و برای حداقل نتیجه به میدان برویم چیزی جز شکست نصیبمان نمیشود، ولی گویا کارلوس کیروش این واقعیت را اصلاً قبول ندارد که اگر داشت در جدال با امریکا تاکتیک اشتباه را به تیم دیکته نمیکرد و فرصت صعود تاریخی به دور دوم جامجهانی را از ایران نمیگرفت.
بازی برتر و مقتدرانه مقابل ولز تا حدودی مرهمی بود بر زخم شکست سنگین به انگلیس. از آن مهمتر اینکه همه به صعود امیدوار شده بودیم، حتی حریفان! تیم ما میتوانست با حداقل امتیاز، یعنی با یک مساوی راهی یکهشتمنهایی شود، ولی تاکتیک دفاعی بلایی به سرمان آورد که تا آخر بازی نتوانستیم جبرانش کنیم. وقتی دروازه ولز را از اول بازی به توپ بستیم نتیجهاش را نیز با یک برد شیرین گرفتیم، ولی در کمال ناباوری در مصاف با امریکا به جای آنکه ما بازیمان را به حریف دیکته کنیم، این امریکا بود که از عقبنشینی محسوس ما به نفع خودش استفاده کرد. توپ و میدان در اختیار امریکایی بود که اهمیت بازی را بهتر از ما درک کرده بود. تساوی هم به درد تیم برهالتر نمیخور، به همینخاطر شاگردانش تا زدن گل برتری دست از حمله نکشیدند. آن وقت تازه معلوم شد تفکرات دفاعی چه ضربه جبرانناپذیری به تیمملی میزند.
جامجهانی جای ترس نیست و هر تیمی ترسو بازی کند خیلی زود باید به خانه برگردد. بازیکنان برای جبران نتیجه در دیدار دوم از جان مایه گذاشتند و انتظار میرفت در دیدار سوم و درحالیکه سرنوشت صعود دست خودمان است، مقتدرتر ظاهر شویم. مرد اول نیمکت باز هم نشان داد در بازیهای بزرگ و بزنگاههای مهم دل و جرئت لازم را ندارد و ترجیح میدهد بازی مساوی شود، نه اینکه تیمش برای گلزنی به آب و آتش بزند. از طرفی بعد از آن برد روحیهبخش و در شرایطیکه شانس صدرنشینی هم داشتیم در مواجهه با امریکا، بیبرنامه و سردرگم بودیم. در عوض حریف خوب میدانست از بازی چه میخواهد و چطور باید از تاکتیک تدافعی ایران به سود خود بهره ببرد. آنها آنقدر زدند تا قفل دروازه ایران باز شد و حتی برای حفظ تکگل پیروزیبخششان نیز برنامهریزی کرده بودند. درستش هم همین است؛ در تورنمنتی در حد جامجهانی اولین اشتباه، آخرین اشتباه است و فرصتی برای جبران وجود ندارد. تاوان بازی ترسوی تیم را مردمی دادند که ایران را در یک قدمی صعود میدیدند.
جدا از اصرار عجیب بر بازی تدافعی، کیروش باید در خصوص انتخاب ترکیب اصلی نیز شفافسازی کند. علیرضا بیرانوند مصدوم بدون محافظ صورت درون چهارچوب ایستاد و با ترس و لرز توپها را دفع میکرد. واقعاً با در اختیار داشتن سه دروازهبان دیگر چه لزومی داشت بیرانوند با آن شرایط به میدان فرستاده شود! مدافع یا مهاجمی که نقشی در زمین ندارد را باید خیلی زود تعویض کرد، نه اینکه صبر کنیم زمان از دست برود بعد به فکر تغییر بیفتیم. اینها بخشی از دلایلی است که امریکا به جای ما جشن صعود گرفت. در باد پیروزی بر ولز خوابیدیم، به کم قانع شدیم و خود را از پیش صعود کرده قلمداد کردیم. در بدترین زمان ممکن باختیم تا حداقل برای چهار سال دیگر حسرت صعود به دلمان بماند. رؤیای زیبایی که منتظر تبدیلش به واقعیت بودیم، نقش بر آب شد و حالا هر چقدر هم وعده موفقیت در آسیا را بدهیم، تغییری در واقعیت ایجاد نمیکند.