چه شد که زندگی شهید محسن جاویدی را برای ساختن مستندتان انتخاب کردید؟
من سال ۱۳۹۷ در فضای مجازی در گروهی عضو بودم. کلیپی در یکی از گروهها آمد که مادر شهید محسن جاویدی در آن صحبت میکرد؛ مراسم یادواره شهدایی در شهرستان فسا برگزار کرده بودند، وقتی مراسم تمام شد مادر شهید جاویدی پیش برگزارکنندگان آمد و از آنها گله کرد و گفت: یادوارهها را برگزار میکنید، ولی سی و چند سال است که از حضور پسرم در کربلای ۴ میگذرد و هنوز هیچ خبری از او ندارم. مادر شهید این حرفها را با گریه و زاری میگفت و از مسئولان یادواره خواست تا خبری از پسرش برایش بیاورند. من در شهرستان فسا زندگی میکردم و این فیلم را که دیدم، تصمیم گرفتم مادر شهید را پیدا کنم. به یکی از همخدمتیهایم زنگ زدم و گفتم شماره خانواده و نزدیکان شهید جاویدی را میخواهم. چند روزی که گذشت شماره یکی از آشنایان مادر شهید را به من داد و هماهنگ کردم تا پیش مادر شهید برویم. وقتی پیش مادر شهید رفتیم، چون دوربین داشتیم ایشان فکر کرد، میخواهیم خبر بازگشت پیکر پسرش را بدهیم. ما با مادر شهید صحبت کردیم، یک روز پیش ایشان بودیم و مستند را تهیه کردیم.
شما از قبل شهید محسن جاویدی را میشناختید؟
نه، من شناختی از شهید نداشتم. البته باید اشاره کنم شهرستان فسا یک شهید دیگر با نام خانوادگی جاویدی دارد که به اشلو معروف است. خیلیها فکر میکنند شهید محسن جاویدی با شهید مرتضی جاویدینسبت فامیلی دارد، ولی باید بگویم دو شهید هیچ نسبتی با هم ندارند. شهید مرتضی جاویدی از شهدای شاخص دفاعمقدس است که دربارهشان کتابی هم نوشته شده و از شهدای شناخته شده فسا به شمار میروند.
فضای خانه و شرایط خانوادگی شهید را چطور دیدید؟
خانواده شهید داخل روستای خیرآباد فسا زندگی میکردند و یک خانه قدیمی و معمولی داشتند. مادر شهید گاهی اوقات جلوی در خانه مینشست و منتظر شنیدن خبری از پسرش بود. مادر شهید به درستی نمیتوانست راه برود و خیلی به سختی حرکت میکرد. چند ماه پیش با نزدیکان شهید تماس گرفتم و به من گفتند که مادر شهید دیگر نمیتواند راه برود. بعد از اینکه ما این فیلم را ساختیم، فیلم در جشنواره مستند سال ۱۳۹۸ در بخش مردمی رتبه اول را کسب کرد. پس از اینکه مستند دیده شد، بخشهایی از فیلم در فضای مجازی حسابی دست به دست چرخید و ترند شد و خیلی از بازیگران داخل صفحات اجتماعیشان گذاشتند و افراد زیادی به خانه شهید سر زدند. پس از مستند «چشم به راه»صداوسیما هم به خانه شهید رفت و از خانواده شهید گزارش تهیه کرد. مردم هم زیاد به خانه شهید سر میزدند. از تهران به من زنگ میزدند و میگفتند، میخواهیم کمک مادر شهید بکنیم و هر کسی به هر طریقی میخواست عشق و ارادتش را به خانواده شهید نشان دهد. تا قبل از دیده شدن مستند، مادر شهید در گمنامی زندگی میکرد، ولی پس از آن شهید و خانواده شهید شناخته شدند.
مادر شهید از فرزندشان و رفتنشان چه صحبتهایی میکردند؟
شهید سرباز بود و در حین خدمت به همراه چند نفر از بچه محلهایشان میگویند که میخواهیم به جبهه برویم. چون پدر شهید جاویدی از دنیا رفته بود، وقتی به مادرش میگوید که میخواهم به جبهه بروم، مادر شهید از پسرش میخواهد که نرود و به او میگوید پدرت فوت کرده و اگر تو هم بروی من در خانه مرد ندارم. شهید اصرار زیادی به مادرش میکند و در آخر مادر نیز راضی به رفتن پسرش میشود. به همراه چند نفر از پسرهای همسایه که سرباز بودند به جبهه میروند و مدتی هم در جبهه حضور دارند و پس از اینکه یکی از بچه محلهایشان به شهادت میرسد به خانهبرمیگردند. مادر آن شهید بیتابی زیادی میکرد و شهادت پسرش برایش خیلی سخت بود. همان زمان مادر شهید خطاب به محسن جاویدی میگوید، شما رفتید و پسر من را شهید کردید و حالا برگشتید، دعا میکنم تا شما هم شهید شوید و دیگر برنگردید! نام دوستشان خسرو بود و شهید جاویدی به مادر شهید میگوید انشاءالله ما هم شهید شویم و جانمان پیش خسرو برود. شهید جاویدی خودش را کاملاً آماده شهادت کرده بود.
عملیات کربلای ۴ میخواست شروع شود که شهید محسن جاویدی به مادرش میگوید: میخواهم به جبهه بروم. مادر کنجکاو میشود که پسرش به کجا و کدام منطقه میخواهد برود و از او میپرسد کجا میخواهی بروی؟ شهید جاویدی میگوید میخواهم برای عملیات کربلای ۴ بروم. مادر شهید میگوید میخواهی به کربلا و زیارت امامحسین (ع) بروی؟ شهید هم برای اینکه مادرش را خوشحال کند، میگوید بله! میخواهیم به زیارت کربلا برویم. شهید جاویدی در جبهه راننده قایق و آرپیجی زن بود و در جریان عملیات کربلای ۴ آرپیجی داخل قایقش میخورد و اصلاً معلوم نمیشود پیکر شهید چه میشود تا همین الان هم پیکر شهید برنگشته است. در خلال مصاحبه با مادر شهید میدیدیم که ناگهان به فکر عمیق فرو میرفت و بعد برای پسرش شعر میخواند. مادر همچنان به یاد پسرش هست و انگار خیلی از صحنهها و اتفاقات هنوز جلوی چشمانش است. این داغ و چشم انتظاری برای مادر شهید سختی زیادی دارد و ایشان هنوز نتوانسته این اتفاق را هضم کند. واقعاً هم سخت است یک مادر پسرش را در ۱۸ سالگی از دست بدهد و در تمام طول این سالها هیچ نشان و خبری از پسرش به دست نیاید.
مادر شهید درباره جاویدالاثری و سالهای بیخبری از فرزندش چه واکنشی نشان میداد؟
مادر شهید هنوز منتظر نشسته است و میگوید: پسرم شهید نشده و برمیگردد. حتی بنیاد شهید هم میخواست برایش قبر نمادین درست کند، اما مادر شهید قبول نکرد. قبل از رفتن به جبهه دختری را برای شهید جاویدی نشان کرده و حلقهای هم برای آن دختر گرفته بودند تا به زودی مراسم ازدواجشان را برگزار کنند، ولی وقتی محسن جاویدی شهید میشود و هیچ خبری از شهید نمیآید، خانواده دختر آن حلقه و نشان را برمیگردانند. مادر شهید رختخواب، موتور قدیمی یاماها و بسیاری از وسایل شخصی پسرش را نگه داشته است. مستند از حیاط خانه مادر شهید شروع میشود که درخت نارنجی در آن قرار دارد. درخت نارنج را شهید کاشته بود و مادر هر روز به درخت آب میدهد و میرسد، به نوعی یادگار پسرش محسوب میشود. مادر شهید برایمان تعریف میکرد محسن را از بقیه بچههایش بیشتر دوست داشته و شهید هم از همه بیشتر کمک حال مادر بود.
ماجرای ماهی نخوردن مادر شهید از کجا آمد و چطور متوجه این ماجرا شدید؟
من همینطور که با مادر شهید مصاحبه میکردم، یکی از بستگان شهید به من گفت مادر شهید اصلاً ماهی نمیخورد، شما از ایشان بپرسید چرا ماهی نمیخورد. من به مادر شهید گفتم که ما شنیدهایم شما ماهی نمیخورید، علت آن را بگویید؟ مادر شهید جاویدی اول از سؤال ما خوشش نیامد و گفت چه کسی به شما گفته من ماهی نمیخورم؟ حتماً کسی به شما گفته تا بخواهید اعصاب من را خرد کنید. ناگهان مادر شهید خیلی برافروخته شد. بعد که کمی گذشت ایشان گفت پسر من را در اروند ماهیها خوردهاند و به همین خاطر من اصلاً لب به ماهی نمیزنم. تعریف میکرد که اگر ماهی هم در آکواریوم یا تنگ ببیند حالش بد میشود.
مادر شهید با وجود گذشت این همه سال هنوز چشم انتظار هستند؟
بله، نزدیکان خانواده شهید میگفتند مادر شهید در چند سال اخیر هر جایی میرفت سریع به خانه برمیگشت و میگفت محسن الان به خانه میآید، پشت در نماند. چشم انتظاری مادر شهید ترکیبی از امید و انتظار است. هنوز دوست ندارد کسی بگوید پسرش شهید شده، انگار میخواهد همچنان با امید بازگشت پسرش زندگی کند. همین نشستن جلوی در خانه به امید بازگشت آقا محسن، یعنی اینکه ایشان هنوز در ذهنش امید زیادی به بازگشت پسرش دارد. پس از اینکه مستند در تلویزیون و فضای مجازی پخش شد مردم زیاد به خانه شهید سر میزدند و بستگان شهید میگفتند دیدار و بازدیدهای مردم باعث شده روحیه مادر شهید خیلی بهتر شود. این اتفاق مهم و خوشایندی بود که بعد از دیده شدن این مستند اتفاق افتاد.