فرمانده عملیات ترور سردار سلیمانی درباره ساعت ۱:۲۰ بامداد ۱۳ دی‌ماه سال ۱۳۹۸ در کتابش نوشته است: «ایستادم و به جلو خم شدم تا بهترین دید ممکن را داشته باشم. بچه‌ها همه ساکت بودند و چشمان همه به مانیتور‌های بزرگ چسبیده بود. سپس ناگهان، یک فلش سفید بزرگ سراسر صفحه به نمایش در آمد. ماشین کاملا محو شده بود. قسمت‌هایی از خودرو در حال بالا آمدن در هوا دیده می‌شد.»
مروری بر نقش پاوه در دفاع مقدس در گفت‌وگوی «جوان» با یک فعال فرهنگی استان کردستان
بعثی‌ها نهم خرداد ۱۳۶۰ پاوه را مورد حمله وحشیانه هوایی قرار می‌دهند. مردم این شهر پشتیبان نظام بودند و همین مسئله باعث شده بود ضد انقلاب و بعثی‌ها نسبت به این مردم کینه داشته باشند. پاوه در طول دفاع‌مقدس شاهد وقایع دیگری نیز بود
همسر شهید مصطفی دریانوش خاطراتش از روز حادثه سقوط بالگرد را بازگو می‌کند. منبع فارس
گفت‌وگوی «جوان» با مادر شهید فراجا سرباز شهید مهدی رحیمیان 
مهدی ۳۶ روز در کما بود و دو روزی می‌شد که به بخش منتقل شده بود. در این دو روز کنارش می‌رفتم و برایش دعا می‌خواندم. ائمه را صدا می‌کردم و از مهدی می‌خواستم او هم با من زمزمه کند. به دکتر‌ها می‌گفتم عمر دست خداست. شب آخر ضربان قلبش خیلی آرام و نامنظم می‌زد و در نهایت ۱۹ خرداد ۱۴۰۲ به شهادت رسید
گفت‌وگوی «جوان» با فرزند سردار شهید جواد هرمزپور از شهدای شاخص بویراحمد
پدر وقتی از جبهه برمی‌گشت به خانواده سفارش می‌کرد اگر خواستید از زمین کشاورزی کسی رد شوید و حواستان نبود یک خوشه از گندم فرد مستضعف زیر پایتان له شد، باید یک بسته گندم از گندم‌های خودمان ببرید در جای گندم او بگذارید. این خاطره تقیدشان را نسبت به حق‌الناس نشان می‌دهد
گفتگو با پدرشهید امید اکبری از شهدای مدافع امنیت
اهل تلاش بود. کار من ساختمانی است از همان زمانی که امید ابتدایی بود، با خودم می‌بردمش سر ساختمان. برای اینکه ببیند و چیز‌های جدید یاد بگیرد. اما اهل کار بود. از همان کودکی و سر ساختمان هم سعی می‌کرد کمکم کند
گفت‌و‌گوی «جوان» با همسر شهید فراجا سرگرد مهدی یزدی
او گفت: شهادت من خیلی زود اتفاق می‌افتد. من جمعیت تشییع پیکرم و جنازه خودم را دیده‌ام. بعد شروع کرد به صحبت و همه توصیه‌هایش مانند وصیت بود. شهادت برای او یقین شده بود. او از تربیت بچه‌ها گفت. از پرورش مکتبی و امام حسینی‌شان. از اینکه با نگاه دینی و مکتبی اهل بیت (ع) رشد پیدا کنند. او گفت: بعد از شهادت من توکلت به خدا باشد. گفتم من بدون شما نمی‌توانم. مهدی به من آرامش داد و گفت من کی هستم خانم! تو خدا را داری! توکلت به خدا باشد. تو دعا کن که من با شهادت بروم. مرگ حق است، اما من آرزو دارم با شهادت به دیدار خدا بروم
مرحله چهارم عملیات آزادسازی خرمشهر بود. گروهی از نیروهای تخریب تیپ ۲۷ محمدرسول‌الله(ص) مأمور شدند تا پل پشتیبانی بعثی‌ها روی نهر عرایض را منفجر کنند. آنها رفتند و ناجی خرمشهر شدند اما هیچ وقت پیکرهایشان بازنگشت.
روایت فرماندهان از آزادسازی خرمشهر
به قاسم سلیمانی گفتم مرحبا به این نیرو‌های رشید و دلاور! جواب داد: من هم ممنون آن‌ها هستم... گفتم البته از سرفرماندهی شماست که این‌همه مقاومت شد! با تواضع گفت: این حرف را نزن من که عددی نیستم!
خاطراتی از زندگی تا شهادت شهید‌یوسف مداح به روایت همسرش
وقتی کمک‌های مردمی را برای جبهه جمع می‌کردند یوسف می‌گفت: باید بهترین‌های خود را برای رزمندگان و تقویت جبهه بفرستید. من هم حلقه ازدواجم را هدیه کردم. گفتند:این یادگاری همسر شهیدت است، یک هدیه دیگر بدهید! در جوابشان گفتم: یوسف توصیه کرده بهترین‌ها را هدیه کنید. مطمئنم از این کارم خوشحال می‌شود
۱