اگر کشور ایران را خانهای با پنجرههایی به سوی کشورهای منطقه تصور کنیم، میتوان گفت: بزرگترین پنجره آن به سوی کشور افغانستان است؛ پنجرهای که از آن مناظر بدیع و چشمنوازی از مشترکات تاریخی، فرهنگی و ادبی را میتوان دید. دین مشترک، تاریخ مشترک، مفاخر مشترک، فرهنگ شفاهی مشترک، تقویم مشترک، هنر و ادبیات مشترک و روشنتر از همه، زبان و خط مشترک بخشی از جلوههاست. حقیقت این است که در این منطقه میان هیچ دو کشور آن مایه از مشترکات نمیتوان یافت که میان این دو کشور وجود دارد ولی دریغ که قرنهای متمادی این مشترکات و بلکه درستتر بگوییم یگانگیها در هالهای از کدورتهای سیاسی میان دو کشور پوشیده بوده است. نزاعهای دائمی سلسلههای پادشاهی در این قلمرو در سالیان دور و تفرقهافکنیهای زیرکانه دولتهای استعمارگر در یکی دو قرن اخیر، بر این مشترکات سایه افکنده بود و چنین بود که دولتمردان دو کشور، همدیگر را به چشم رقیب میدیدند. متأسفانه آنچه در رسانهها، مطبوعات و متون درسی و آموزشی دو کشور جلوه مییافت، ناشی از این رقابت پنهان و آشکار بود، به ویژه در عصر حکومتهای پهلوی و محمدزایی در دو کشور ولی این قانون طبیعت است که میان درختان همرنگ و همجنس یک باغ، حتی اگر دیوار هم بکشند، ریشههای آن درختان از زیر زمین همدیگر را مییابند و شاخ و برگ آنها از فراز دیوار به هم میرسند. همزبانان همدل در هر دو کشور بنا بر همان پیوندهایی که از آنها سخن گفتیم، همواره تشنة این ارتباط بودند، هر چند گاه حتی این تشنگی را نمیتوانستند ابراز کنند. این مردم همدیگر را فقط از پشت پنجرهای میدیدند که غبار سیاست بر آن نشسته بود و البته ملیگرایی مفرط در هر دو کشور، به ویژه در ایران عصر پهلوی، بر این غبار افزوده بود.
وقوع انقلاب اسلامی و مطرح شدن گرایش جهان وطنی اسلامی در کشور ایران و سپس وقوع جنگ تحمیلی و دیگر درگیریهای ایران اسلامی با استکبار جهانی از سویی و درگیری مردم مسلمان افغانستان با ابرقدرت شرق و حکومت دستنشانده آن از سویی دیگر، مردم این دو کشور را از جهت سیاسی نیز همسرنوشت ساخت. مهاجرت گروه وسیعی از مردم افغانستان به جمهوری اسلامی ایران هم این زمینهها را پررنگتر کرد. چنین شد که فرصتی برای غبارزدایی از این پنجرهها پدید آمد، به ویژه که روشنترین پیام انقلاب اسلامی بازگشت به ریشههای عمیق دینی در جهان اسلام بود. هم از این روی جمهوری اسلامی ایران در سایه رهنمودهای خردمندانه رهبری این کشور، گفتمان جدیدی در جهان اسلام طرح کرد، گفتمانی بر مبنای وحدت و همسویی فرهنگی و عقیدتی این قلمرو زبانی، البته با حفظ استقلال سیاسی کشورها. مسلماً در این میان موانعی هم وجود داشت و دارد. از جانبی شماری از مردم دو کشور که سالها در سایه تبلیغات ملیگرایانه قرار داشتهاند، ممکن است ضرورت این یگانگی را درنیابند و از جانبی همسویی و همدلی دو کشور همزبان و همسایه، برای بسیاری از قدرتهای جهانی خوشگوار نمیافتد. چنین است که گاه غباری از کدورت و سوءتفاهم در فضا پراکنده میشود. عدمشناخت کافی میان گروههایی از مردم دو کشور هم گاهی افزاینده این کدورتها میشود. اینها مسئولیت نخبگان دو کشور را برای شفاف ساختن روابط، سنگینتر میسازد.
یکی از کارهایی که در این مسیر ضرورت دارد، روشن ساختن دیدگاههای مقامات عالیرتبه جمهوری اسلامی ایران، به ویژه دستاندرکاران امور سیاسی و رسانهای، حجتی روشن و برهانی قاطع باشد برای ضرورت این همدلیها و همسوییها. خوشبختانه در بیانات رهبر انقلاب اسلامی ایران، توجه و عنایت به مسائل افغانستان بسیار بارز و آشکار است و البته جز این هم انتظاری نمیرود. گردآورنده محترم اثری که در پی معرفی آن هستیم، به همین منظور، با تحقیق در بیانات و مکتوبات ایشان از سال ۱۳۶۸ تا کنون درباره مردم و کشور افغانستان از منابع گوناگون استخراج کرده و با ذکر مأخذ، به صورتی منظم و مدون تنظیم کرده است تا بیانگر دیدگاهها و سخنان برای مردم دو کشور، به ویژه دستاندرکاران امور دو کشور باشد. انتشارات عرفان با حمایت کامل سفارت جمهوری اسلامی ایران در کابل و همت مؤلف محترم اقدام به نشر این اثر ارزشمند کرده و امیدوار است که این صحیفه، در مناسبات میان مردم و به ویژه نخبگان دو کشور، راهگشا و نویدبخش باشد.