آنقدر وجودشان کمرنگ است که وقتی یک جا دور هم جمع میشوند، از منظر هر تماشاکنندهای تعجبآور است. تقریباً کمتر پیش میآید کسی در طول روز یک نفر از آنها را در مسیر خانه تا محل کار ببیند. در مراکز تفریحی و خرید که دیگر هیچ. انگار کلاً تفریح و خریدی هم اگر داشتهاند با در نظر گرفتن سختیهای تردد ترجیح دادهاند حذف یا مسئولیتش را به دیگری واگذار کنند. نه آنکه خودشان دلشان نخواهد نه؛ اصلاً مگر میشود انسان باشی، دختر پرانرژی نوجوان و پسر خوشذوق جوان باشی، اما نخواهی در سطح جامعه تردد کنی؟ امکان ندارد، اما ریشه این نبودنها را که بگیری میرسی به یک دنیا نداشتن، نبودن، ترس و.... نداشتن مسیر ساده و سهل برای رفتن که از زمان مدرسه رفتن نبوده و تا به دانشگاه هم رسیده؛ نبودن یک وسیله حمل و نقل عمومی که بتواند با خیال آسوده و بدون نگرانی از بیشتر آسیب دیدن تردد کند. از همه مهمتر ترس از قضاوتها، نگاهها و حتی حرفهایی که نه تنها امید بیشتری نمیدهند بلکه به ماندن در خانه ترجیحشان میدهد. این حجم از نداشتنها و نبودنها و ترسها ۱۰ تا ۱۵ درصد مردم را طوری از سطح جامعه حذف کرده که وقتی یک جا دور هم میبینیمشان چشمهای متعجبمان باور نمیکند. این وسط کسی که بتواند همه این ندیدهگرفتنها را ببیند و تلاش کند بهترینها را برایشان رقم بزند میتواند به نمونه عینی از انسان ایدهآلی تبدیل شود که طبق فرموده امام حسین (ع) خادم توانیابان است آنجا که در صفحه ۲۳۷ تحفالعقول فرمودهاند: «ای مردم تعهد به رسول خدا بیمقدار و خوار گشته، نابینایان و ناشنوایان و توانیابان در شهرها بییاور ماندهاند و به آنها رسیدگی نمیشود. شما به اندازه و مقام خود و درخور مسئولیت خود کار نمیکنید؛ حتی از کسانی که خادم توانیابان هستند، تشکر نمینمایید.» نقشه تهران را که دستت بگیری وقتی از شمال تا مرکزش و از شرق تا غربش نتوانی مأمنی پیدا کنی که همه چیزش جور باشد برای حضور فعال اجتماعی این جامعه خاص میتوانی دلخوش باشی به انتهای اتوبان شهید سعیدی یکجایی حوالی یافتآباد؛ همان جا که به لطف برندهای معتبرش شناخته میشود، اما همین برندها هم حداقلهای ارزشگذاری جوامع بشری را برای قشر ۱۵ درصدی این کشور قائل نیستند. در میدان الغدیر محله یافتآباد حضور و اشتغال توانیابان جسمی و حرکتی همه آن چیزی است که یک جمع دغدغهمند رقم زدهاند.
از تولد تا بلوغ یک مجموعه کارآفرین
مهندس علی سلطانزاده از پایهگذاران مؤسسه نیکوکاری ویژه توانیابان درباره انگیزه تأسیس این مرکز میگوید: «سال ۶۳ هنوز در روزهای سخت جنگ بودیم که مهندس احمد میرزاخانی پدر مریم میرزاخانی به من گفت من نگران وضعیت جانبازهای دفاع مقدس هستم. امروز و فردا که جنگ تمام بشود ما تعداد زیادی جوان جانباز داریم که نباید بگذاریم روی تخت یا ویلچر بدون تحرک و انگیزه بمانند. حرفش درست بود. ما نباید میگذاشتیم این جمع زیاد جوانانی که آن روزها در جبهه دفاع برای خودشان و خانوادهشان جانبازی را سوغات میآوردند، در خانه بمانند و به خاطر توانیابی از عرصه جامعه حذف شوند. از طرفی همان روزها فرهنگ مناسبسازی شهر، تردد، آموزش و اشتغال جانبازان هنوز نهادینه نشده بود و این کار را برای ما سختتر میکرد. در مدت زمان کوتاهی متوجه شدیم با این تعداد جانباز ما میتوانیم توانیابان را هم در بین خدمات گیرندههای مرکز قرار دهیم. اینطور شد که اولین مرکز خدمات آموزشی رایگان به جانبازان و توانیابان کشور را در شمالغرب تهران احداث کردیم. با پیشرفت کارها متوجه شدیم که بیشتر توانیابانی که نیاز به کمک ما دارند در مناطق جنوب تهران ساکن هستند و برای آمدن به دفتر مؤسسه نیکوکاری رعد الغدیر دچار سختیهای بسیاری هستند. با هدف دسترسی آسان توانیابان خانوادههای کمبرخوردار تصمیم گرفتیم دفتر مؤسسه را به منطقه یافتآباد منتقل کنیم.
رویکردهای اولیه مؤسسه توانیابی و آموزشهایی در جهت اشتغال به توانیابان جسمی و حرکتی بود، اما با گذر زمان متوجه شدیم متأسفانه اعتماد کافی به توانیابانی که آموزشهای حرفهای اشتغال را پشت سر گذاشتهاند وجود ندارد و بعد از مدتی آموزش و توانیابی توانیاب با سرخوردگی ناشی از طردشدن از عرصه اشتغال به منزل بازمیگردد. درک حال توانیابان در این زمان مسئولیت ما را بیشتر کرد. ما باید در مؤسسه نیکوکاری رعد الغدیر از نیروهایی که آموزش دیده بودند، حمایت میکردیم. بر همین اساس شروع کردیم به دریافت پروژههای کاری و اشتغال توانیابان آموزش دیده. در این پروسه تخصصی بود که مؤسسه نیکوکاری رعد الغدیر از یک مرکز صرفاً خیریه به یک مرکز آموزش تخصصی اشتغال و بعدها به مرکز اشتغال توانیابان جسمی حرکتی تبدیل شد و این روزها ما به عنوان مشاوران کارآفرینی بهویژه در زمینه توانیابان در کشور شناخته میشویم. من با باور این نکته که هر زمان نیاز به یک نیروی رزمی است باید در صحنه حاضر باشد و با درک این نکته که ایران در هر بازه زمانی به رشد و حمایت نیاز دارد، متوجه شدم اگر تا سال ۶۷ عرصه این کشور دفاع بود حالا این عرصه به میدان آموزش و اشتغال تغییر کرده است و نباید شانه خالی کنم.»
اینجا مأمن توانیابان است
امکان ندارد در هر زمان از روز برای بازدید وارد مؤسسه نیکوکاری رعد الغدیر بشوید و کمتر از ۱۰۰ توانیاب مشغول به کار را از نزدیک نبینید. اینجا دیگر از کالبد مؤسسه نیکوکاری رعد الغدیر خارج شده است و برای همه آنهایی که در این مرکز توانیابی شدند، آموزش دیدند و حالا اینجا مشغول به کار هستند، مأمن است؛ پناهگاهی که اگر از همه نبودنهای شهر خودشان یا دوستانشان دل گرفته شدند، راهی رعد الغدیر شوند تا حال دلشان خوب شود.
در طبقات این مرکز که قدم میزنی خبری از دلمردگی و یأسی که در بین توانیابان سطح شهر میبینی، نیست. فاطمه عسگری یکی از افراد توانیاب شاغل در این مرکز که از نیروهای فعال بخش کالسنتر است، در وصف مؤسسه نیکوکاری رعدالغدیر میگوید: «شما تصور کن یک عمر هرجا رفتیم مشکل تردد داشتیم؛ از اتوبوس بگیر تا مترو. آدمها هم که کلاً نه تنها کمکحالمان نبودند بلکه همیشه با سنگینی نگاههایشان باعث شدند ترجیح بدهیم در خانه بمانیم تا اینکه کلی حرف بشنویم و نگاه تحمل کنیم. همیشه جوری با ما رفتار میشد که انگار اضافه هستیم. همه با زبان بیزبانی و رفتارشان القا میکردند که من نمیتوانم چیزی یاد بگیرم، کاری انجام بدهم و به خاطر شرایط جسمی خاص باید در خانه بمانم. جرئت یک تفریح ساده بیرون رفتن با دوستانم را نداشتم تا اینکه به وسیله یک دوست با مؤسسه نیکوکاری رعد الغدیر آشنا شدم. چهار سال پیش همان روز اولی که وارد مرکز شدم و تردد توانیابان شبیه خودم را دیدم، امیدوار شدم که اینجا گوشهای از این کشور است که با همه جاهای دیگرش فرق دارد.
اینجا آموزش کار با کامپیوتر دیدم، مهارت کارکردن با مرکز تماس و مهارتهای ارتباط برقرار کردن با مخاطب را پشت سر گذاشتم و بعد از چهار سال امروز در نقطهای ایستادهام که در نهایت سطح رضایت از خودم هستم. به راحتی در جامعه تردد میکنم، به تفریح و زندگیام میپردازم. از فعالیت، اجتماعی بودن، اشتغال و استقلال مالی که این روزها دارم آنقدر خودم و خانوادهام راضی هستیم که حتی اگر بیرون از مؤسسه کسی با نگاهش بخواهد آزارم بدهد با خودم میگویم او درکی از من ندارد.
او تصوری از قابلیتهای من ندارد، پس نگاه و تصورش نسبت به من واقعی نیست. من و همه دوستانم که در بخش اشتغال مؤسسه نیکوکاری رعد الغدیر مشغول هستیم برای اینکه به این نقطه برسیم، خیلی سختی کشیدیم. ما از ابتداییترین حقمان که سهولت تردد در شهر بود، برخوردار نبودیم، اما حالا جایی هستیم که با سرویس مناسب شرایط خودمان تردد میکنیم، در کنار همه دوستانی که به نوعی شرایط جسمی مشابه یکدیگر داریم، انگیزه کار بیشتر داریم و امیدواریم با فراهم شدن شرایط و پیشنهادهای کاری بیشتر بشود بقیه توانیابان جسمی- حرکتی را هم از خانه بیرون آورد و وارد عرصه اشتغال و سطح جامعه کرد.»
رؤیایی دستیافتنی برای همه توانیابان
در یکی از سالنهای مرکز تماس مؤسسه نیکوکاری رعد الغدیر دختری مشغول کار است که در کنار معلولیت جسمی - حرکتی که در پا و دست دارد، از صدای دلنشین و مهارت ارتباطگیری فوقالعادهای برخوردار است. روی گشاده و صورت خندان الهام فلاحرضایی از داشتههایی است که جز در این مؤسسه در صورت بقیه توانیابان کشور کمتر میتوان دید. الهام فلاحرضایی در مورد ویژگیهای ارتباطگیری فوقالعادهاش معتقد است: «آن چیزی که باعث میشود مرز مشخصی بین توانیابان حاضر در مؤسسه نیکوکاری رعد الغدیر و سایر توانیابان سطح کشور قائل شد، اعتماد به نفس است. شما نمیتوانید از توانیابی که میخواهد تا سرخیابان برود حتی یک پیادهروی استاندارد ندارد، از توانیابی که برای رفتن به یک مرکز خرید عزا میگیرد که پلهها را چطور طی کند تا به مغازه مورد نظرش برسد یا توانیابی که حتی نمیتواند به راحتی اسنپ یا تپسی بگیرد انتظار خوشاخلاقی داشته باشید. خود شما اگر کفش مناسبی نداشته باشید و هر روز در اثر تردد پایتان زخمی شود بدخلق میشوید، حالا بماند از حرف و حدیثهایی که باید بشنوید و نگاههایی که باید در پس یک بیفرهنگی و شناخت نداشتن ببینید، اما واکنشی نشان ندهید. ما در ابتداییترین مایحتاجمان که تهیه ویلچر است بارها به مشکل برخورد کردهایم. خوشبختانه من و همه کسانی که در این مرکز مشغول به کار هستیم از عهده تهیه این وسایل برمیآییم، اما تصور کنید توانیابی که حتی برای تردد ویلچر ندارد چطور میتواند خوشاخلاق باشد؟ شرایط، سایر دوستان من را بیرون از مؤسسه به آدمهای کمطاقت تبدیل کرده است. حالا اینکه خدا خواسته ما در مؤسسه نیکوکاری رعد الغدیر جایی پناه گرفتهایم که میتوانیم راحت یاد بگیریم و بالنده شویم و از این یادگرفتن پول دربیاوریم، بحث دیگری است. روزی همه توانیابان از نظر من خوشاخلاق میشوند که بدانند میتوانند مهارت یاد بگیرند، مشغول به کار شوند و استقلال مالی و اجتماعیشان به رسمیت شناخته شود. این چیزی که در مؤسسه شاهدش هستیم، رؤیایی است که هنوز برای همه توانیابان کشور دستیافتنی نیست، اما امید به فراهم شدن شرایط اشتغال برای بقیه توانیابان از نظر من دستیافتنی است.»