کارگر بستنیفروشی وقتی با حکم اخراج از محل کارش مواجه شد با خرید اسلحه به یکی از طلافروشیهای قرچک دستبرد زد، اما خیلی زود به دام افتاد.
به گزارش «جوان»، ساعت ۱۶ عصر روز یکشنبه پنجم تیرماه، رهگذران و کاسبان خیابانی در شهرستان قرچک ورامین مشاهده کردند مرد جوان سیاهپوش کلاهداری در حالی که جسم آتشینی در دست داشت به طرف مغازه طلافروشی رفت. لحظاتی بعد مرد جوان، جسم آتشین را به شیشه ویترین مغازه طلافروشی زد و در حالی که آنجا را به آتش کشید، کلتی از جیبش بیرون آورد و تیری به ویترین طلافروشی شلیک کرد. مرد مسلح در ادامه، دستش را از داخل شیشههای شکسته شده به داخل ویترین برد و پس از برداشتن چند النگو در میان چشمان حیرتزده مردم به سرعت به سوی پژوی سواری نقرهایرنگی رفت و با خودرو از محل گریخت. پس از این حادثه، آژیر مغازه طلافروشی به صدا درآمد و تیمی از مأموران پلیس به محل حادثه رسیدند و با مشاهده این صحنه به تعقیب سارق مسلح پرداختند.
تعقیب و گریز مأموران حدود ۳۰ دقیقه طول کشید و در این مدت چند باری مأموران و سارق مسلح به سوی هم شلیک کردند تا اینکه در نهایت سارق با خودرویش وارد محدود کلانتری مشیریه تهران شد.
سپس مأموران کلانتری مشیریه هم او را تعقیب و در سهراه افسریه محاصرهاش کردند. متهم وقتی دید مأموران در یک قدمی او قرار دارند، خودرویش را رها کرد و به سوی خودروی عبوری رفت و قصد داشت با گروگانگیری راننده خودرو از دست مأموران فرار کند، اما مأموران پلیس به او امان ندادند و وی را به دام انداختند. متهم ۳۷ ساله به نام کامران پس از دستگیری، صبح دیروز برای تحقیق به دادسرای ویژه سرقت منتقل شد و در شعبه اول بازپرسی به جرم خود اعتراف کرد. از آنجایی که محل جرم شهرستان قرچک ورامین بود، متهم با صدور رأی عدم صلاحیت برای ادامه تحقیقات در اختیار مأموران پلیس آن شهرستان قرار گرفت.
گفتگو با متهم
کامران چه شد که در روز روشن و در آن شلوغی خیابان، تصمیم گرفتی از طلافروشی سرقت کنی؟
واقعیتش به خاطر مشکلات مالی به سیم آخر زدم. آنقدر بدبختی و گرفتاری داشتم که مغزم هنگ کرده بود و فقط به این فکر میکردم پول هنگفتی به دست بیاورم و زندگیام را سروسامانی بدهم. میخواستم ره صدساله را یکشبه بروم، اما اشتباه کردم.
چرا کار نمیکردی؟
من چند سالی در کارگاه تولیدی بستنیسازی دامادمان کار میکردم، اما مدتی قبل او اخراجم کرد و بیکار شدم.
چرا اخراج شدی؟
دامادمان با پدرم اختلاف پیدا کرد و با هم درگیری داشتند، همین موضوع باعث شد او مرا از کارگاهش اخراج کند.
به خاطر بیکاری تصمیم به سرقت گرفتی؟
بله، به خاطر بیکاری و بیپولی. من متأهل هستم و یک دختر شش ساله دارم. ماهانه حدود ۱۰ میلیون تومان هزینه زندگیام است و ماهی ۳ میلیون و ۵۰۰ هزار تومان هم اجاره خانه میدهم. وقتی دامادمان مرا بیکار کرد، قسطهای بانکیام عقب افتاد و بدهی بالا آوردم. تصمیم گرفتم از طلافروشی سرقت کنم و با پول آن برای خودم کاری دست و پا کنم و بدهیام را بپردازم. میخواستم دخترم را خوشبخت و آرزوهای همسرم را برآورده کنم، اما الان خودم را گرفتار و آنها را هم بدبخت کردم.
چه شد که این طلافروشی را انتخاب کردی؟
چون در نزدیکی خانهمان بود و آن منطقه را خوب میشناختم، فکر کردم به راحتی میتوانم به آن دستبرد بزنم و بعد فرار کنم.
اسلحه را از کجا تهیه کردی؟
۱۶ روز قبل اسلحه را از یکی از شهرهای اطراف تهران همراه تعدادی فشنگ به قیمت ۱۵ میلیون تومان خریدم تا نقشه سرقتم را به راحتی عملی کنم.
از چه زمانی نقشه سرقت را طراحی کردی؟
مدتی قبل نقشه کشیدم و اسلحه را تهیه کردم تا اینکه از دو روز قبل طلافروشی را به صورت نامحسوس تحت نظر گرفتم و متوجه شدم طلافروشی از ساعت ۳:۳۰ تا ساعت ۴ عصر تعطیل است و فکر کردم این ساعت بهترین زمان برای سرقت است، چون هوا گرم بود و مردم کمتر داخل خیابان رفت و آمد داشتند.
کمی درباره روز سرقت توضیح بده؟
آن روز، ابتدا به پمپ بنزینی رفتم و مقداری بنزین خریدم و داخل بطری ریختم. وقتی به مغازه رسیدم، ابتدا بطری را آتش زدم و به طرف شیشه ویترین مغازه پرتاب کردم. با این کار میخواستم دود و آتش به آسمان بلند و باعث شود دوربینهای مداربسته چهره مرا به وضوح ضبط نکنند و شناسایی نشوم. پس از این با اسلحه تیری به سمت ویترین شلیک کردم و شیشه را شکستم. دستم را داخل ویترین بردم و ۱۳ النگو که ۱۲ عدد آن یک مدل بودند و یک النگو دیگر هم که پهن بود، برداشتم. هنگام فرار اسلحه را به سمت مردم گرفتم تا آنها را بترسانم و کسی هم جلوی مرا نگرفت و من هم النگو را داخل کولهپشتی که همراه داشتم، ریختم و سوار ماشینم شدم و فرار کردم.
چطور دستگیر شدی؟
وقتی راه افتادم، دیدم خودروی پلیس در تعقیب من است که به سمت آنها چند تیر شلیک کردم. میخواستم آنها را بترسانم تا از تعقیب من منصرف شوند، اما فایدهای نداشت و آنها همچنان تعقیبم میکردند. وقتی به تهران رسیدم، مأموران پلیس تهران هم به تعقیب من پرداختند تا اینکه در سهراه افسریه در محاصره آنها قرار گرفتم. سپس خودرویم را رها کردم و میخواستم با خودروی عبوری فرار کنم که دستگیر شدم.