جشنواره عمار ســـــیزدهمین اختتامیه خویش را پشت سر نهاد، اما همچنان در باب کارنامه آن جای سخن باقی است. در این میان، اما پرداخت آن به گذشته و نیز قهرمان پردازیهای آن مهم مینماید. امری که در اثر «ده قاب، ده قهرمان» مورد ارزیابی قرار گرفته است. این پژوهش توسط نعمتالله سعیدی و سعید مالکی انجام شده و انتشارات راه یار، به انتشار آن همت گماشته است. در دیباچه این تحقیق، نکات ذیل آمده مورد اشاره قرار گرفته است:
«در واپسین سالهای دهه هشتاد، ناعدالتی فراگیر ارتباطی و رسانهای، کنشگران معطوف به انقلاب اسلامی را به این نتیجه رساند که برای برابری با اشرافیت برآمده از دل مناسبات پس از انقلاب، بیش و پیش از هرچیز باید به پژواک صدای جمهوریت و عامه مردم تبدیل شوند. درست در این هنگام و با این تحلیل بود که جشنواره مردمی فیلم عمار متولد شد. با این تعبیر جشنواره عمار بیش از یک جنبشواره بود: حرکتی برای توزیع معانیای که در سپهر عمومی مردم متولد شده است. مردمی که صدایشان در میان هیاهوی هماره بر صدرنشینان رسانههای ایرانی، روایت نمیشد. در نگاهی موشکافانه میتوان گفت، هویت عمار در غیریت با طبقه جدیدی شکل گرفته که جامعه، سیاست و بیش از همه فرهنگ پس از انقلاب را به تیول خود درآورده و مدیران فرهنگی ناکارآمد و ستادهای تعطیل نیز کارکردی جز خراج دادن به این اشراف نداشتند. برای یک جشنواره سینمایی، آثار تولید یافته اهمیت دارد. عمار، اما یک جنبشواره بوده و از اینرو، به توزیع آثار بهایی ویژه میداد. تمایز عمار پیش و بیش از آن که به واسطه خطوط فکری و فرهنگی و بر سر محتوای آثار باشد، تمایزی اجتماعی و بر سر سامان دریافت و توزیع معنا بود. عمار میگفت و میخواست عامه مردم، این امکان را داشته باشند که معانی و ایدههای خود را با دیگران در میان بگذارند و همین خواسته، جنبههای اجتماعی و جنبشوارگی عمار را برجسته و متمایز میکرد و عمار البته جشنوارهای انقلابی و دلبسته به انقلاب اسلامی بود، اما این دلبستگی را از رهگذر مسئله اجتماعی و توزیع اجتماعی بهدست آورده بود.
جشنواره عمار راهی را آغاز کرده بود که پیاپی چگونگیهای بدیعی را پیشروی کنشگرانش قرار میداد. خود راه بگویدت که، چون باید رفت و یکی از نخستین گفتههای این راه، نقد ساختار سینمای ایران بود. جشنواره عمار به مدد سطح جنبشوارگی و گستره وسیع اکرانکنندگان مردمی خود کوشید مرزهای مصرف در سینمای ایران را جابه جا کند. کوشید نگاه استعلایی و سلطانی سینمای ایران به متن مردم را از طریق بسط مخاطب تضعیف کند. کوشید مرکزگرایی مستتر و مستقر در نظام تولید و توزیع سینمایی را نادیده بگیرد. کوشید افقهای جغرافیایی و اجتماعی جدیدی را به مخاطبان سینما در ایران اضافه کند. کوشید ایران را به بحث بگذارد و روایت ناشدگی انقلاب اسلامی در سینمای سانسور را برجسته کند. کوشید مرزهای مسئله و مسئولیت در سینمای اجتماعی را بازتعریف کند و ضرورت نقدهای رادیکال به نابرابری و ناکارآمدی را در موضعی درون گفتمانی به محافظهکاران میدان رسانه، سیاست و جامعه یادآور شود. دست آخر آنکه جشنواره عمار کوشید فکر کردن درباره امید و آینده را به سینمای اکنونزده تذکر دهد. مخاطبان عمار نیز برخلاف روند متداول، تنها از دریچه تنگ گیشه و اقتصاد با تولیدکنندگان آثار در ارتباط نیستند. گاه در شهر و روستایی دور، برای دیدن یک مستند و پس از دیدن آن، چند برابر گرانترین بلیت سینمای ایران هزینه و هدیه میکنند، اما مهمتر از هزینه همراهی است. مخاطبان عمار با نقد و نظر و پیشنهاد خود، آحاد فعال جمهوری مخاطب هستند و به آفرینندگان جهان عمار جهت میدهند. گاه علاوه بر جهت، جایزه نیز میدهند. انبوهی از جوایز نمادین و مردمی، نشانههایی هستند که هزینههای همراهی مخاطبان جشنواره عمار، آحاد همراه و کنشگران پایه در جنبشواره مردمی فیلم عمار هستند. شاید بتوان گفت آثار عماری، به یک ژانر تبدیل شده است. شاید در تولد این ژانر تردید داشته باشیم، با این همه نمیتوانیم از ویژگی و روح مشترک آثار عمار بگذریم: جشنواره عمار میکوشد جهانی را پیشروی مستندسازان بگشاید که در آن فاعل شناسا به اُبژه خود نگاهی استعلایی و سوبژکتیو ندارد. بیآنکه بخواهیم مدعی باشیم که این کوشش مستندسازان عماری به نتایج کامل خود رسیده است، نمیتوانیم نتایج این کوشش را نادیده بگیریم، در پرتو این نگاه برابر و بلکه فروتن است که بخش مهمی از کنشگران جنبشواره عمار، روایت شدگان، قهرمانان و سوژههای آثارشان هستند....»