در ۱۰ سالگي، هنگامي كه عود معلم خود را در دست گرفت تا عطش كنجكاوي و علاقه خود را فرو نشاند، به شدت تنبيه شد و هنوز هم كه هنوز است درد آن را احساس ميكند، از آن زمان بود كه تصميم گرفت نوازندگي را به بهترين نحو بياموزد. عود، اين ساز مشترك قوم فارس و عرب و ترك كه هديه استادش به او بود، همدم روز و شب و غم و شادي او گرديد. اجراهايي كه در مكانهاي تفريحي داشت، چنان تأثيرگذار بود كه اشك بر ديدگان تماشاچيان مينشاند. ضبط موسيقي تئاتر در استاديوم مصر، نقطه عطفي در نوازندگي او محسوب ميشود.
شمه در سال ۱۹۹۳ براي تدريس در مركز موسيقي دعوت شد و يك سال بعد اولين اثر خود را با عنوان «قصه عشق شرقي» از پاريس و دومين اثرش را با عنوان «اشراق» از رم و پس از آن «سفر ماه» را منتشر ساخت. قابل ذكر است اين نوازنده عود عراقي در ۳۰ خرداد۱۳۸۷، براي نخستين بار قطعهاي از اشعار مولانا جلال الدين رومي را در سوريه اجرا كرد. و اما:« داني كه چنگ و عود چه تقرير ميكنند؟»براي كشف پاسخ اين سؤال، شما را دعوت مينماييم تا همراه ما پاي صحبتهاي نوازندهاي با پنجههاي طلايي بنشينيد.
اولين پرسشمان را اينگونه آغاز ميكنيم كه چرا سالها از عراق دور بوديد و هنگامي كه دوباره به وطنتان بازگشتيد چه احساسي داشتيد؟ اشغال عراق توسط امريكا، سالها مرا آواره و سرگردان كرد. هنگامي كه تصميم گرفتم بار ديگر به آغوش وطن بازگردم، درست مثل يك كودك گريستم. اميدوار بودم اوضاع عراق بهتر از گذشته باشد اما واقعيت خلاف اين را ثابت ميكرد.
به نظر شما انقلابهاي عربي و بهار عربي با پشتيباني كشورهاي غربي صورت ميگيرد؟ با وجود دخالت بيگانگان در امور كشور، اين انقلابها جنبشهاي مردمي است و قطعاً اين مردم هستند كه رژيمهاي ظالم را سرنگون ميسازند.
در اين انقلابهاي عربي چه كساني بيش از همه متضرر شدند؟
پس از شهدا و مجروحان، موسيقي بيش از همه متضرر شد، من هميشه از اين درد رنج ميبرم، به عنوان مثال، خود من اولين كسي بودم كه درد مردم تونس را با نواي عود به گوش مردم رساندم و پس از آن هم در ليبي و در بنغاري در جشنهاي انقلابي حضور داشتم و پا به پاي مردم مصر در ميدانالتحرير فرياد ميزدم... راه من هرگز از راه مردم جدا نيست، من معتقدم موسيقي عزم و ارادهها را فولادين ميكند.
برخي از سياستمداران معتقدند هنرمندان و اديبان نبايد درباره وضعيت مردم اظهار نظر كنند، چراكه در حيطه تخصص آنها نيست، شما در اين باره چه نظري داريد؟ حقيقت اين است كه ما بذر اميد را در دلهاي مردم ميكاريم، پس ما نسبت به سياستمداران اولويت داريم و شايستهتر هستيم.
آيا آثار شما با سياست پيوند خورده است؟ آثار من به هيچ عنوان سياسي نيست حتي برخي از قطعهها مانند «هيروشيما» يا «عامريه» كه به آن رنگ و بوي سياسي دادهاند و به عنوان يك اثر سياسي ميشناسند، ارتباطي با سياست ندارد.
درباره سراي عود عربي كه در هر شهري حتي در زادگاهتان كوت تأسيس كردهايد برايمان بگوييد. تأسيس سراي عود از مصر شروع شد و پس از آن در امارات و سپس در بغداد و بصره و اربيل و كوت نيز تأسيس كردم تا فرهنگ نواختن عود را گسترش دهم.
شما موسيقي آموختهايد اما به شعر عشق ميورزيد، ضرب و ريتم خليل بن احمد فراهيدي چه تأثيري بر شما در زمينه عود زرياب گذاشت؟
از زماني كه ياد ميآورم هميشه به شعر عشق ميورزيدم، در طول اين سالها آن را بهترين زبان براي بيان موسيقي ميدانم و هرچه در ريتم و زيبايي آن بيشتر تفكر ميكنم، به همان ميزان بر علاقه من افزوده ميشود.
زيباترين نواختههاي من، مستقيم يا غير مستقيم با شعر در ارتباط بوده است، شعر دروازه ورود و منبع الهام من در موسيقي به شمار ميرود، حتي عنوانهاي شعر نيز براي من الهامبخش است، مثلاً «يادگار پروانه» و «چرا اسب را رها كردم؟» از محمود درويش ايدههاي نو به ذهن من ميرساند.
شما تك نوازي را بيشتر ميپسنديد يا نواختهاي گروهي را؟ موسيقي به طور كلي لذت بخش است اما من تكنوازي را ترجيح ميدهم.
پس با اين بيت مولانا جلالالدين همراه شدهايد (البته قابل ذكر است كه شما قطعهاي از اشعار او را در سوريه اجرا كردهايد): بس كه عود فطرتم نادر نواست/ همنشين از نغمهام نا آشناست
جناب آقاي نصير شمه، با توجه به رابطه تصوف و موسيقي عرفاني، هنگامي كه سخن از متصوفه به ميان ميآيد، شما شباهت زيادي به «حلاج» و «سهروردي» پيدا ميكنيد، چه چيز شما را به آنها پيوند ميدهد؟ در سال۸۲ كه من دانشجو بودم، دريافتم كه هرآنچه را كه متصوفه طي سالها به آن رسيدهاند و انديشههاي خود را در باب وجود بيان كردهاند، من تنها با هفت دقيقه نواختن عود به آن ميرسم.
من به اين نتيجه رسيدم كه دنياي من و آنها با هم مشترك است. شما براي اينكه بتوانيد پل ارتباطي پاك و پاكيزهاي بين زمين و آسمان باشيد، لازم است به پاكيزگي دروني و بيروني خود توجه داشته باشيد. نواختن عود به سرعت مرا وارد چنين دنيايي ميكند و من زيبايي و پاكيزگي دنياي آنها را با تمام وجود درك ميكنم. عود من وسيله پيوند من با آسمان است؛ پنجرهاي است كه از آن به جهان نگاه ميكنم و در واقع زبان دقيق عقل و روح من است.
سؤالي كه ذهن مرا به خود مشغول ساخته است و مرا به تأمل واداشته، اين است كه شما مدتها به خاطر نمايشنامه فلسطيني «ميهن، ميهنپرستان را فرا ميخواند»، درگير بوديد، چه انگيزهاي باعث چنان تعهد ملي در شما شد كه همه سختيهاي آن را به جان خريديد؟
در دوران كودكي و هنگامي كه در مدرسه ابتدايي درس ميخواندم، با دوستانم پولها و مواد غذايي خود را جمعآوري كرده و هر پنجشنبه چند تُن كمكهاي مردمي را به كودكان فلسطيني هديه ميكرديم. اين كار باعث ميشود در مقابل ديگران احساس مسئوليت كنيد و احساس كنيد در اين زندگي نقشي بر عهده داريد، اين ديدگاه شما در زندگي است كه به شما ارزش ميدهد. هنگامي كه از من دعوت شد تا كاري براي مردم فلسطين انجام دهم، همه چيز را رها كرده و در شرايطي كه خروج از عراق بسيار سخت بود، آنجا را ترك كردم، يك سال در عمان بودم كه متأسفانه در نهايت حادثه ناگواري براي من رخ داد، در عراق زنداني شدم و حكم اعدام من صادر شد، پس از دردسرهاي بسيار بالاخره از زندان آزاد شدم. «ميهن، ميهنپرستان را فرا ميخواند» يكي از بزرگترين نواختههاي من درباره فلسطين بود. در طول آمادگي براي نمايشنامه ميراث فلسطيني در طول ۹ ماه كه موسيقي نمايشنامه را آماده ميكردم، خدا را شكر نتيجه كار چنان چشمگير بود كه در چهاردهمين اجرا «ملك حسين» در آن شركت كرد.
شما تجربههايي با ديگر شعرا داشتهايد. از ديداري كه با محمود درويش داشتيد برايمان بگوييد. از سفرهايي كه با او بوديد چه خاطرهاي به ياد ميآوريد؟
شما با سؤالهايتان مرا غافلگير ميكنيد. بار ديگر خاطراتم را با محمد درويش برايم زنده كرديد. هنگامي كه با هم براي برگزاري شبهاي شعر از اين شهر به آن شهر مسافرت ميكرديم، صحبتهايمان گل ميكرد. مردي جذاب و خجالتي بود. گاهي اين خجالت به خشونت منتهي ميشد، زيرا او نميدانست چگونه با ديگران برخورد نمايد و اين موضوع ناخواسته باعث ميشد با خشونت با ديگران رفتار كند. زيباييهاي دروني او انسان را به تأمل و تفكر واميداشت. سال به سال در پي خلاقيت بود. اين چيزي بود كه در خلال تجربه طولاني من با او دريافتم؛ در برابرت شخصي را ميبيني كه تا آخرين لحظه از نوآوري و خلاقيت باز نميايستد.
كدام نخ نامرئي « قصه عشق شرقي» اولين اثر شما و «سفر ارواح» سفر دور و دراز تأليف، را به هم پيوند ميدهد؟ چگونه اين تجربهها را با هم جمع ميكنيد؟ اين حكايت زندگي من و همه كساني است كه دوستشان دارم و با دردها و روياهايشان زندگي كردهام و آن را در قالب موسيقي گنجاندهام. هيچ قطعه موسيقي را ننواختهام مگر اينكه زبان حال مردم بوده است. هستي و وجود من بسته به همه اين اموري است كه در موسيقي من نيز نقش بسته و حك شده است.