با معرفی یکی از همکاران به سراغ خانواده شهید تازه تفحص شده، علیرضا نوروزی در محله مهرآبادجنوبی تهران رفتم. تصاویر منتشر شده از تشییع باشکوه شهید بهانه این همکلامی شد. شاید به تاریخ شمسی ۳۵ سال از شهادت و فقدان علیرضا میگذشت، اما مراسمی که برای تشییع و خاکسپاری او برگزار شد، گذر زمان را از یاد میبرد. گفتوگوی ما با احمدرضا نوروزی را پیش رو دارید.
برادرتان در چه خانوادهای پرورش یافت که چنین عاقبتبهخیری نصیبش شد؟
پدرم در کارخانه کفش ملی کار میکرد. خیلی معتقد و متعهد بود که صادقانه کار کند. خیلی از کارگرهای آن کارخانه زیر نظر پدرم بودند و از او کار یاد گرفتند و بعدها به مراتب بالاتر رسیدند، اما پدر تا آخر همچنان یک کارگر ساده ماند. ادعایی نداشت و مخلصانه کار میکرد. بسیار به حلال بودن حقوق و درآمدش حساس بود. مادرم هم خانهدار بود و تا آنجا که میتوانست در تربیت ما بسیار تلاش میکرد. ما چهارخواهر و چهار برادر بودیم؛ علیرضا بچه پنجم خانواده و متولد ۱۳۴۰ بود.
شهید در دوران انقلاب فعالیت خاصی داشت؟
دوران انقلاب علیرضا ۱۶، ۱۷ ساله بود، اما فعالیتهای انقلابی زیادی داشت. از پخش اعلامیه گرفته تا حضور در تظاهرات و راهپیماییها هر چه در توان داشت برای پیروزی انقلاب انجام میداد. درسش را هم میخواند. علیرضا بعد از گرفتن دیپلم برای خدمت سربازی به ارتش رفت و چند ماه بعد به شهادت رسید.
گویا برادر دیگرتان هم جانباز است؟
بله، رضا که کوچکترین فرزند خانواده ماست، بسیجی فعال بود. او هم در دوران دفاع مقدس به جبهه رفت و جانباز شد. هنوز ترکش زمان جنگ در بدنش است. چند بار عمل جراحی کرد، اما دکترها صلاح نمیدانند یکی از ترکشها را از بدنش خارج کنند. میگویند ریسک عمل آن بالاست.
علیرضا چند سال داشت که به جبهه رفت؟ از شهادتش برایمان بگویید.
۲۱ سال داشت. سال ۶۱ که به جبهه رفت، من ۱۵ سال داشتم. آن دوران تنها راه ارتباطی رزمندگان با خانواده، نامه بود. البته تلفن هم بود، اما همیشه در دسترس نبود. ما هم برایش نامه مینوشتیم، اما یک بار مدتی گذشت و نامهای از علیرضا نیامد. نگران شدیم، امکانات ارتباطی هم که محدود بود. ناچار برای پیگیری به اهواز رفتیم. اوایل از هر جا میپرسیدیم میگفتند خبری از علیرضا ندارند، اما بعدها بنیاد شهید شهادت علیرضا را تأیید کرد. همرزمانش دیده بودند که علیرضا ترکش خورده است، اما نمیتوانستند پیکرش را به عقب بیاورند. این بود که پیکرش در منطقه شرهانی ماند. وقتی منطقه آزاد شد رفتند، اما چیزی پیدا نکردند. بعدها یک گور دستهجمعی پیدا کردند که پیکر علیرضا هم همراه با پیکر جمعی دیگر از شهیدان در آن مدفون شده بود.
چطور پیکرش شناسایی شد؟
برخی رزمندگان، چون احتمال مفقودالاثری خودشان را میدادند سعی میکردند علاوه بر پلاک، مدارک شناسایی دیگری هم همراه داشته باشند، علیرضا هم گواهینامهاش را در جیبش گذاشته بود و از این طریق شناسایی شد. یک روز بعد از ظهر یک نفر با لباس شخصی به خانه ما آمد و گفت: من از طرف ارتش آمدهام و میخواستم جویای احوال خانواده شهید شوم. هنگام رفتن شماره تلفن من را گرفت و گفت: شاید نیاز باشد با شما ارتباط بگیریم. آن روز چیزی نگفت. بعد از مدتی زنگ زد و خواست به محل کارش بروم. وقتی به آنجا رفتم دو سه نفر از مسئولان ارتش آمدند و سر صحبت را باز کردند. بعد از کلی مقدمهچینی گفتند که پیکر برادرتان شناسایی شده است. من انتظار چنین خبری را نداشتم. چون ۳۵ سال از شهادت علیرضا گذشته بود و ما فکر میکردیم شهید ما هم مثل بقیه شهدای مفقودالاثر است که پیکرشان پیدا نشده، اما در کمال ناباوری در پایان آن دیدار گفتند میتوانیم برویم پیکر علیرضا را ببینید.
چه حسي داشتيد؟
خيلي حس خوبي بود بعد از سالها گمشده مان را پيدا كرديم .خدارا شكر كردم . گفتند از روي پلاك و گواهينامه شناسايي شده است. اما از من خواستند فعلا به ديگر اعضاي خانواده چيزي نگويم تا آنها مقدمات کار را انجام دهند. تا اينکه شبي ازمام جماعت مسجد محل خواستم تا به همراه تعدادي از نمازگزاران به خانه ما بيايند در آن جلسه بود که به مادرمان خبرپيدا شدن پيکر عليرضا را داديم.مادر خيلي خوشحال شد اشك شوق مي ريخت. مي گفت خواب هايش تعبير شد.بار ها خواب ديده بود كه پيکر عليرضا پيدا شده است.
گزارشهای تصویری نشاندهنده شکوه مراسم تشییع برادرتان بود.
دقیقاً، وقتی زمان تشییع جنازه علیرضا معلوم شد، آشنایان و فامیلها از تهران و شهرستانها آمدند. مراسم خیلی خوبی برگزار شد. مراسم وداع در مسجد و بعد تشییع تا بهشت زهرا (س) خیلی باشکوه بود. برادران سپاه آمدند، بسیجیها آمدند، ارتش خیلی زحمت کشید. اصلاً تصور نمیکردیم بعد از ۳۵ سال آن همه جمعیت برای تشییع پیکر برادرم بیاید.
رهبر انقلاب با آن همه مشغله کاري بطور مستمر به ديدار خانواده هاي شهدا مي روند، شما چه احساسي از حضور مردمي در تشييع پيكر برادرتان داريد؟
از امام خامنه اي تشكر مي كنم که براي خانواده هاي شهدا وقت مي گذارند و به ملاقات آنان مي روند و نيز بربزرگداشت مقام شهدا و زنده نگه داشتن ياد آنها تاکيد مي کنند . من از طريق روزنامه شما مراتب تشکر خودم را اعلام مي کنم و بسيار از ايشان ممنونم . ما هم به داشتن چنين رهبري افتخار مي کنيم و دوستشان داريم وخوشحاليم كه اقاي خامنه اي رهبر ما است .خواست ايشان احترام به شهيدان و و زنده نگه داشتن ياد وپيروي از سيره شهدا است.