سرویس تاریخ جوان آنلاین: روزهایی که بر ما گذشت، مصادف بود با سالروز شهادت آیت الله سید محمدرضا سعیدی خراسانی. هم از این روی مروری بر واپسین فصل از حیات آن بزرگ به هنگام به نظر میرسد.
باید گفت که نقطه اوج سخنرانیهای شهیدآیت الله سعیدی که به دستگیری و شهادت ایشان به دست ساواک منتهی شد، به موضوع کنسرسیوم سرمایه گذاری آمریکا در ایران باز میگردد. در تاریخ ۷/۲/۱۳۴۹ روزنامههای ایران خبر مربوط به کنسرسیوم سرمایهگذاری آمریکا را در ایران منتشر کردند. وی در نخستین اقدام خود در واکنش به سرمایهگذاری مذکور، در مسجد امام موسی کاظم (ع) به افشاگری علیه آن پرداخت و در نهایت به صدور بیانیهای به نام حوزه علمیه قم که در آن به شدت به کنسرسیوم سرمایهگذاری حمله شده بود، پرداخت. در قسمتهایی از این بیانیه آمده بود:
... استعمارگران وقتی میخواهند کشوری را تیول خود قرار دهند، به اسم عمران و آبادی وارد میشوند ... و بعد تا سرحد قدرت و امکانات خود، خون مردم را میمکند.
شهید سعیدی در توزیع این اعلامیه تلاش فراوانی کرد و ساواک از محتوای اعلامیه پی برد که متن توسط مرحوم سعیدی نوشته شده است و در صدد دستگیری وی بر آمد و او را در مورخه ۱۱/۳/۱۳۴۹ بازداشت کرد و ده روز پس از بازداشت به شهادت رساند.
سئوال این است که آیا ساواک قصد به شهادت رساندن مرحوم سعیدی را داشته و یا وی به طور اتفاقی وبه دلیل شدت شکنجه مأموران ساواک به شهادت رسیده است؟ در برخی از تحلیلها بر شهادت ایشان در زیر شکنجههای ساواک اذعان شده وآن را همزمان با تشدید فشار رژیم بر ضد مخالفان میدانند. بنا به نوشته غلامرضا نجاتی در اواخر دهه چهل، ساواک به سرکوب شدید مخا لفان روی آورد وشهادت مرحوم سعیدی هم در همین مقطع پیش آمد. مسلم است که شهادت او در زیر شکنجه بوده و بازجوی وی که از بازجویان بی رحم ساواک بود، گفته است که او را چنان شکنجهای کردهام که تاکنون هیچ کس متهمی را آن گونه شکنجه نکرده است. با این حال باید گفت که احتمال اول به حقیقت نزدیکتر است. یکی دیگر از دلایلی که نشان میدهد شهادت ایشان با تصمییم قبلی بوده است، قراینی است که شاهدان و راویان به آنها اشاره میکنند. شهید محلاتی از زندانیان دیگری، چون داریوش فروهر نقل قول میکند که در شب حادثه محیط زندان را خلوت و دور و بر سلول ایشان را خالی و نسبت به شهادت ایشان اقدام میکنند. خاطره دیگری نقل شده است که از اولی گویاتر است. براساس این قول در شب پنج شنبه مورخ ۲۱ خرداد ۱۳۴۹، برق زندان قزل قلعه بیکباره قطع شد و زندان در تاریکی فرو رفت. پس از لحظهای چند تن شتابان وارد سلول شهید سعیدی شدند و فریادی از داخل سلول به گوش رسید و پس ازآن سکوتی مرموز بر آن محیط حاکم شد. زندانیانی که حس کنجکاوی شان تحریک شده بود، به سلول آن مرحوم سرک کشیدند و با منظره وحشتناک و فاجعهباری روبرو شدند. سعیدی با وضعی غیر عادی در گوشهای افتاده و عمامه به دورگردن او محکم حلقه شده بود. جالب است که مفاد گزارش ساواک هم مشابه موارد فوق است، با این تفاوت که آن را خودکشی معرفی میکند. گزارش پزشکی قانونی مرگ متوفی را ناشی از ضربات وارده اعلام میکند. (۳۲) پزشکی قانونی جمهوری اسلامی هم دقیقا مشابه با گزارش قبلی پزشکی قانونی مرگ وی را ناشی از ضربات وارده به ناحیه شکم، سینه وپشت و سایر نقاط حساس بدن اعلام میکند؛ بنابراین به نطر میرسد که ساواک بعد از قتل شهید سعیدی، در واقع با پیچاندن عمامه به دور سر ایشان، به دنبال فضاسازی برای القای خودکشی وی بوده است.
با این تفصیل میتوان گفت که شهادت ایشان با تصمیم قبلی رژیم صورت گرفته است. برای این موضوع دلایل مختلفی وجود دارند.
اول اینکه مرحوم سعیدی با مبارزات خود واقعا دستگاه ساواک را خسته کرده بود و شجاعت وی موجب عصبانیت رژیم میشد. در شرایطی که به جز مبارزات مخفیانه هیچ راه دیگری برای مخالفین نمانده بود، شهید سعیدی یکتنه به مبارزه ادامه میداد و این مبارزه را هم همواره با نام امام خمینی همراه میکرد؛ درحالی که رژیم به شدت به این موضوع واکنش نشان میداد؛ بنابراین خوف از شهید سعیدی انگیزه مهمی در این تصمیم بوده است. او مبلغ حقیقی امام در دوران دوری امام از ایران بود و این برای رژیم بسیار گران تمام میشد.
انگیزه بعدی، ایجاد جو ارعاب و وحشت در جامعه و به ویژه در بین مبارزان و روحانیون بود. فریاد مخالفت شهید سعیدی گرچه رساتر و سهمگینتر از فریادهای دیگر بود؛ ولی در کنار او فریادهای دیگری هم بلند بودند که با خاموشی اوآنان نیز دچار وحشت میشدند. رژیم در واقع میخواست با یک تیر دو نشان بزند. هم سعیدی را برای همیشه خاموش کند و هم او را مایه عبرت دیگران سازد و آنان از ترس سرنوشت مشابه به دنبال کار خود بروند؛ غافل از اینکه رژیم، خود درحال تبدیل شدن به دستمایة عبرت بود.
انگیزه بعدی رژیم از خاموش کردن صدای آیت الله سعیدی ارزیابی بازتابهای داخلی و خارجی این حادثه بود. رژیم تا آن موقع به شدت علیه گروههای چپ و چریکی واکنش نشان داده و آنان را قلع وقمع کرده بود؛ ولی در مورد روحانیون مخالف، کار به این مرحله نرسیده بود. در واقع آیت الله سعیدی، اولین روحانی شهید در زندان بود. رژیم شاه میخواست عکس العمل تودة مردم، گروههای مختلف اعم از مذهبی و ملی، دانشگاهها و حوزههای علمیه را در این مورد بسنجد و بر اساس آن تصمیمگیری کند؛ البته برخی معتقدند که رژیم نمیخواست وانمود کند که سعیدی خودکشی کرده است، زیرا هدف آنان از کشتن ایشان ایجاد رعب و وحشت در جامعه بود. باید گفت که اعلام خودکشی شهید سعیدی با ایجاد رعب و وحشت تضاد داشت، چون ساواک میدانست که با توجه به شناختی که از مرحوم سعیدی در جامعه وجود داشت، کسی خبر خودکشی وی را باور نمیکرد؛ بنابر این ساواک با قتل ایشان و اعلام خودکشی میتوانست به هدف خود برسد، در صورتی که اگر قتل ایشان را عمدی و کار ساواک اعلام میکرد، اوضاع برایش خطرناکتر میشد.
با شهادت سعیدی مبارزه با رژیم شاه عمق وگستره بیشتری پیداکرد. این شهادت، خیل عظیمی را به حرکت در آورد و موج وسیعی از مخالفتها را علیه رژیم به راه انداخت که خارج از تصور رژیم بود. با وجود اینکه رژیم تلاش کرده بود تا اوضاع را تحت کنترل خود داشته باشد و با اعلامیه شدیداللحنی، هرگونه عزاداری و مجلس بزرگداشت را برای مرحوم سعیدی ممنوع اعلام کرده بود؛ ولی عملا اوضاع از دست رژیم خارج شد و در شهرهای مختلف مجالس بزرگداشت متعددی برای ایشان برگزار و همه آنها به نوعی به تریبون محاکمه رژیم تبدیل شد. جالب است که در این مجالس، طیفهای سیاسی مختلفی شرکت کردند. در تهران مجالس متعددی برگزار شد و ساواک با وجود اعلامیههای متعدد نتوانست مانع از تشکیل این مجالس شود. در واقع تعداد این مجالس آن قدر زیاد بود که ساواک را سر در گم میکرد. علاوه براین، مردم اعلامیههایی را بر در و دیوار شهر میچسباندند و مسئولیت شهادت ایشان را متوجه رژیم میکردند. در قم هم واکنشهای متعددی به ماجرا نشان داده شد. آیتالله گلپایگانی به یکی از نزدیکان خود به نام سید محمد آل طه دستور داد ضمن تماس با خانواده سید محمد رضا سعیدی ترتیبی دهد اعلامیهای از طرف آنان صادر شود و فوت ایشان را از ناحیه ساواک قلمداد کنند.
مهمترین واکنشی که در قم نسبت به این واقعه صورت گرفت، اعلامیه حوزه علمیه قم بود که در تاریخ ۲۲/۳/۱۳۴۹ منتشر شد که در آن با لحن تندی به رژیم حمله شده بود. در مشهد هم واکنشهای مشابهی نشان داده شد و جالب است که براساس گزارش ساواک کسانی که قبل از شهادت مرحوم سعیدی نمیتوانستند آشکارا از امام نام ببرند، بعداز این واقعه آشکارا به تبلیغ امام پرداختند و بعد از رحلت آیتالله حکیم، ایشان را یگانه مرجع معرفی کردند. (۳۷) علاوه بر ایران، در کشورهای خارجی به ویژه عراق و برخی از کشورهای اروپایی هم شهادت مرحوم سعیدی بازتاب مخربی برای رژیم داشت و جریانهای سیاسی متعددی با صدور اعلامیههای تندی رژیم را محکوم کردند. برای مثال در اعلامیه جبهه ملی آمده بود که:
«خیانتها وجنایات رژیم شاه به حدی است که برشمردن آن در این مختصر نمیگنجد، ولی کافی است گفته شود که استقلال و آزادی مردم و میهن ما در کلیه شئون از بین رفته و مشتی جانی و غارتگر بر جان و ناموس مردم حاکم گردیدهاند. از اسفند ماه ۱۳۴۸، موج جدیدی از ازترور و اختناق سراسر ایران را فرا گرفته است. آقای محمدرضا سعیدی از علمای تهران و آقای مهندس نیک داوودی را نیز به همین مناسبت زیر شکنجه کشتهاند».
در مجموع میتوان گفت که رژیم در این اقدام ضد انسانی نه تنها به اهداف خود نرسید، بلکه پیامدهای آن برای رژیم بسیار گران تمام شد. شهادت وی فریاد میلیونها ایرانی را با صدایی رسا به گوش رژیم رساند. هر چند که رژیم نه چشمی برای دیدن داشت و نه گوشی برای شنیدن. قدرت چنان چشم شاه و اطرافیان او را کور کرده بود که از عمق نارضایتی مردم بیاطلاع بودند و همواره چشم خود رابه روی حقایق میبستند.