سرویس ایثار و مقاومت جوان آنلاین: کتاب «تا شقایق هست» اثر جدید رضا خدری، روزنامهنگار پیشکسوت و نویسنده دفاع مقدس به تازگی منتشر شده است. این کتاب سکانسهایی از روزهای اول شروع جنگ را دربردارد. روزهایی که خدری به عنوان یک آبادانی در شهرهای مورد تهاجم قرار گرفته خوزستان نظیر ماهشهر، خرمشهر و آبادان حضور داشت و اخبار لحظه به لحظه جنگ را به روزنامه کیهان مخابره میکرد.
جنگ در حالی آغاز شده بود که مردم غیرنظامی شهرهای مرزی کشورمان انتظار شروع یک درگیری تمام عیار و طولانی مدت را نمیکشیدند. به همین دلیل بسیاری از آنها غافلگیر شدند و تعداد قابل ملاحظهای نیز در رهگذر درگیریها آسیب دیدند.
رضا خدری، اما به عنوان یک خبرنگار، پیش از شروع رسمی جنگ از تحرکات ارتش عراق با خبر شده بود. خود خدری در گفتگو با جوان میگوید: «کتاب «تا شقایق هست» به سبک فیلمنامهای نوشته شده است. سکانس بندی دارد و سکانس اول نیز از عروسی سمیه و صنقور که از آشنایان من بودند، شروع میشود. در همین مراسم عروسی بود که خبر ورود عراقیها به مرز شلمچه به اطلاع من رسید. آنها در حالی به روستاهای مرزی تجاوز کرده بودند که روز ۲۰ شهریور ۵۹ بود و هنوز تا شروع رسمی جنگ ۱۰ روز زمان باقی مانده بود.»
آن روز خدری سوار بر موتورسیکلت آشنایی که خبر ورود عراقیها را آورده بود، به سمت پل نو حرکت میکنند. آنجا با استفاده از دوربین شکارچیهای عشایر، عراقیها را میبینند که مردم عشایر منطقه را به اسارت درآورده و سوار کامیونها به داخل عراق انتقال میدهند.
نویسنده کتاب «تا شقایق هست» که تاکنون کتابهایی، چون «زارقاسم بلمران خرمشهری»، «خرمشهر از اسارت تا آزادی»، «از خونین شهر تا خرمشهر»، «خرمشهر نمیمیرد»، «۲۸۳۸ تهاجم به خارک» و... را با موضوع دفاع مقدس نوشته است، میگوید: «جنگ قبل از ۳۱ شهریور آغاز شده بود، اما در مرکز برخی از سیاسیون نمیخواستند این موضوع را باور کنند. آن روز وقتی من خبر تجاوز عراقیها را به کیهان اطلاع دادم روز بعد موضوع را با وزارت خارجه در میان گذاشته بودند. در کمال تعجب یک نفر از مسئولان وقت به آنها گفته بود احتمالاً خبرنگارتان خواب نما شده یا حشیش مصرف کرده است!»
مطالب کتاب «تا شقایق هست» عیناً از مشاهدات خود نویسنده ناشی میشود. خدری میگوید: «هرچند کتاب را به سبک فیلمنامهای نوشتم، ولی همگی عیناً از مشاهدات خودم است. استنادش هم به آرشیو روزنامه کیهان برمیگردد که من به عنوان خبرنگار این روزنامه، مشاهداتم را به آنجا ارسال میکردم و اخبار و گزارشها همراه تصاویرم چاپ میشد.»
ماجرای کتاب «تا شقایق هست» به ۴۵ روز مقاومت در خرمشهر میپردازد. خونین شهر ۱۰ روز قبل از شروع رسمی جنگ مورد تهاجم قرار گرفته بود و ۴۵ روز بعد نیز سقوط کرد. کتاب «از عروسی سمیه و صنقور» که مصادف با اولین تجاوز زمینی عراقیها به حریم خرمشهر بود، شروع میشود و درست روز بعد از سقوط شهر که سمیه همراه خانمهای دیگر قصد ترک آبادان به طرف ماهشهر را دارند، تمام میشود.
در سکانس اول میخوانیم: «محوطه حیاط منزل ناخدا منصور (شب- بیرونی) مراسم عروسی صنقور و سمیه در حیاط بزرگ این خانه در حال برگزاری است. عدهای از میهمانها به سبک عشایر روی زمین نشستهاند و عدهای دیگر روی صندلیها مشغول خوردن شیرینی هستند...»
از همین جاست که خبر ورود عراقیها به اطلاع خدری میرسد. سپس ماجراهای کتاب تا سقوط خرمشهر ادامه مییابد و فردای سقوط شهر نیز وقتی قرار میشود عدهای از خانمها به اتفاق سمیه و ستاره (از دیگر شخصیتهای کتاب) از چوئبده سوار لنج شوند و به ماهشهر بروند، کتاب به اتمام میرسد. پنجم آبان ماه ۱۳۵۹ خدری در ساحل چوئبده همراه سهراب همسر ستاره و صنقور تازه داماد ایستادهاند و به رفتن لنج نگاه میکنند.
سکانس آخر اینگونه به پایان میرسد: «صبح سحر است و خورشید طلوع میکند. ناخدا فریاد میزند همه مسافرها سوار شدهاند؟ حرکت کنیم؟ ناخدا: لنگرها را باز کنید. مراقب باشید. جاشوها سرجایشان... ستاره به سهراب میگوید: سهراب به خدا میسپارمت آخرش زمستان میرسد. البته زمستانی که برای ما بهار است. ما خرمشهر را در یکی از روزهای بهاری آزاد میکنیم...
سمیه زیر لب زمزمه میکند. کجا برویم؟ کجا برویم؟ (حاضر نبود شهر را ترک کند) تازه اول کارزار است. مگر میتوان به همین سادگی از خرمشهر و آبادان جدا شویم... موتور لنج کمکم از دیدهها محو میشود و فریاد سمیه شنیده میشود: ما برمیگردیم... برمیگردیم... تا شقایق هست زندگی باید کرد.»